eitaa logo
شِیخ .
10.7هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ دلم میخواد برگردم به دوران راهنمایی، همون وقتایی که دوستی و رفاقت معنی پیدا می‌کرد. ‌‌
‌ الان اینجوریه که حرفهای آدم تو سینه‌اش میمونه. تلنبار میشه و یجا یهو میترکه. دیگه رفاقتی نیست، جمعی نیست، نشاطی نیست که بشه بهش پناه برد . ‌
‌ باز خداروشکر که حسین ع رو داریم‌. شب جمعه استُ هوایت به سرم افتاده ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام :)
‌‌ هیئت امروز هم با شکوهی بی‌همتا برگزار شد. مسئول اصلی هیئت که یکی از طلاب دهه هشتادی دغدغه‌مند است؛ از دل و جان برای مراسم وقت می‌گذارد و دل می‌سوزاند و پیگیرِ بهتر شدن شرایط است. دل در این محفل حرف اول و آخر را می‌زند. و چه چیز از این بهتر و زیباتر؟ گزارش : هیئت هفتگی اتوبوس اعزام . [ با مدیریت طلاب دهه هشتادی ] هفته سوم برگزاری هیئت ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی #روز_نوشت‌های_دلی @Sheikh_Alii
‌ امروز حضرت آقا با دانشجو ها و دانش آموزها دیدار داشتن. عکسهای مراسم امروز رو که دیدم اصلا دلم رفت :) ‌
‌‌ من همیشه با خودم فکر میکنم و میگم چقدر قشنگه که آدم اون چیزی که هست رو قبول داشته باشه و به خودش افتخار کنه. وگرنه تبدیل میشه به آدمی که دائم در حال تغییر و عوض شدنه. راه و منش رو از دیگران تقلید میکنه و چیزی برای خودش نداره. خوب و بد براش تعریف شده نیست و با شبیه دیگران زیستن سعی میکنه خلا های فکری خودشو جبران کنه. این روزها که همه‌مون درگیر فضای مجازی هستیم اینجور آدمها بیشتر به چشم میان. از من به شما نصیحت خیلی قشنگه که آدم خودش باشه.. خودتون باشید و برای رشد خودتون تلاش کنید. لزوما انتخاب و مسیر و موفقیت های دیگران ما رو به خوشبختی نمیرسونه(: ‌
شهادت ، انسان را به سلاحی شکست‌ناپذیر تبدیل می‌کند. در پناهِ شهدا (:
‌ دختر است ! کوچک و نحیف و ظریف است ‌. زودرنج است و دلش نوازشی پدرانه می‌خواهد. عروسکی که بابا برای تولد او خریده را با غروری بی حد به دوستانش نشان می‌دهد و می‌گوید: بابایی برام خریده. قشنگه؟ صبح ها با صدای گرم و مردانه‌ی پدر از خواب بر می‌خیزد. شب ها با نوازش پدر به خواب می‌رود. کافی‌ست کسی به او حرفی بزند که به مذاقش خوش نیاید. عالم را در هم می‌کشد و آنقدر کنار گوش پدر، از دنیا و مافیها گلایه می‌کند که آرام بگیرد. پدر هم اما کارش را خوب بلد است. اخمی در هم می‌کشد و می‌گوید : کی اذیتت کرده حسابشو برسم؟ همین جمله کافی‌ست تا دختر دلش آرام بگیرد، دلش غنج برود، حالش خوب بشود ! دختر است. اصلا انگار دختر با پدر معنا پیدا می‌کند‌ و پدر نیز با داشتن دختر، طعم شیرین پدر بودن را حقیقی تر می‌چشد. دخترها بابایی‌اند. کافی‌ست پدر ظهر ها از در قدم به خانه بگذارد. آن وقت است که دختر از تمام عالم و آدم برای بابا تعریف می‌کند. از مدرسه، از معلم، از اینکه امروز زنگ دوم را مبصر کلاس بوده است، از اینکه مادرش برایش دامن چین دار جدید خریده است. از بحث و جدلی که با برادر کوچک ترش داشته است... و پدر با چشمانی غرقِ اشتیاق، صحبت‌های دختر را می‌شنود و هرگز خسته نمی‌شود(:🌿 حالا اما دخترکی، پدر را به وطن بخشیده و دیگر سایه‌ی امن پدر را روی سر ندارد. او پدر را فدا کرد برای امنیت و آرامش این خاک... ما برای وطن، برای حرم، برای دین، برای اسلام، چه کردیم؟ دستِ دختر شهید جهاندیده، در دستانِ پدر ملت، امام خامنه‌ای مدظله‌العالی(: ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی |
‌‌ ولی جدی سلام کردن خیلی قشنگه . یاد بگیریم به همه سلام کنیم، مودب باشیم.. سلام و احوال پرسی انگار دلهارو بهم نزدیک میکنه .. ‌
‌ آدمهایی که تو جمع سعی میکنن طوری حرف بزنن که انگار بهتر و برترن و از زندگی چیزهای بیشتری میدونن و مهارتشون تو همه چیز عاااالیه؛ با این نوع رفتار بیشتر در حال خورد کردن خودشونن. کسی که واقعا خوب و کاربلد باشه نیازی به توضیح و توجیه خودش نداره(: داره؟ ‌
‌ بفرمایید طلیعه‌ی حضور .. در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها و در پناهِ مولامون، آقامون، حبیبِ دلهامون حضرت حجت عج . ‌
30.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سه روز کجا بودم؟
شِیخ .
این سه روز کجا بودم؟
‌ گفتن مجری برنامه میشی؟ گفتم میشم‌. ۶ ساله که اواسط پائیز توفیق پیدا میکنم تا توی جمع طلبه‌های پایه اولی حضور پیدا کنم و توی همایش‌هاشون اجرا کنم. از شهدا بگم و از بزرگان مسیر طلبگی که با عشق رسیدن به معبود. خب، چی از این بهتر و قشنگ‌تر ؟ سه روز کنار آدم‌هایی بودم که پر از شور و شوق بودن. یاد روزهای اول طلبگی خودم افتادم. همون روزهایی که خواب و خوراکم شده بود درس و کارهای فرهنگی‌. همون روزهایی که آخر هفته هاش با گلزار شهدا و دعای کمیل می‌گذشت و صبح‌هاش با زیارت عاشورا و دعای عهد! |
‌ قاب قشنگ امروز ؟ استاد، نوزاد یکی از طلبه هارو توی بغل گرفته بود و آرومش میکرد تا مامانش بتونه با خیال راحت امتحان بده :)🌿 حوزه قشنگیاش به همین چيزهاست! ‌
آغاز مطالعه‌ی کتاب جدید . . به امید تغییر، تبیین، جهاد و اثرگذاری .
‌ همه‌ی کارهایی که در طول حیات خویش انجام می‌دهیم نیازمند به ذوق و شوق و علت است. بی هیجان و بدون میل که نمی‌شود تلاش کرد و برای هدف جنگید! آدمیزاد باید برای آنچه برایش شبانه روز می‌دود، قلبش بتپد! و اِلا گُل احساسش پژمرده می‌شود و از یک جایی به بعد دنیا را هم که به او بدهند حاضر به ایستادگی و تحمل سختی ها نمی‌شود! می‌شکند و کم می‌آورد‌. چرا که برای زندگی و دقایق ارزشمندش، بدون ذوق و ظرافت تصمیم گرفته است. مسیری را بروید و جهانی را برای خود بسازید که با ندای قلب و خواسته‌ی روح و فکرتان یکی باشد. وگرنه بازنده‌اید.. پ.ن : قطعا جلب رضایت خدای مهربون باید در صدر میل و خواسته هامون باشه! منتهی میگم بخاطر رضایت مردم و تایید اونها قدم از قدم برندارید. اونطوری رفتار کنید که و تصمیم بگیرید که دل و جانتون حکم می‌کنه. و برای هدفی بجنگید که عاشقشید🌿:) ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
با نوشتن هم زنده‌ای، هم زندگی میکنی !
بنویسیم؟ بنویسیم.
‌ سوار تاکسی شدم انقدرررررر راننده تاکسی حرفهای قشنگی زد که من مات و مبهوت و حیران شده بودم! ‌
‌ میگفت : پدرم بیسواد بود و روستایی ما هم تمام کودکی و نوجوانیمان در روستا گذشت. منتهی یک پدر بیسوادی که شغل آزاد داشت و با زحمت پول در می‌آورد؛ آن چنان مواظبمان بود و نصیحتمان میکرد کرد که هیچکداممان از مسیر درست منحرف نشدیم. راننده تاکسی بود اما از صد ها کارمند پشت میز نشین با سواد تر و فهمیم تر بود. از همکلاسی اش در دبیرستان میگفت که با اینکه پدرش در مقابل مدرسه دکان داشت. از احوال فرزندش بی خبر بود و پسرش درگیر حواشی شده و به بیراهه رفته بود. و از پدر خودش میگفت که از روستا برای اطلاع از وضعیت درس و اخلاق فرزندش به شهر می آمد و برمی‌گشت. از رفاقت گفت. تاکید کرد که هیچ رفیقی خانواده نمیشود و همه دوستی‌ها به ابتذال و انحراف کشیده می‌شود اگر در آن زیاده روی صورت بگیرد. راننده تاکسی شبیه یک روانشناس میگفت رفاقت باید خط کشی داشته باشد و محدوده اش باید به شکلی باشد تا به خانواده و سلامت روان انسان ضرر نزند. حرف‌های‌یک‌راننده‌تاکسی یک‌شب‌پائیزی‌کوتاه‌و‌عجیب ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی
‌ خاطرات امروزم را که نوشتم نام زیبای شما عجیب می‌درخشید. حزب الله زنده است و ما جان بر کفانِ مسیر حق و حقیقتیم :) ‌
‌ یکی از سخت ترین کارها و وظایف یک طلبه آماده کردن متن سخنرانی برای حضور در محافلیِ که دعوت شده. کار ساده ای نیست و واقعا مسئولیت سنگینیه .. ‌
‌ امروز قسمت شد تا ده دقیقه از سخنرانی استاد پناهیان عزیز رو گوش بدم. می‌گفتن بعضی از طلبه ها می‌پرسن بریم دنبال کار علمی یا کار تبلیغی؟ منم بهشون میگم برای اینکه مبلغ باشید باید از لحاظ علمی خودتونو رشد بدید. فکر نکنید تبلیغ کار ساده و پیش پا افتاده‌ای! بلکه از همه مراتب طلبگی بالاتر و تخصصی تر و سخت تره :) ‌
‌ کنج دنج خانه‌ی مادربزرگ در کنار پرتقال و خرمالو و انار صفحات کتابم را ورق میزنم . و از تمام وجودم بوی پائیز را استشمام میکنم :)