نمیدانم دقیقا چند نفر بودند . . ؟
به او رسیدند ... با هرچه دستشان آمد بر سر و صورتش زدند . عده ای آن گوشه محتویاتِ کیفش را زیر و رو کردند . وقتی چشمشان به عمامه و کتاب های حوزهی علمیه افتاد با خشم بیشتری به سمتِ او آمدند . . پیراهنش را در آوردند - یکی با لگد به پهلوی او ضربه میزد . آن یکی فحش های رکیک میداد و او را تهدید میکرد تا به مقدساتش توهین کند . ثانیه ها عبور میکردند . تنها و غریب در میانِ جمعی خدا نَشناس و بی غیرت گیر افتاده بود . . رفته رفته جمعیتشان بیشتر میشد . یکی فیلم میگرفت و دیگری با شدتِ بیشتری پایش را بالا می آورد و محکم بر پهلوی او میکوبید . دیگری با مُشت بر سر و صورتش میزد . آن یکی با قمه بر بدنش ضربه وارد میکرد . دیگری از راه نرسیده تکه سنگِ سنگینِ ساختمانی را بر گونه ی او میکوبید . . کار به اینجا ختم نشد . او را گرفتند و کِشان کِشان از پله ها پایین آوردند و کنجِ دیوار پرت کردند . چاقو بر بدنش فرو کردند . وحشیانه تر از قبل بدنِ کم جانش را زدند .
دختری در میان جمع با تمسخر داد میزند که این به بازویش دعا بسته است .. بزنیدش . و باز ...!
بمیرم برای دل مادرِ جوانت . قدیم تر ها که کنج هیئت مینشستیم ... مداح برایمان روضهی مادر هجده ساله ای را میخواند که برای دفاع از ولایت ، آنطور مظلومانه به شهادت رسید و ما این روزها به چَشم خود دیدیم ... روضه برایمان مجسم شد . بمیرم برای دل مادرت آرمان ... بمیرم برای دل مادرت که جوانش را با شکنجه به شهادت رساندند . و خوشا به حال تو که با افتخار پر کشیدی و میهمانِ حضرت زهرا سلام الله علیها شدی . برای دل های مردهی ما هم دعا کن :)
#شهسوار
#فاطمیه | #شهیدآرمانِعلۍوردی
آیا تا به حال غمی داشتی که تو را چنان در خود غرق کند که از شدتِ سنگینی ِآن حزن ، نه اشک دوای دردت شود و نه زبانت بتواند بیانگرِ حالاتِ درونتی ات باشد ؟
من غمی را میشناسم که عظمتِ وجودش در قلبِ آدمی به اندازهی هزاران هزار کوه است . . غمی که کمر خم میکند و تاب و تحمل را از آدمی میگیرد . غمی به بلندای آسمان .
من این غم را با تمامِ خوشیهای جهان عوض نمیکنم ، حاضرم سینه ام آرامگاه این حزن باشد و چشمانم سیرابِ اشکهای گاه و بیگاه اما دلم خوشِ خوشی های کذب نباشد و لبانم منحنیِ لبخند با شادی های گناه آلود نگردد .
غمِ شهادتِ مادرمان زهرا ، غمی وصف ناشدنیست ، اندوهی جانسوز است :) هرگز نمیتوانم به همین سادگی ها از او بنویسم . از فاطمهی زهرا ، بانویی که همتا ندارد . دختری که پارهی تنِ رسول الله است !
مادر اگر کاری کند ؛ اهل خانه هم یاد میگیرند ؛ مثلا اگر شهید شود ...
✍🏻 #طلبهیجوانِحزباللهی
#فاطمیه #مادر #حضرت_زهرا
فاطمیه س شروع شد .
جدا از تمام غم و اندوهی که بر قلبمان نشسته است و جدا از تمام دانههای اشک که بی هوا سرازیر میشوند. این ایام باید ما را به فکر فرو ببرد. باید بیدارمان کند. روضهها و محفلهای فاطمیه باید از ما یک مبارز به تمام معنا بسازد .
و اِلا خودمان را با ظواهر گول زده ایم. زهرای مرضیه س، برای دفاع از ولایت و تبیین حق با تمام وجود ایستادگی کرد. آن وقت ما یک کنج بنشینیم و اشک بریزیم و برویم دنبال زندگیمان؟ این اشکها فایده ای هم دارد؟ باید شبیه مادرمان برای اسلام تا پای جان مجاهدت کنیم. و آن وقت سربلند و با لبخند در مقابل مولایمان مهدی بیاستیم و آن وقت ادعا کنیم که مسلمانیم.
✍🏻 طلبهیجوانِحزباللهی
#فاطمیه | #ایام_فاطمیه
زنِ مسلمان ...
کسی که شیفتهی فاطمهی زهرا سلام الله علیهاست؛ هم در خانه میدرخشد و هم در جامعه نقش آفرینی میکند. زن مسلمان، گوشه نشین، منزوی، بیتفاوت و تک بعدی نیست.
#فاطمیه | #حضرت_زهرا
السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
نامه ای از طرف گروه شهید شاطری
به محضر آن حضرت :
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض تقدیر و تشکر داریم از ساحت قدسی حضرتتان؛ خواستم قبول بفرمایید قطره های کوچک تبلیغ ما را به عنوان مرهم زخمهایتان...
مدارس زاهدان را بر زخم پهلو بگذارید
مدارس شیراز را بر زخم بازو
مدارس سمنان را بر زخم سینه
و مدارس قم را بر زخم صورت
دانشگاه و بازار و مساجد و زندان را بر زخم محسن بنهید
و موکب را و نذری های ناقابل زاهدان و سمنان را به سر درد هایتان بگذارید
والله طلبکار نیستیم
فقط ملتمسانه و عاجزانه
بال ملخ گروه شهید شاطری را
قبول فرمایید ..
#حجتالاسلامربیعی #فاطمیه