eitaa logo
شمیم افق
1.1هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
7.5هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ ارتباط با ما @mahdiar_14
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 روحیه عرفانی و احساسیِ فرمانده‌‌ی نظامی 1️⃣ ایستاده بود زیر درخت. خبر آمده بود قرار است شب حمله کنند. آمدم بپرسم چه کار کنیم. زل زده بود به یک شاخه‌‌ی خالی. گفتم: «دکتر، بچّه‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌گن دشمن آماده باش داده.» حتّی برنگشت. گفت: «عزیز! بیا ببین چقدر زیباست.» بعد همان طور که چشمش به برگ بود، گفت: «گفتی کی قرار حمله کنند؟» 2️⃣ یک خمپاره سقف ماشین ما را سوراخ کرد و آمد تو، ولی به کسی نخورد. همه پریدیم سنگر بگیریم. دکتر آخر از همه آمد. یک گُل دستش بود. مثل نوزاد گرفته بود بغلش. گفت: «کنار جاده دیدمش خوشگله؟» 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 حاضر در کارزار 1️⃣ از توی ماشین داشت اسلحه خالی‌‌‌‌ می‌‌کرد؛ با دو سه تا بسیجی دیگر. از عرقِ روی لباس هایش‌‌‌‌ می‌‌شد فهمید چه قدر کار کرده. کارش که تمام شد به علی گفتم: «کی بود این؟»، گفت: «مهدی باکری؛ فرمانده تیپ.»، گفتم: «پس چرا داره بار ماشین رو خالی‌‌‌‌ می‌‌کنه؟» گفت: «یواش یواش اخلاقش‌‌‌‌ می‌‌آد دستت.» 2️⃣ آقا مهدی به گوشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از انبار رفت و همپای افراد لشکر عاشورا مشغول تمیز کردن اسلحه‌‌‌‌ها شد. خیرالله حتّی نتوانست به آقا مهدی بگوید: «شما فرمانده لشکر هستید. چرا اسلحه پاک‌‌‌‌ می‌‌کنید.» 3️⃣ دم در، نگهبانی‌‌‌‌ می‌‌دادیم. خانه کوچک بود و جا نداشتیم. آقا مهدی جای خواب ما را انداخت و خودش رفت تو کیسه خواب خوابید. نصف شب آمد و گفت: «چرا مرا بیدار نکردید؟»، گفتم: «برای چی؟» گفت: «یادت رفته؟ نگهبانی.» گفتم: «مگه ما مرده‌‌‌‌‌‌‌‌ایم که شما بیایی نگهبانی بدی؟» گفت: «این حرف‌‌‌‌ها نیست ما توی منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ایم با همیم، امنیتش را هم باید با هم حفظ کنیم.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 صبر و استقامت مثال زدنی 🌿 فرمانده کل سپاه‌‌‌‌ می‌‌گوید: «صبر و استقامت سردار سرافراز اسلام شهید زین الدّین در عملیّات خیبر در مقابل آن همه تجهیزات و بمب شیمیایی دشمن، ابر قدرتها را به لرزه در آورد و جهانیان را مبهوت کرد» شهید زین الدّین در عملیّات خیبر به مدت سه شبانه روز پلک روی هم نگذاشت. نظم در کارها و احساس مسؤولیت، از صفات بارز او بود و نیایش نیمه شبش حسرت بزرگان! آقا مهدی فرمانده‌‌ی خاکی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای بود که خاطرات بسیار زیبایی از وی بجا مانده است که شمّه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از آنها را به ترسیم کشیده ایم. «روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.» 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تا توانی دلی به دست آور 🌿 وسط جلسه‌‌ی فرماندهی دو تا بسیجی آمده بودند با حاجی عکس بندازند. حاجی به ما گفت: «ببخشید.» وقتی برگشت. گفت: «دو دقیقه بیشتر کار نداشت دیدم انصاف نیست دلشون رو بشکنم.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 چند بعد دیگر از شخصیت چمران 🌿 از ذوق هنری و عرفانی و خطّ و نقاشی و نوشته‌‌های زیبا برخوردار بود. در ورزش‌‌های میدانی و همچنین کشتی در همردیفان خود سرآمد بود. به تختی علاقه داشت و پس از مرگ او با یاد آن قهرمان مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای به نام «جهان پهلوان تختی» منتشر کرد. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 تدبیر آقای شهردار 🌿 به عنوان کارگری ناشناس آمده بود قاطی کارگرهای آسفالت کار، چند تن از کارگرها هم به بهانه‌‌های مختلف کارشان را به گردن کارگر جدید‌‌‌‌ می‌‌انداختند. بازرس در حال بازرسی بود که ناگهان با دیدن صحنه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای خشکش زد. بلی، آقا مهدی قاطی کارگرها کار‌‌‌‌ می‌‌کرد. سر کارگر افتاده بود به معذرت خواهی و حلالیّت طلبی. آقا مهدی گفت: «چیزی نیست برادر، ناراحت نباش. من برای اینکه از نزدیک در سختی شما شریک باشم آمدم اینجا، نه برای چیز دیگر.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 دانش آموزی فراتر از اساتید 1️⃣ مصطفی در ریاضیّات و به خصوص هندسه، آن قدر توانا بود که حریفی نداشت. برای حلِّ بعضی از مسائلِ مشکل، ساعت‌‌‌‌ها و ماه‌‌‌‌ها فکر‌‌‌‌ می‌‌کرد. به اصرار بچّه‌‌‌‌ها و دکتر مجتهدی (رئیس دبیرستان)، مصطفی قبول کرد در مقابل پول، به بچّه‌‌‌‌ها درس بدهد. مصطفی طوری جالب درس‌‌‌‌ می‌‌داد که حتّی بچّه‌‌‌‌ها خواستند به جای معلّم مدرسه هم درس بگوید، اما او به خاطر احترام به معلم قبول نکرد. 2️⃣ مصطفی خط خوشی داشت، بسیاری از معلّم‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌خواستند که برود پای تخته و درس را یک بار دیگر توضیح دهد. در درس هندسه‌‌ی ترسیمی، بچّه‌‌‌‌ها همیشه‌‌‌‌ می‌‌خواستند که یک بار دیگر درس را توضیح دهد؛ چون از معلّم خیلی بهتر توضیح‌‌‌‌ می‌‌داد. 🌸✨ الگوی علم و عرفان و مبارزه، شهید مصطفی چمران را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 یک مدیر تمام عیار 1️⃣ جلسه داشت، سوار که شد گفت: «تند برو تا به جلسه برسم.» در کنار راه چند نفر بسیجی ایستاده بودند و برای ماشین دست تکان‌‌‌‌ می‌‌دادند. ناگهان آقا مهدی گفت: «مگر بسیجی‌‌‌‌ها را ندیدی؟... ماشین رو نگهدار.» گفتم: «آقا مهدی! شما خودتان گفتید که با سرعت برم تا به جلسه برسید؛ من برای همین نگه نداشتم.» گفت: «نه برادر! کار ما هر چقدر هم مهم باشه، سوار کردن بسیجی‌‌‌‌ها از آن مهم تره، برگرد آنها را سوار کن!» 2️⃣ وقتی دید بعضی از کادر گُردان به علت اینکه بلم سواری بلد نیستند به داخل آب‌‌‌‌ می‌‌افتند، خودش نیز سوار بلم شد. و برای اینکه بقیه خجالت نکشند، عمداً ناشی گری کرد و به داخل آب افتاد و سراپا خیس از آب بیرون آمد. 3️⃣ ماشین غذا را زده بودند. نصف شب بود که غذا آوردند. بچه‌‌‌‌ها ماتشان برده بود، آقا مهدی بود با مسئول تدارکات؛ بچه‌‌‌‌ها با دیدن آقا مهدی حسابی شارژ شده بودند و گرسنگی از یادشان رفته بود. آقا مهدی هم هر کسی رو‌‌‌‌ می‌‌دید حسابی احوالپرسی‌‌‌‌ می‌‌کرد و به خاطر تأخیر غذا معذرت‌‌‌‌ می‌‌خواست. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 مراقبت بر نماز اول وقت 🌿 جاده‌‌های کردستان آن قدر ناامن بود که وقتی‌‌‌‌ می‌‌خواستی از شهری به شهر دیگری بروی، مخصوصاً توی تاریکی، باید گاز ماشین را‌‌‌‌ می‌‌گرفتی، پشت سرت را هم نگاه‌‌‌‌ نمی‌‌کردی. اما زین الدّین که همراهت بود، موقع اذان، باید‌‌‌‌ می‌‌ایستادی کنار جاده تا نمازش را بخواند. اصلاً راه نداشت. بعد از شهادتش، یکی از بچّه‌‌‌‌ها خوابش را دیده بود؛ توی مکّه داشته زیارت‌‌‌‌ می‌‌کرده. یک عده هم همراهش بوده اند. گفته بود: «تو این جا چی کار‌‌‌‌ می‌‌کنی؟» جواب داده بود: «به خاطر نماز‌‌های اول وقتم، این جا هم فرمانده ام.» 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 رها از اسارت نام و عنوان 🌿 هر سه تاشان فرمانده لشکر بودند؛ مهدی باکری، مهدی زین الدین و اسدی. بعد از نماز، شام خوردیم. غذا را خودشان سه تایی برای بچه‌‌‌‌ها‌‌‌‌ می‌‌آوردند؛ نان و ماست. 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 از خیل سحرخیزان جبهه 1️⃣ دیر گاه بود و ما هم مست خواب خویش. ناگهان با صدای گریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای شگفت از خواب پریدیم، از صدای گریه‌‌‌‌‌‌اش که در مقرّ پیچیده بود دریافتیم آقا مهدی از مأموریت بازگشته! و این درست ده روز قبل از شهادتش بود. 2️⃣ ساعت حدود دو شب بود. آقا مهدی و چند تا از دوستانش تازه از جبهه آمده بودند آنقدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که صدایی شنیدم. انگار کسی ناله‌‌‌‌ می‌‌کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده. 🌸✨ فاتح خیبر، شهید مهدی زین الدین را با ذکر صلواتی یاد کنیم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq
🌷 رها از اسارت نام و عنوان 🌿 به مکانیکی گفته بود: «اَخوی! بیا یه دستی به چراغای ماشین بزن» مکانیکی هم گفته بود: «شرمنده، کار دارم دستم بنده. برو فردا بیا.» آقا مهدی گفت: «باید همین امشب برم خط. بی‌‌چراغ که‌‌‌‌ نمی‌‌شه.». تعمیرکار گفت: «می بینی که، دارم لباس هام رو‌‌‌‌ می‌‌شورم. الان هم که دیگه هوا داره تاریک‌‌‌‌ می‌‌شه. برو فردا بیا، مخلصت هم هستم، خودم درستش‌‌‌‌ می‌‌کنم.» مهدی گفت: «اصلاً من لباس‌‌های تو رو‌‌‌‌ می‌‌شورم، تو هم چراغ ماشین من رو درست کن.» مکانیکی هم گفت: «قبول». بعد از اینکه شناختش هر چه قدر بهش گفت: «آقا مهدی! به خدا شرمندم، ببخشید‌‌‌‌ نمی‌‌خواد بشوری.» گفت: «ما با هم قرارداد بستیم. برو سرِکارِت، بذار منم کارم رو بکنم.» 🌸✨ یاد و خاطره فرمانده‌‌ی مفقودالاثر، شهید مهدی باکری را با ذکر صلواتی گرامی‌‌‌‌ می‌‌داریم ✨🌸 🆔 @ShamimeOfoq