eitaa logo
شِیخ .
11.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
132 ویدیو
5 فایل
‌الله ‌ - طلبه - نویسنده - فعال رسانه #طلبه‌ی‌جوان‌حزب‌اللهی . مدیر - @Modir_sheikh تبلیغات - @O_o_tab_o_O ناشناس : https://daigo.ir/secret/84750920
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ یکی از دوستام، مدتیه کازرون زندگی میکنه :) روایت کرد از روزِ شهادتِ امام جمعه... وظیفه ما در قبال خونه شهدا خیلی سنگینه.‌ ‌
‌ از قدیم الایام شنیده بودم، حضور در محافل مذهبی و هیئت‌ها رزقی از طرف ائمه علیه السلام است. اگر کسی توفیق پیدا نکرد تا در آن حضور یابد یقینا رزق و روزی‌اش نبوده است. صاحب اصلی هیئت‌ها و محافل، مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیهاست. مراسم امروز را پنج نفره به سر رساندیم، تعدادمان به ظاهر اندک بود اما معتقد بودیم سرتاسر هیئت‌ پر شده از ملائکه. مگر می‌شود در جایی از مولایمان امام زمان عج یاد کنیم و آنجا معطر به عطر وجود ایشان و مملو از حضور ملائکه نشود؟ سخنران، سخنرانی کرد و مداح از عمق جان روضه خواند. سخنران از وظایف طلبگی گفت و مداح از غریبیِ آقایِمان حسن ع اشعار بی‌نظیری را زمزمه کرد. میزبان، چای آورد و شکلات، همین پذیرایی اندک هم آنچنان در دل و جان آدمی ریشه می‌کند و برکت دارد که حد و اندازه آن با اعداد و ارقام دنیایی قابل بیان نیست. خلاصه بخواهم بگویم، هیئت اتوبوس اعزامِ ما امروز برگزار شد، با حضورِ پنج طلبه و هزاران هزار ملائکه. خدا به قدم ها برکت می‌دهد. به امید آن روزی که هیئتمان‌ از جمعیت کثیر مشتاقان، پر شود و دیگر جایی برای خودمان باقی نماند ... گزارش : هیئت هفتگی اتوبوس اعزام . [ با مدیریت طلاب دهه هشتادی ] ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی @Sheikh_Alii
‌ امروز نیک و بد در هم آمیخته بود هم دقایق، خوشایندِ احوالم سپری شد و هم مغمومم داشت. ترکیبی از شادی های عمیق و غم های شکننده ... ‌پ.ن: نورِ دلپذیرِ امروز ‌‌
- و آنچه امروز گذشت .
‌‌ ۱۰ سالِ هرشب مینویسم. ولو در حد یک جمله(: و حالا شاگردهایی دارم که درست شبیه خودم شدن. می‌نويسن، هرشب.. حتی شده در حد یک خط. چی از این قشنگ تر؟ خدایا شکرت🌿. ‌
‌ این همه آدم مال اندوزی کردن تهش خوابیدن تو یه وجب جا . حرص چیو میخوری؟ بگذر . ‌
‌ این همه آدم نبخشید‌ن، کینه کردن، تلافی کردن. تهش ضربه زدن به سلامت روان خودشون . حرص چیو میخوری ؟ ببخش . ‌
‌ این همه آدم خوردن، خوابیدن، رقصیدن، چرخیدن، تهش همه عمر و جوونیشونو‌ به باد دادن و به آرزوهاشون نرسیدن. چرا عمرتو تلف میکنی ؟ تلاش کن . ‌
‌ این همه آدم بخاطر حرف مردم از خود واقعی‌شون گذشتن و یک عمر با تظاهر زندگی کردن. بخاطر حرف کی از خواسته ات میگذری؟ خودت باش . ‌
‌ این همه آدم، یدونه تو . تویی که دل دادی به خدا !... حق بگو، با حق حیاتت‌ رو بگذرون. حق بخواه و برای حق بجنگ . غیر از این باشه باختی! ‌
- شهادت خلوتِ عاشق و معشوقِ :) .
‌ دلم میخواد برگردم به دوران راهنمایی، همون وقتایی که دوستی و رفاقت معنی پیدا می‌کرد. ‌‌
‌ الان اینجوریه که حرفهای آدم تو سینه‌اش میمونه. تلنبار میشه و یجا یهو میترکه. دیگه رفاقتی نیست، جمعی نیست، نشاطی نیست که بشه بهش پناه برد . ‌
‌ باز خداروشکر که حسین ع رو داریم‌. شب جمعه استُ هوایت به سرم افتاده ای رفیق ابدی حضرت ارباب سلام :)
‌‌ هیئت امروز هم با شکوهی بی‌همتا برگزار شد. مسئول اصلی هیئت که یکی از طلاب دهه هشتادی دغدغه‌مند است؛ از دل و جان برای مراسم وقت می‌گذارد و دل می‌سوزاند و پیگیرِ بهتر شدن شرایط است. دل در این محفل حرف اول و آخر را می‌زند. و چه چیز از این بهتر و زیباتر؟ گزارش : هیئت هفتگی اتوبوس اعزام . [ با مدیریت طلاب دهه هشتادی ] هفته سوم برگزاری هیئت ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی @Sheikh_Alii
‌ امروز حضرت آقا با دانشجو ها و دانش آموزها دیدار داشتن. عکسهای مراسم امروز رو که دیدم اصلا دلم رفت :) ‌
‌‌ من همیشه با خودم فکر میکنم و میگم چقدر قشنگه که آدم اون چیزی که هست رو قبول داشته باشه و به خودش افتخار کنه. وگرنه تبدیل میشه به آدمی که دائم در حال تغییر و عوض شدنه. راه و منش رو از دیگران تقلید میکنه و چیزی برای خودش نداره. خوب و بد براش تعریف شده نیست و با شبیه دیگران زیستن سعی میکنه خلا های فکری خودشو جبران کنه. این روزها که همه‌مون درگیر فضای مجازی هستیم اینجور آدمها بیشتر به چشم میان. از من به شما نصیحت خیلی قشنگه که آدم خودش باشه.. خودتون باشید و برای رشد خودتون تلاش کنید. لزوما انتخاب و مسیر و موفقیت های دیگران ما رو به خوشبختی نمیرسونه(: ‌
شهادت ، انسان را به سلاحی شکست‌ناپذیر تبدیل می‌کند. در پناهِ شهدا (:
‌ دختر است ! کوچک و نحیف و ظریف است ‌. زودرنج است و دلش نوازشی پدرانه می‌خواهد. عروسکی که بابا برای تولد او خریده را با غروری بی حد به دوستانش نشان می‌دهد و می‌گوید: بابایی برام خریده. قشنگه؟ صبح ها با صدای گرم و مردانه‌ی پدر از خواب بر می‌خیزد. شب ها با نوازش پدر به خواب می‌رود. کافی‌ست کسی به او حرفی بزند که به مذاقش خوش نیاید. عالم را در هم می‌کشد و آنقدر کنار گوش پدر، از دنیا و مافیها گلایه می‌کند که آرام بگیرد. پدر هم اما کارش را خوب بلد است. اخمی در هم می‌کشد و می‌گوید : کی اذیتت کرده حسابشو برسم؟ همین جمله کافی‌ست تا دختر دلش آرام بگیرد، دلش غنج برود، حالش خوب بشود ! دختر است. اصلا انگار دختر با پدر معنا پیدا می‌کند‌ و پدر نیز با داشتن دختر، طعم شیرین پدر بودن را حقیقی تر می‌چشد. دخترها بابایی‌اند. کافی‌ست پدر ظهر ها از در قدم به خانه بگذارد. آن وقت است که دختر از تمام عالم و آدم برای بابا تعریف می‌کند. از مدرسه، از معلم، از اینکه امروز زنگ دوم را مبصر کلاس بوده است، از اینکه مادرش برایش دامن چین دار جدید خریده است. از بحث و جدلی که با برادر کوچک ترش داشته است... و پدر با چشمانی غرقِ اشتیاق، صحبت‌های دختر را می‌شنود و هرگز خسته نمی‌شود(:🌿 حالا اما دخترکی، پدر را به وطن بخشیده و دیگر سایه‌ی امن پدر را روی سر ندارد. او پدر را فدا کرد برای امنیت و آرامش این خاک... ما برای وطن، برای حرم، برای دین، برای اسلام، چه کردیم؟ دستِ دختر شهید جهاندیده، در دستانِ پدر ملت، امام خامنه‌ای مدظله‌العالی(: ✍🏻 طلبه‌ی‌جوانِ‌حزب‌اللهی |