eitaa logo
شِیخ .
10.2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
134 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Oo_Parvaneh_oO تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
ساده بپوش. مودب باش.
گاهی جنگ در میدان است و گاهی در دل! آنها که در میانه‌ی میدانند و می‌جنگند، امروز در قلب فلسطین و لبنان‌اند و فریاد استقامت سر می‌دهند. و خدا یقینا هوایشان را دارد. و آنها که با جنگِ در قلب رو به رو هستند، کنجِ اتاقی نشسته‌ و زانوی غم بغل گرفته‌اند. زیرا که روحشان در پرواز است و جسمشان محدود. همان هایی که بزرگ‌ترین آرزویشان دفاع از حق است و دوست دارند در راه حق و حقیقت، فدا شوند. اما فاصله‌های جغرافیایی این امکان را از آنها سلب کرده‌است. نه آن‌که نخواهند بلکه نمی‌توانند. دست هایشان بسته است برای آنکه خودشان را به برادرانشان در لبنان و فلسطین برسانند. تنها کاری که می‌توانند انجام دهند تبیین و دفاع از مظلومیت آنهاست.. ان‌شاالله به زودی‌های زود‌، جنگ در میدان و دل به اتمام برسد. و تمام مستکبران جهان به مرگ ابدی برسند. که این بزرگ ترین آرزوی این‌روزهای من است :) | |
هدایت شده از محبــــــین‌احمد
ی روزی میاد که میگم سخت بود ولی من انجامش دادم @elltyam
📪 پیام جدید چطوری به فکرتون این کلمات این جملات قشنگ و ادبی میرسه که مینویسید؟!🕊️🥹 چطوری اخه
شِیخ .
📪 پیام جدید چطوری به فکرتون این کلمات این جملات قشنگ و ادبی میرسه که مینویسید؟!🕊️🥹 چطوری اخه #دایگ
از من نپرس ادبیات را از کجا آموخته و کلماتم را از کجا آورده ام ؟ که من مسلمانِ محمدم ص . همان مردِ بی نظیری که به ما آموخت با خدا بودن به کلامِ آدمی فصاحت و بلاغت می‌بخشد‌. و من اگر از دیدگاهِ شما خوب مینویسم، از استعداد درخشانِ درونی‌ام نیست که من هیچ چیز از خود ندارم. هرچه دارم از لطف خداوند است و اهل بیتِ او :) ‌ پ.ن: راستی این پیام فرستادن هاتون انرژی مضاعفی به من میده و خیلی خوشحالم که پست‌هایی که میفرستم رو میخونید و دوست دارید
‌ نسل ما اگر شهید هم نشود ، از‌ انتظار‌ و‌‌ بی‌خبری‌‌ جان‌ میدهد ‌.
‌ محفلی بود آسمانی. همسر شهید توسلی میهمان برنامه بود و نویسنده‌ی کتاب. کتابِ خاتون و قوماندان‌. همان صحیفه‌ای که نخوانده‌ام. اما تعریف و تمجید‌ش را بسیار شنیده‌ام و دیده ام آنان که این کتاب را خوانده‌اند چه انقلابی در میانه‌ی قلب و جانشان برپا شده است. آنچه در طول برنامه توجهم را جلب کرده بود؛ نگاهِ محزونِ همسر شهید با همراهیِ لبخندی نازک بود. لبخندی که نشان از صبری زینبی و روحی به بلندای آسمان داشت. مدتهاست میخواهم بنویسم. از شهدا، از خانواده‌هایشان، از فرزندانِ خردسالشان که پدر از دست داده‌اند و حالا باید یک عمر از لذتِ نگاه کردن در چشمانِ امید آفرینِ پدر و تکیه بر بازوان مردانه‌ی او محروم بمانند. مدتهاست که می‌خواهم بنویسم. از همسرانِ شهدا، همان زنانِ قهرمانِ بی‌نظیری که معنا می‌بخشند به واژه‌‌ی استقامت. که حیات می‌بخشند به دلهای مرده‌‌ای که روزمرگی‌ آزارشان می‌دهد. مدتهاست که می‌خواهم بنویسم. از دلهای تنگ و نفس های حبس شده در سینه. از بغض‌های فروخورده‌‌. از دستانِ یخ کرده و چشمانِ امیدوار. از نگاه های منتظر، از اشتیاق های مداوم. میخواهم بنویسم. برای آنکه قصه‌ی قهرمانان این سرزمین تا همیشه بماند. برای آنکه هزاران کتاب دیگر باید نوشته شود تا آدمیزادانِ دیگر بشناسند امثالِ شهید توسلی را. الگو بگیرند و بر خود ببالند و به وجود چنین مردانِ غیوری افتخار کنند. این سرزمین پهناور، در تاریخِ با اصالت خود، شاهد حیاتِ انسان‌هایی بوده‌است که باید روایتِ زندگی‌شان به گوش همگان برسد. و من مینویسم. شاید رسالت من این باشید.
موفقیت و پیروزی مردان خدا شهادت هست.. پس چه جای غم؟
‌ ببخشید که هنوز برات دست به قلم نشدم. تو خیلی بزرگی و من خیلی نحیف در برابر غم از دست دادنت...
‌ میگفت هر اتفاقی یه حکمتی داره و ما زیادی برای درک این مساله کوچک هستیم‌. زمان جنگ، وسط بمب بارون ها و عملیات ها و به شهادت رسیدن ها، پیکر خیلی از جوونها برنگشت. جنازه خیلی هاشون پیدا نشد. بدن خیلی هاشون مفقود شد. رفت تا بیست سال بعد، سی سال بعد. یهو بدن ها، استخوان ها پیدا شدن. برگشتن. شدن نور و هدایتگر. انگار رسالت اون استخوان این بود که تو بیابونهای جنوب سال‌های سال زیر آفتاب بمونن و به وقتش پیدا بشن. شدن همین شهدای تازه تفحص شده ای که تشییع پیکرشون یه ملت رو بیدار و هوشیار و امیدوار میکنه. شهادت سید حسن نصرالله هم خیر و برکتِ. خیلی ها رفتن و با رفتنشون مسیرو برای ما روشن‌تر کردن. مثل حاج قاسم. مثل سید حسن. نشنوه صدای اشک و گریه‌مون رو دشمنی که با ناامیدی ما خوشحال میشه. جبهه مقاومت ایستاده و صدای فریادِ آزادیخواهانه‌ی انقلاب اسلامی در تمام جهان پیچیده. به قول حاج مهدی رسولی: عصر، عصرِ حیرت نیست. عصرِ حرکتِ. نکنه جا بمونی ...
در آستانه طلوعِ خورشید ستارگان یک به یک غروب می‌کنند. سوره طور آیه ۴۹ |