#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#محبوبیت
🌷 خیلی فدایی داشت
🌿 آتش دشمن سنگین شد. هر لحظه احتمال شهادت حاج همت وجود داشت. یک دفعه دیدیم تعدادی از بسیجیان که متوجه حضور حاجی شده اند، او را به زمین انداخته اند و دور او را گرفته اند؛ از بدنهای خودشان سپری ساخته بودند تا مانع شوند به حاجی آسیبی برسد.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#معنویت
🌷 همیشه سیمش وصل بود
🌿 از جیبش کاغذی در آورد و داد به دستم و گفت: «بیا این زیارت عاشورا رو بخون» گفتم: «حاجی بیا خودت بخون و گریه کن. من هزار تا کار دارم.» وقتی بلند شدم بروم. حال عجیبی داشت. زیارت را میخواند و اشک میریخت.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 شهرت در عین گمنامی
🌿 - حاجی! چرا این جا نشستی؟
- «هیچی، راهم ندادند تو.» خیلی عجیب بود.
- این چه حرفیه؟ خب میگفتید...
نگهبان شرمنده شده بود. کمی هم هول کرده بود. آمد جلو و شروع کرد به بوسیدن صورت حاجی و عذرخواهی کردن که او را نشناخته. حاجی هم بوسیدش و گفت: «نه، کار خوبی کردی. تو وظیفه ات رو انجام دادی»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#تواضع
🌷 فعالیت؛ اما کاملا متفاوت
1️⃣ خودش میگفت: «من کیلومتری میخوابم.» واقعاً همین طور بود. فقط وقتی راحت میخوابید که توی جاده با ماشین میرفتیم. از شدتِ بیخوابی یک باره فشارش میرفت روی هفت. تو عملیات خیبر وقتی کار ضروری داشتند، رو دست نگهش میداشتند. تا رهاش میکردند، بیهوش میشد. این قدر که بیخوابی کشیده بود. آنقدر غذا نخورده بود که زخم معده پیدا کرده بود حتی یک بار مقدار زیادی خون استفراغ کرد.
2️⃣ ساعت چهار میرفتیم شناسایی تا ساعت نه، از نه شب به بعد تازه جلساتش شروع میشد. بعضی وقتها صدای بچهها در میآمد. همه مثل حاجی که این قدر مقاوم نبودند.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#وجدان_کار
🌷 فکر کردم توجیهش کرده ام...!
🌿 بدنش پر از جوشهای چرکی شده بود. مجبور بودم چرک آنها را خالی کنم. حاجی هم باید چند روز استراحت میکرد تا کاملاً خوب شود. شروع کردم به توجیه کردنش. فکر کردم توجیهش کرده ام...!
- حاجی کجاست؟
- گفت: «بچهها تنهان، همین الان باید خودم رو برسونم پیششون.»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه
🌷 شجاعت بینظیر و مثال زدنی
1️⃣ تصمیم گرفتند مجسمه شاه را بیاورند پایین و این کار برای دومین بار در کشور، در شهرضا به همّتِ ابراهیم و دوستانش صورت گرفت.
2️⃣ در مکه حاج همت دو ورقهی لوله شده در دست داشت؛ فکر کنم فهرست برنامهها و شعارهای مراسم برائت از مشرکین بود. همین طور که در حرکت بود، یکی از پلیسها جلو آمد و نامهها را از دست او کشید. حاج همّت هم بدون معطلی و سریع دست انداخت و مچ پلیس را گرفت و رهایش کرد. آن مامور هاج و واج مانده و حسابی ترسیده بود.
3️⃣ ابراهیم و حاج احمد دستگاه کپی را قطعه قطعه کرده بودند و لای لباس هایشان پیچیده و برده بودند مکه، آنجا عکس امام را زیراکس میگرفتند و پخش میکردند.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#مبارزه
#شهادت
🌷 روحیهی شهادت طلبی
1️⃣ تو راه پله نشسته بود و به پهنای صورت اشک میریخت.میگفت: «امروز تو راهپیمایی، منو نشونه رفتن، اشتباهی غضنفری رو زدن.»
2️⃣ یک بار که برای خواستگاری به اصفهان میرفتیم، پرسیدم: «حاج آقا، اگر پرسیدند آقا داماد چه شرطی دارند، چی بگوییم؟» ایشان گفت: «بفرمایید این شاخ شمشاد ما کسی را میخواهد که تا پشت کوههای فلسطین با او باشد؛ چون بعد از جنگ، تازه نوبت آزاد سازی قدس شریف است!»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#شهادت
🌷 پیش بینی شهادت
1️⃣ همسر شهید: یک لیست چهارده نفره. شهدای شناسایی شدهی عملیات بعدی بودند.میگفت: چهره اینها نشان میدهد آمادهی شهادتند و در عملیات بعدی (خیبر) شهید میشوند. حاجی برای یقین پیدا کردنِ من از شهادتش، شماره 14 را نوشت و در مقابلش چند نقطه گذاشت. گفتم: «ابراهیم، چرا جای چهاردهمی خالیه؟» نگاهم کرد. انگار داشت التماس میکرد. گفت: «اینو دیگه تو باید دعا کنی.»
2️⃣ چنگ زد تو خاکها و گفت: «این آخرین عملیاتیه که من دارم میجنگم.» گفتم: «این چه حرفی حاجی؟» گفت: «نه. من مطمئنم.»
3️⃣ از شدت ضعف پاهاش میلرزید بهش گفتم: «حاجی جون، بیا یه چیزی بخور.» بیاعتنا نگاهم کرد و گفت: «خدا رزق دنیا رو روی من بسته. من دیگه از دنیا سهم غذا ندارم.»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#ولایت_فقیه
🌷 خواستههایی از سرِ معرفت بالا
🌿 همسر شهید: حاجی میگفت: «وقتی حج رفته بودم، تو خونهی خدا چند تا آرزو کردم. یکی اینکه تو کشوری که نفس امام نیست نباشم؛ حتی برای یک لحظه. بعد از خدا تو رو خواستم و دو تا پسر، بعدش خواستم نه اسیر شم، نه جانباز؛ فقط وقتی از اولیاءالله شدم در جا شهید شم.»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#ولایت_فقیه
🌷 بازتاب شهادت حاج همت
1️⃣ موقع شهادتش امام رحمة الله علیه فرموده بودند: «اجازه ندهید خبر شهادتش بین دشمن پخش شود.» چون آنها جایزهی 10 میلیونی برای سر همت گذاشته بودند، ولی خوب فردا صبح رادیو عراق شهادت ش را تبریک میگفت و خیلی شادی کرد. امام رحمة الله علیه هم دستور دادند مراسمش خیلی با شکوه باشد. وقتی لبنانیها فهمیدند، چهها که نکردند. همان موقع یک تابوت خیلی زیبایی منبت کاری شده برایش فرستادند.
2️⃣ مردم کُرد که برای تشییع جنازهی حاجی آمده بودند از خاک قبرش برای تبرک میبردند.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#زندگی_مشترک
#شهادت
🌷 شهیدان زنده اند
🌿 همسر شهید: یک روز، یکی از بچهها تب کرده بود. تب او زیاد و زیادتر میشد. به پزشک هم دسترسی نداشتیم. هر کاری که کردم، تب بچه پایین نیامد. تمام شب را بیدار بودیم. نزدیک نماز صبح، گریهام گرفت. در دل خودم به حاجی گفتم: «دو دقیقه هم تو بیا و این بچه را نگه دار!»
نزدیک صبح احساس کردم که حاجی آمده. خوابم نبرده بود. نیمه خواب و نیمه بیدار بودم. حاجی آمد و بچه را از دست من گرفت و دو، سه بار به سرش دست کشید. وقتی به خودم آمدم، دیدم حاجی نیست؛ ولی تب بچه قطع شده است. آفتاب که در آمد او را به دکتر رساندم. دکتر پس از اینکه معاینهاش کرد، گفت: «خانم، این بچه سالم است. او که طوریش نیست!»
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq
#سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا
#محمدابراهیم_همت
#مدیریت_انقلابی
#شهادت
🌷 خون نوشته
🌿 مادر جان!... جهل حاکم بر یک جامعه، انسانها را به تباهی میکشد و حکومتهای طاغوت مکمل این جهل اند.
... به خاطر داری که من برای یک اطلاعیهی امام رحمة الله علیه حاضر بودم بمیرم.
... من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازشکار و بیتفاوت و متأسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمیدانند برای چه زندگی میکنند، بسیارند...ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث «زور و زر و تزویر» به خود میآمدند و آنها نیز پوزهی استکبار را بر خاک میمالیدند.
... پدر و مادر من!
من زندگی را دوست دارم، ولی نه آنقدر که آلودهاش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم. علی وار زیستن و علی وار شهید شدن، حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم.
... شهادت در قاموس اسلام، کاری ترین ضربات را بر پیکر ظلم و جور و شرک و الحاد میزند و خواهد زد. تاریخ اسلام این را ثابت کرده است.
مادر جان! به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی، اصلاً از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار.
✨اللهم ارزقنا توفیق الشَّهادة فی سبیلک
اسلام دین مبارزه و جهاد است و در این راه احتیاج به ایمان و صبر و استقامت است.
🌸✨ یاد و خاطره فرماندهی محبوب، شهید محمدابراهیم همت را با ذکر صلواتی گرامی میداریم ✨🌸
🆔 @ShamimeOfoq