#سال_شمار_زندگی
#پارت_یک
ناگهان گلوله شلیک می شود
روزی که به دنیا آمد ، هیچ کس فکر نمی کرد که سال ها بعد ، مسیر تاریخ ایران و اسلام را عوض خواهد کرد و میلیون ها انسان مظلوم جهان ، نامش را یکصدا فریاد خواهند کشید . روزی که به دنیا آمد ، مثل همه روزهای دیگر بود . خورشید مثل همیشه از مشرق طلوع کرده بود ، چشمه ها جوشیده بودند و رودها هم چنان راه دریا را پیموده بودند . تنها فرق آن روز با روز های دیگر این بود که صدها سال پیش از آن ، نجیب ترین بانوی عالم ، حضرت فاطمه زهرا ۜ در چنان روزی متولد شده بود ؛ همین !
کسی نمی داند چرا اسمش را روح الله گذاشتند . شاید به خاطر هم آوایی با نام پدرش که مصطفی بود . به هر حال ، او روح الله شد تا بعدها نام بلند روح الله الموسوی الخمینی در پای کوبنده ترین و شجاعانه ترین اعلامیه های انقلابی تاریخ نوشته شود و چشم ها را خیره کند .
پدرش مصطفی ، یک روحانی مشهور و شجاع در خمین و روستاهای اطرافش بود . مردم او را دوست داشتند ، چرا که هم عالم بود و هم دلاور . می گویند همیشه شجاعانه در برابر خان های خمین ، قُلدرها و گردن کلفت ها می ایستاد و نه تنها از حق خود بلکه از حق ضعیف ها و بی کسان در برابر آن ها دفاع می کرد . انگشت های او تنها با قلم آشنا نبود بلکه آشنای ماشه تفنگ هن بودند . به راحتی ماشه را می چکاندند و گلوله را شلیک می کردند . مصطفی با زبان ، قلم و گلوله از اشرار زهر چشم می گرفت . شاید از این نظر ، روح الله بیش تر از همه برادرها و خواهرهایش ، خصوصیات پدر را به ارث برده بود ، چرا که بعد ها به《 عالمِ دلاور 》بودن معنایی جهانی بخشید .
زمانی که مصطفی قلم بر زمین می گذاشت ، تفنگ بر دوش می کشید و بر پشت اسب می نشست ، ایران روزگار پریشانی داشت . سلسله فاسد قاجاریه آخرین نفس هایش را می کشید ، شاهزادگان ریز و درشت ، ایران را تبدیل به ملک شخصی خود کرده بودند . هر گوشه ای از این سرزمین بلا دیده ، به نام یکی از آن شاهزادگان شده بود و هر کدام برای اداره املاک خود ، خان ها و قلدر های منطقه را در حلقه دوستان و پشتیبانان خود گرد آورده بودند و هر بلایی که می خواستند ، می گرفتند . هر صدایی را که دوس نداشتند بشنوند ، در حلقوم خفه می کردند و هر قیافه ای را که خوششان نمی آمد ، از صفحه روزگار پاک می کردند . حامی و فریادرسی نبود . فریاد مظلومان به جایی نمی رسید . در چنین روزگاری ، مصطفی ، ان عالمِ دلاور ، آن مجتهد پاک نهاد ، ناگزیر از قلم و تفنگ به یک میزان استفاده می کرد ...
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_یک ناگهان گلوله شلیک می شود روزی که به دنیا آمد ، هیچ کس فکر نمی کرد که سا
#سال_شمار_زندگی
#پارت_دوم
ناگهان گلوله شلیک می شود
چندماه از تولد روح الله نگذشته بود که صدای شلیک گلوله ای ، در کوره راه کوهستان های میان خمین و اراک پیچید و به دنبال آن ، سواری سرفراز از پشت اسب بر خاک افتاد . مصطفی ، به دست مزدوران خان ها ، بی خبر و ناجوانمردانه هدف گلوله قرار گرفت ک از ما درآمد . روح الله ، نه صدای گلوله را شنید و نه از شهادت پدر با خبر شد . شاید وقتی که صدای شلیک گلوله در کوهستان پیچید و گلوله سینه پدرش را شکافت ، روح الله هراسان از خواب پریده و گریه کرده باشد ، ولی کسی نمی توانست این گریه را نشانه آن شهادت بداند . همه بچه های هم سن روح الله ناگهان از خواب می پرند و گریه می کنند ، اما وقتی به آغوش گرم مادر پناه می برند ، آرام می شوند ؛ آرام و ساکت و بعد دوباره خواب ، خواب شیرین و معصومانه آن ها را در بر می گیرد .
روح الله بی آن که خود بداند ، در چند ماهگی فرزند شهیدی دلاور شد ، اما هیچ وقت نتوانست چهره پدر شهیدش را پیش چشم مجسم کند ، صدایش را بشنود ، بوسه های گرم او را بر گونه های لطیف خود احساس کند ، چرا که او هنوز خیلی کوچک بود ؛ همه اش چهار ماه بیش تر نداشت . خیلی زود بود که چهره ها را به خاطره بسپارد و صدا ها را حافظه نگه دارد .
خبر قتل مصطفی در شهر های اطراف می پیچید ، هر مظلوم بی پناهی که آن را می شنود ، ناراحت می شود . علمای شهر ها بیش از همه اظهار تاسف می کنند و از حاکم اراک می خواهند هر چه زودتر قاتل او را دستگیر کند . حاکم اراک هم ، حکم بازداشت را صادر می کند . مأموران به منطقه ما آیند و پس از مدتی تعقیب و گریز ، قاتل را در قلعه ای کهنه و قدیمی به دام می اندازند و بعد از چند ساعت تیراندازی ، عاقبت او را دستگیر می کنند و تهران می فرستند . خبر قتل مصطفی ، قبل از آن به تهران رسیده بود . علما و کسانی که او را می شناختند ، از این حادثه ناراحت بودند . آن ها نیز خواستار محازات قاتل بودند و برای این کار فعالیت می کردند . چند نفر از خانواده مصطفی به تهران آمده بودند . آن ها از دولت می خواستند عدالت اجرا شود و قاتل به سزای عمل خود برسد . از سویی دیگر ، هواداران قاتل فشار می آوردند تا او محاکمه نشود . عاقبت حکم به مجازات قاتل داده شد و او را در مقابل مجلس شورای ملی سابق در میدان بهارستان کنونی اعدام کردند .
بدین گونه ، روح الله بدون داشتن هیچ خاطره ای از پدر ، بزرگ می شود و تنها آوازه بزرگی ها و شجاعت های او را از اطرافیان می شنود و در ذهن کودکانه خود ، سیمای مهربان ، صدای گرم و نگاه نوازش گرش را مجسم می کند و گاهی هم مثل همه بچه هایی که با پدرشان درد دل می کنند ، با آن سیمای خیالی حرف می زند .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_دوم ناگهان گلوله شلیک می شود چندماه از تولد روح الله نگذشته بود که صدای شل
#سال_شمار_زندگی
#پارت_سوم
پرنده پرواز می کند
وقتی روح الله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصیل علم کند او را در سهر خمین به مکتب خانه ملا ابولقاسم فرستادند که نزدیک خانه آن ها بود . در آن زمان ، مدارس به شکل امروزی نبود و بچه ها در مکتب خانه ها درس می خواندند . روح الله در هفت سالگی توانست قرآن را ختم کند . پس از آن به فراگیری ادبیات عرب پرداخت . برای یادگرفتن این علم ، معلمی به نام شیخ جعفر را برایش انتخاب کردند . پس از آن ، نزد استادان آن روز شهر خمین ، یعنی میرزا محمود افتخار العلما ¹ ، حاج میرزا محمدمهدی ² و حاج میرزا نجفی ³ رفت و تا آن جا که امکان داشت از آن آموخت . در کنار تحصیل علم ، خوشنویسی هم کار می کرد . برای آموختن خط ، برادر بزرگش یعنی آیت الله حاج آقا مرتضی پسندیده ⁴ را انتخاب کرده بود و پیش او مشق خط می کرد و خوش نوشتن را از وی می آموخت .
روح الله تا نوزده سالگی در خمین تحصیل علم می کرد ، اما رفته رفته به جایی می رسد که محیط کوچک شهر خمین و مدرسه های آن ، جوابگوی استعداد درخشان و هوش سرشارش نمی شود . اکنون او پرنده ای بود که برای پرواز ، نیازمند آسمانی وسیع و افقی گسترده بود و شهر کوچک خمین نه صاحب آن آسمان بود و نه دارای آن افق علمی گسترده . بنابراین پرنده پرواز کرد . او برای ادامه تحصیل ، حوزه علمیه اراک را برگزید . طلبه جوان اهل خمین ، خیلی زود توانست در حوزه علمیه اراک نظرها را به سوی خود جلب کند . او طلبه ای بسیار باسواد ، پر تلاش و مرتب بود و با عشق و علاقه تحصیل علم می کرد . از آن گذشته ، قامت بلند و موزون ، چهره نجیب و رفتار متین او ، بسیاری را شیفته و علاقه مند می کرد . لباس روحانیت برازنده اش بود . بعدها ، بیش از نیم قرن پس از آن سال ها ، این طلبه گمنام اهل خمین ، با همین عمامه و عبا ، نزد علما و توده های مردم به امام خمینی مشهور شد و عشق او در قلب میلیون ها نفر جای گرفت ، اما در حوزه اراک کسی نمی دانست که این طلبه جوان و مؤدب اهل خمین ، همان امام خمینی معروف خواهد شد .
به هر حال ، امام در حوزه علمیه اراک با پشتکاری مثال زدنی ، مثل تشنه ای که در بیابانی بی آب باشد ، چشمه گوارای خود را یافته بود و از آن سیراب می شد .
امام در آن جا با استادی آشنا شد که مدتی بعد یکی از مهم ترین حدزه های علمیه اسلام را در شهر قم تأسيس كرد . این عالم بزرگ کسی جز آیت الله شیخ عبدالکریم حائری ⁵ نبود که در آن زمان در حوزه علمیه اراک تدریس می کرد .
می گویند که آیت الله حائری برای زیارت بارگاه حضرت معصومه ۜ به قم می رود . علما و روحانیان قم وقتی از این سفر با خبر می شوند ، تصمیم میگیرند پیش ایشان بروند و از او بخواهند که در قم بماند و به حوزه علمیه کوچک قم ، رونق و وسعت بیش تری بدهد . آن ها با همین هدف به دیدار آیت الله حائری می روند و این پیشنهاد را با او در میان میگذارند .
آیت الله حائری می روند دعوت علمای حوزه علمیه قم را قبول می کند و تصمیم به اقامت در آن شهر می گیرد . وقتی این اقامت قطعی می شود و خبر آن در حوزه علمیه اراک به گوش امام می رسد ، او هم به همراه عده ای از روحانیان و طلاب جوان به قم هجرت می کند تا هم در جوار بارگاه حضرت معصومه ۜ باشد و هم از وجود استاد بزرگوار خویش بیش تر استفاده کند .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_سوم پرنده پرواز می کند وقتی روح الله بزرگ شد و به سنی رسید که بتواند تحصی
#سال_شمار_زندگی
#پارت_چهارم
دام ها گسترده می شود
یکی از موانعی که همیشه سد راه تجاوز بیگانگان به ایران بوده ، روحانیت اسلام است . یعنی علمای دین و مدارس و حوزه های علوم دینی . این ها در طول تاریخ همیشه پشت و پناه مردم و سنگر استقلال کشور بوده اند . انگلیسی ها بیش تر از هر قدرت تجاوزگر دیگری با این نکته آشنا بودند ، چرا که آن ها چندین نوبت از روحانیت و علمای بزرگ تودهنی خورده بودند . انگلیسی ها می دانستند که با وجود روحانیت آگاه و مراجع شجاع و حوزه های زنده و فعال نمی توانند بر ایران مسلط شوند . بنابراین باید کاری می کردند تا روحانیت از میان می رفت ، حوزه های علمیه تعطیل می شد و یا به صورت محدود و کم اثر ، زیر نظر دولت فعالیت می کرد ، تا آن ها بتوانند با خیال راحت ، اموال و ثروت های این ملت را غارت کنند و مردم را به بند بکشند . در آن زمان ، روحانیت ایران به این نقشه شوم پی برده بود و احساس خطر می کرد . دعوت از آیت الله عبدالکریم حائری که از علمای بزرگ آن روزگار بود و تجمع روحانیان و طلاب بزرگ برگرد بارگاه حضرت معصومه ۜ و تقویت مرجعیت اسلام ، برای مقابله با چنین خطر بزرگی بود . امام خمینی نیز در آن زمان به عنوان طلبه ای آگاه به مسائل سیاسی و حساس در برابر سرنوشت کشور ، به نقشه شوم انگلیسی ها و رضاشاه پی برد و به دنبال آیت الله حائری به قم آمد تا در این سنگر مهم هم ، از اسلام و استقلال کشور دفاع کند .
چندی از روی کار آمدن رضاشاه نگذشته بود که نخستین قدم خائنانه و ضداسلامی خود را برداشت . او دستور داد در مدارس کشور ، قرآن و نماز خوانده نشود و دانش آموزان ، درسی به نام تعلیمات دینی نداشته باشند . هم چنین روضه خوانی ها و تعزیه ها ، در خانه ها و مساجد تعطیل شود .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_چهارم دام ها گسترده می شود یکی از موانعی که همیشه سد راه تجاوز بیگانگان به
#سال_شمار_زندگی
#پارت_پنجم
دام ها گسترده می شود
آن ها برای این که صدای خود را به گوش مردم برسانند ، مجلس درس خود را تعطیل کردند و از شهرهای مهم کشور به قم آمدند و متحصن شدند . این مخالفت و تحصن بیش از صد روز ادامه پیدا کرد تا این که رضا شاه مجبور شد حرف خود را به ظاهر پس بگیرد ، اما این درگیری بدون قربانی هم نبود . در جریان تجمع و تحصن علمای شهرهای مختلف در قم رهبر این حرکت ، یعنی آیت الله حاج آقا نورالله اصفهانی ⁶ ، به شهادت رسید . چندی پیش از آن هم ماجرای دیگری در قم اتفاق افتاده بود . عالم بزرگواری به نام آیت الله بافقی ⁷ با رضاشاه به مخالفت برمی خیزد و با او درگیر می شود . نیروهای نظامی شاه ، قم را محاصره می کنند . رضاشاه پس از دستگیری و کتک زدن آیت الله بافقی ، او را به شهر ری تبعید می کند . این شهادت ها و بگیر و ببند ها ، هم زمان می شود با مبارزه عالم آگاه دیگری به نام سیدحسن مدرس ⁸ که در تهران و از سنگر مجلس شورای ملی آن زمان ، لرزه بر اندام رضاشاه انداخته بود .
بعد از این دستورها که با وحشیگری و خشونت توسط مأموران او اجرا می شد ، نغمه شوم کشف حجاب از حلقوم نوکران انگلیس و رضاشاه شنیده شد . براساس این حکم ، تمام زنان ایرانی باید چادرها و روسری های خود را کنار می گذاشتند و با سر و روی برهنه ، در کوچه ها و خیابان ها ظاهر می شدند و خود را به شکل زن های اروپایی و آمریکایی در می آوردند .
با شنیدن این زمزمه ها ، علمای ایران خاموش نماندند و مخالفت های خود را با این قوانین آغاز کردند .
امام از نزدیک شاهد این جریان ها بود و از دیدن و شنیدن این ظلم ها و ستم ها ناراحت می شد . او که انسانی شجاع و مهربان بود ، نمی توانست دست روی دست بگذارد و کاری نکند . بیش ترین تلاش امام در آن زمان ، صرف تشویق روحانیان و علما برای ورود به صحنه سیاسی و مقابله با ظلم ها و نقشه های شوم رضاشاه می شد . درآن تاریخ به دلایلی ، روحانیت و علمای دینی میل چندانی به فعالیت های سیاسی و مبارزاتی نداشتند و نمی خواستند در کار حکومت ها دخالت کنند . امام ، به عنوان یک روحانی فاضل و باسواد ، سعی می کرد چنین روحیه ای را در حوزه علمیه قم از بین ببرد و روحانیت را وارد صحنه مبارزه کند .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_پنجم دام ها گسترده می شود آن ها برای این که صدای خود را به گوش مردم برسان
#سال_شمار_زندگی
#پارت_ششم
راز پنهان
امام در همان دوران جوانی ، صاحب خصوصیات اخلاقی و اعتقادی خاصی شد که سال ها بعد ، تأثیر بسیار زیادی بر دیگران گذاشت و دنیای اسلام را دگرگون کرد . نکتهٔ مهمی که امام از دوران نوجوانی و جوانی آن را رعایت می کرد ، این بود که در همۀ جنبه های انسانی رشد کند . یعنی فقط در حد یک طلبهٔ جوان و پرشور و علاقه مند به مبارزه و انقلاب باقی نماند تا مخالفانش بگویند : 《 او از سر جوانی و ماجراجویی وارد میدان مبارزه شده است و سنش که بالا برود ، سرد و گرم روزگار را که بچشد ، وضع مالی اش که خوب بشود ، آرام می شود و سربه سر رضاخان نمی گذارد ... 》شخصیت امام چنین نبود ، او به خاطر جوانی ، ماجراجویی ، شهرت طلبی و کسب قدرت پا به میدان مبارزه نگذاشته بود . او هر کاری را برای رضایت خداوند انجام می داد ، نه برای رضایت خود و یا دیگران . امام اگر پرچم مخالفت با رضاشاه و یا هر کس دیگری را بر دوش می کشید ، قبلاً تشخیص داده بود که این کار موجب رضایت خداوند خواهد بود و به همین جهت کارهایش را از سر تکلیف دینی و شرعی انجام می داد و آن را عبادت و ثواب می دانست . دیگر این که امام از نظر علمی هم بسیار رشد کرده بود . او در فقه ، اصول اخلاق ، عرفان و فلسفه خیلی زود به درجهٔ استادی رسید . مهربانی ، سادگی ، فروتنی ، خوش بیانی ، نظم و دقت ، سیمای جذاب و دوست داشتنی و اندام موزون و زیبا ، از ویژگیهای درخشان امام بودند که در همان جوانی هزاران نفر را عاشق و شیفتهٔ خود کرده بود .
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_ششم راز پنهان امام در همان دوران جوانی ، صاحب خصوصیات اخلاقی و اعتقادی خا
#سال_شمار_زندگی
#پارت_هفتم
محبوب دل ها
امام کتاب خود را به نام 《کشف الاسرار》را در سال ۱۳۲۳ ه.ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئه های رژیم شاه بر می دارد و خیانت های آن رژیم را درباره ی اسلام آشکار می کند. از طرفی، طرح اندیشه ی حکومت اسلامی و ضرورت تشکیل یک چنین حکومتی را با خوانندگان کتاب در میان می گذارد. با انتشار کشف الاسرار و مطالعه ی آن توسط طلاب و روحانیان، بسیاری از آن ها که امام را ندیده بودند و نمی شناختند، به او و اندیشه های درخشان و شجاعت قابل ستایشش علاقه مند شدند. مهر امام آن چنان در دل طلاب جای گرفته بود که بعضی از آن ها در خاطرات آن دوران خود می گویند که به بهانه های گوناگون سر راه امام می ایستادند تا موقعی که به درس و یا نماز می رفت، او را ببینند و یا نزدیکش بروند و سلام بدهند و جواب بگیرند.
عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله می گرفت. از این که عده ی زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت می شد و به کسی چنین اجازه ای نمی داد. مثلا اگر کسی از روی علاقه و مهر در کوچه به دنبالش راه می افتاد، وقتی متوجه می شد، می ایستاد و می پرسید:《شما فرمایش دارید؟》اگر طرف جواب می داد:《نه》، امام می گفت:《پس بفرمایید تشریف ببرید و به کارهایتان برسید.》در آن زمان شاید بعضی ها بدشان نمی آمد که همیشه عده ای دور و بر آن ها باشند، در خیابان ها و کوچه ها پشت سرشان راه بیفتد و در چشم مردم آن ها را مهم و محبوب نشان بدهند، اما امام از این اخلاق ها نداشت. از شهرت طلبی گریزان بود و عجیب این است که هر چه امام از این گونه تبلیغات فاصله می گرفت بیش تر محبوب دل ها می شد و نام و آوازه اش در همه ی حوزه های کشور و بسیاری از دانشگاه ها پیچیده بود.
بعضی ها آن قدر به امام علاقه مند شده بودند که دوست داشتند مثل او راه بروند مثل او لباس بپوشند و اصلا او باشند. بدون شک توفیق امام به این خاطر بود که تمام کارهایش را فقط و فقط برای رضای خداوند انجام می داد. او خود را برای خدا تربیت کرده بود. بنده ی خالص خدا شده بود. هر چه را که تشخیص می داد رضایت خداوند در آن است، با تمام توان انجام می داد، هر چند که در ظاهر آن کار به ضرر او باشد و هر آن چه را که متوجه می شد خدایی نیست، انجامش نمی داد،هر چند که آن کار در ظاهر به نفع او بود. اگر درس می داد، برای خدا بود؛ اگر تحقیق می کرد و کتاب می نوشت، برای خدا بود؛ اگر با کسی دوست می شد، برای خدا بود" اگر با کسی دشمنی می کرد، آن هم برای خدا بود. جز خداوند، هیچ کس و هیچ قدرت دیگری برای امام مطرح نبود. به همین دلیل امام، یعنی کسی که کوچک ترین قدیمی برای شهرت و محبوبیت خود بر نمی داشت، ناگهان تا این حد مشهور و محبوب شده بود و تا این اندازه طرف دار پیدا کرده بود. همان امامی که اجازه نمی داد طلبه ای پشت سرش راه بیفتد و او را تا خانه برساند، ناگهان در چند سال، تبدیل به یکی از برجسته ترین علمای بزرگ حوزه ی علمیه قم شده بود. به دست آوردن این شهرت و محبوبیت جز خواست خدا، امکان نداشت، چرا که امام هم فقط او را می خواست، تلاش می کرد گفتار و کردارش خدایی باشد، به همین دلیل هم بود وقتی امام درس اخلاق می داد، حدیث نقل می کرد، از اخلاق و رفتار پیامبر اکرم(ص) و ائمه (ع) می گفت، بیانش آن قدر شیرین و حالتش تا آن حد روحانی می شد که عده ای بی اختیار با صدای بلند گریه می کردند و بی قرار می شدند.
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》
شہید مدافع حرمـ امیر لطفے🇵🇸
#سال_شمار_زندگی #پارت_هفتم محبوب دل ها امام کتاب خود را به نام 《کشف الاسرار》را در سال ۱۳۲۳ ه.ش م
#سال_شمار_زندگی
#پارت_هشتم
آخرین مجلس
چند سال بعد آیت الله بروجردی درگذشت با این پیشامد رژیم شاه نفس نفس راحتی کشید چرا که آیتالله بروجردی از چنان نفوذی و قدرتی در میان علما و مردم برخوردار بود که قبل از آن کمتر مرجعی چنین موقعیتی داشت با وجود مرجع بزرگ همچون آیت الله بروجردی شاه و آمریکا نمی توانستند نقش های اصلی خود را پیاده کنند چرا که می ترسیدند به طور جدی با آنها مخالفت کند و پای روحانیت و مردم را به میان بکشد رژیم شاه قدرت مقاومت در برابر آن نیروی بزرگ را در خود نمی دید هرچند که آیتالله بروجردی هم قصد درگیری با حکومت شاه را نداشت و بیشتر به فکر حفظ و گسترش حوزه های علمی و تحصیل طلاب بود در زمان آن مرجع بزرگ حوزه های علمیه رونق گرفت و جوانهای زیادی به سوی آموختن علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت به آن مراکز روی آوردند که همین کار هم موقعیت بسیار بزرگی بود.
به هر حال با رحلت آیت الله بروجردی رژیم شاه شروع به پیاده کردن نقشه های خود کرد اولین هدف آنها آنها این بود که دیگر اجازه ندهند مرجعیت در ایران خصوصاً در حوزه علمیه قم بوجود بیاید چرا که این کار را با وجود فقیه مبارز و محبوبی همچون امام خمینی خطرناک می دانستند بنابراین به جای اینکه درگذشت آیتالله بروجردی را به علمای حوزه علمیه قم تسلیت بگویند به مراجعی که در حوزه علمیه نجف بودند تلگراف تسلیت فرستادن شاه با این کار می خواست بگوید که دیگر در حوزه علمیه قم شخصیت بزرگی در حد مرجعیت وجود ندارد که بشود رحلت آیتالله بروجردی را به عنوان تسلیت گفت البته این کار رژیم شاه از دید ها پنهان نماند و همه فهمیدند که رژیم از این اقدام عجیب چه هدفی دارد و چه می خواهد بکند اوضاع حوزه علمیه قم بعد از درگذشت آیت الله بروجردی چنین بود که در حوزه ها رسم است وقتی مرجعی چشم از جهان فرو می بندد بزرگان و علمایی که خود را در شرایط مرجعیت میبینند برای مرجع در گذشته مجلس ختم و سوگواری برگزار می کند همزمان با اینگونه مجالس طرفداران آنها اقدام به پخش رسالههای آن بزرگان در میان مردم می کنند تا هر کسی مایل بود بعد از درگذشت مرجع قبلی از یکی از مراجع زنده تقلید کند چرا که برای عموم مردم تقلید از علما و مراجع بزرگ لازم است پس از درگذشت آیت الله بروجردی هم چنین حالتی در قم پیشامد بزرگان و علمای حوزه بر اساس رسم همیشگی مجلس بزرگداشتی برگزار کردند و طرفداران آنها با پخش رساله مقلدان آیت الله بروجردی را به طور غیرمستقیم به تقلید از مرجع مورد نظر خود دعوت کردند.
در آن میان امام برای برپایی مجلس بزرگداشت پای پیش نگذاشت و به شاگردانش هم اجازه کوچکترین کاری که نشانه تبلیغ برای مرجعیت تو باشد نداد این اقدام امام برای بسیاری عجیب و غیر قابل باور بود که خیلی ها معنی آن را نمی دانستم اما آنهایی که امام را از نزدیک می شناختن این سکوت برایشان عجیب نبود آنها می دانستند که امام هرگز قدمی برای به دست آوردن شهرت و مقام برنمیدارد البته وقتی همه علمای مطرح قم برای آیت الله بروجردی مجلس ترحیم تشکیل دادند امام هم با اصرار بعضی از شاگردانش و با این شرط که هیچ نامی از او در میان نباشد رضایت داد تا بعد از همه مجلس ختمی برای آیتالله بروجردی از جانب او گرفته شود آن مجلس همانطور که امام میخواست برگزار شد.
@Shahid_Amir_Lotfi_313
《کانال رسمی شهید امیر لطفی》