درحاشیه مراسم امروز
افتتاحیه طلاب جدید الورود 🌿
هرکس کوچکترین قدمی در راه جمعیت و فرزندآوری بردارد شامل دعاهای نماز شب من میشود. [ حضرتآقا ]
دلتنگم .
نه برای خودم
که البته برای خودم هم نیز .
ولیکن بیش از آن آشوبم برای دوستانِ عزیزی که روزگاری در جوارِشان بودم و این روزها محکومم به ندیدنشان .
انگار خدا خواسته تا حیاتم را گره بزند به از دست دادنِ آدم های خوبی که روزگاری رفیقترین ها بودند برای من. همان هایی که همیشه و در همه حال خیر را برای من خواستند و منبعِ غلیظی از انرژیهای حقیقی و مثبت بودند.
یقینا فاصلهی میان جسمها مانعی برای پیوندِ میان قلبها نیست. ولیکن حضور و دیدار با رفیق شفیق، خود به تنهایی برطرف کنندهی غمهاست . حال که ناچار به تحمل فاصلهها هستم، راهی جز یک لبخند نازک ندارم؛ که روی صورتم نقش ببندد و از آنها و خوبیهایشان و حتی از متفاوت بودنشان برای دیگران سخن بگوید.
به یاد رفقای عزیزی که روزگاری شب تا به صبح و صبح تا به شب در کنارشان بودم. همان هایی که این روزها دیگر ندارمشان.
( یگانه، فاطمهزهرا ، ندا ، کوثر ، هانیه و رضوانه. )
#رفاقت
آدمها، توی فضای مجازی
فقط اون بخشی از زندگیشون رو به شما نشون میدن که خودشون دوست دارن. که خودشون تمایل دارن. و همون بخشی رو هم که برای شما به نمایش میزان با هزار جور فیلتر و صحنه سازی و برنامه ریزیِ. پس لطفا به هیچ عنوان زندگی حقیقی خودتون رو با عکس و کلیپ و محتواهای آدمها در فضای مجازی، مقایسه نکنید.
از من پرسید: نویسندهای؟
باافتخار سر بالا آوردم و با صدایی که مملو از اعتماد به نفس بود پاسخ دادم: بله .
با هیجان و شور و شعف، انگار که بعد از سالها گمشدهای را پیدا کرده باشد پرسید: جدی؟ میشه کتابی که نوشتید رو معرفی کنید؟
از سوالی که پرسید دریافتم که انسانِ کتابخوانیست. و یا حداقل به مطالعه علاقهمند است. به چشمانِ او خیره شدم و در پاسخ گفتم: هنوز کتابی ندارم رفیق.
خیلی سوال کردید کتاب داری؟
اسم کتابی که نوشتی چیه؟ :)
من نویسندهام
کسی که میتواند خوب بنویسد.
تعریف سادهاش البته این است .
ولیکن اگر بخواهم طبق قوانینِ دنیای ادبیات برایتان شرح دهم، نویسندگی یعنی بتوانی تمامِ خیالاتِ مبهم ذهن را به کلماتی قابل فهم درآوری و برای آنکه از هجوم کلمات و جملات، جانت از بدنِ کم ظرفیتِ دنیاییات سرازیر نشود روز و شب بنویسی.
نویسندگی یعنی مینویسی، نه برای آنکه تو را بخوانند. مینویسی نه برای آنکه تو را ببینند. مینویسی چون عاشقی و احساساتی را در طول زندگی تجربه کرده ای که کمتر کسی میتواند آن احساساتِ عمیق را لمس کند.
من مینویسم
و از میان تمام نوشتههایم
تنها بخش کوچک و محدودی از آن را به دیدگان مخاطب میرسانم. مابقی دستنویسهایم همیشه در کنجی از خانه خاک میخورد. هرازچندگاهی خودم به رسم رفاقتی که با دفترهایم دارم به سراغشان میروم و صفحاتی را که با کلمات و جملات پر کرده ام برای چندمین بار میخوانم.
و همین برای من کافیست.
روزگاری هم میشود که کتابهای من دست به دست در میان مردم میچرخد. میخوانند و کیف میکنند و قلبشان به تپش میافتد. در آن روز دیگر فرقی نمیکند که من باشم یا نباشم. زیرا که حیاتِ یک نویسنده تا زمانی پابرجاست که نوشتههایش خوانده شود. پس من تا ابد خواهم بود اگر صفحاتِ دفترم روزگاری مخاطب داشته باشد.
#نویسندگی
کانال دوم : @banafsh_gol
کانال همسرم : @elltyam
کانال روسریمون : @oo_madineh_oo
همشو عضو بشید ؟😌😍