eitaa logo
شعر انقلاب
2.8هزار دنبال‌کننده
547 عکس
175 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
هجرت شقایق زد سوگ سرخ یاران بار دگر شررها بر جمع هم‌سرایان بر خیل هم‌سفرها از وادی سپیده پیکی ز ره رسیده کز هجرت شقایق بازش بود خبرها غوغای مادران است دشنام بر پلیدان چاووش این شهیدان غم‌نالۀ پدرها باران سوگ و ماتم بارد دوباره نم‌نم از ابر بی‌قراری بر سینه‌ها و سرها باور نمی‌ کند دل دزدیده خصم قاتل با پنجۀ شقاوت از باغ حق ثمرها گویید خصم دون را، زنجیری جنون را ماییم در مصافت آمادۀ خطرها ما از عشیرۀ خون، رویین‌تنان عشقیم شمشیر ما شهادت ایمانمان سپرها هرگز نمی‌تواند این باغ را بسوزد طوفان آتش‌افروز با یاری تبرها آیین پرگشودن کی می‌توان زدودن سوزند گر ز مرغان این‌گونه بال و پرها خفاش اگر بریزد خون ستاره، غم نیست باشد شبان تیره آبستن سحرها این امت دلاور زین پس بسانِ کوثر زاید بسی رجایی بسیار باهنرها ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
باهنر باش شور عشق تو عجب حال و هوایی دارد عاشق وصل تو بودن چه صفایی دارد عاشقان را چه غم از کشته شدن در ره تو هر که شد عاشق تو کرب‌وبلایی دارد هر که سر داد به راه تو سرافرازی یافت قصۀ عشق تو بسیار فدایی دارد پُست‌ها مال زمین‌اند و زمین دار فناست خُرّم آن بنده که در پیش تو جایی دارد هرچه جز عشق بهانه‌ست، از آن باید رَست پی آن باش که چون عشق بهایی دارد گر ز هر سو برسد تیر بلا آماده‌ست آن که در سینۀ خود شوق رهایی دارد بِه که در راه خداوند قدم برداریم کار زیباست اگر رنگ خدایی دارد یک‌دم از خاطر مردم نرود مسئولی که به دستش هنر کارگشایی دارد باهنر باش که در بی‌هنری خیری نیست خُرّم آن دل که به دلدار رجایی دارد ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«اتاق اوّل مقاومت» گم نشد او که ناپدید شد یا به قول عدّه‌ای شهید شد تا هنوز می‌کشد نفس او در این دقایقی که واژه واژه شعر روی این سطور راه می‌رود پشت میز کهنه‌اش در اتاق اوّل مقاومت نشسته است وَ برای روزنامۀ «لوموند» سرمقاله می‌نویسد و هنوز چشم روی طرح‌های تازۀ مبارزه نبسته است حبس شد شبیه یک نفس در گلوی بی‌قرار روزگار سال‌های آزگار او که نور بود و نور مانده است می‌کند گذر از همه دریچه‌های بستۀ سیاه‌چال‌ها گرچه بسته‌اند دست و پای نور را دست و پای نور هیچ‌گاه بسته نیست اشتباه فکر کرده‌اند کار آسمان همیشه هم به شب نمی‌کشد او که روز بود و روز مانده است هیچ‌گاه پا عقب نمی‌کشد تا همیشه آب می‌خورد آتش قیام‌های مردمی از همان دو چشمِ روشن‌آبی‌اش از همان نگاه انقلابی‌اش او همیشه ماندنی‌ست او همیشه زنده است او همیشه هست او همیشگی‌ست ✍🏻 🏷 🗓 ۹شهریور؛ سال‌روز ناپدید شدن امام موسی صدر در سفر به کشور لیبی [سال۱۳۵۷] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
می‌رسیم آخر... نتوان گفت که این قافله وا‌ می‌ماند خسته و خُفته از این خیل جدا می‌ماند این رَهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی این سفر همرَهِ تاریخ به‌ جا می‌ماند دانه و دام در این راه فراوان اما مرغِ دل ‌سیر زِ هر دام رها می‌ماند می‌رسیم آخر و افسانهٔ واماندنِ ما همچو داغی به ‌دلِ حادثه‌ها می‌ماند بی‌صداتر زِ سکوتیم، ولی گاهِ خروش نعرهٔ ماست که در گوشِ شما می‌ماند بِروید ای دلتان نیمه که در شیوهٔ ما مرد، تا مرگِ ستم، مرگِ بلا می‎ماند ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام جاودانه یک ناوگان کاغذی از شهر خواب‌ها از بندر دروغ و دیار نقاب‌ها لنگر کشید و عازم دریای فارس شد از باد، بادبانش؛ از آتش طناب‌ها با این خیال خام که خورشیدِ بخت اوست همواره بی‌غروب‌ترین آفتاب‌ها آمد به سوی عرصۀ سیمرغ آن مگس در وسعتی که ریخته پرّ عقاب‌ها آنجا که از مهابت رستم شکسته است رنگین‌کمان هیبت افراسیاب‌ها نقشی تباه مانده از آن ناو کاغذی بر موج‌خیز وحشی طوفان بر آب‌ها :: نام تو ای رئیسعلی جاودانه ماند بر سطر سطر خاطره‌ها و کتاب‌ها ✍🏻 🏷 🗓 ۱۲ شهریور؛ سال‌روز شهادت رئیسعلی دلواری، سردار بزرگ قیام علیه اشغالگران انگلیسی [سال۱۲۹۴] 🇮🇷 @Shere_Enghelab
محمداً رسول الله هر چند ستاره غرق اشک و آه است خورشید، دلش گرفته‌تر از ماه است گلدستهٔ آفاق، پس از رحلت او سرشارِ «محمداً رسول الله» است ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آخرین پیمبر مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟ چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟ چه زجر‌ها که کشیدی که سر برآرد دین درخت عمر تو با خون دل تنا‌ور بود تو را چگونه گذشت آن کبود لحظاتی که چشم شعب ابی‌طالب از غمت تر بود حجاز حجم نفس‌گیر کینه بود و لجاج نفاق قوم تو یک کار‌زار دیگر بود تو با دو قاطبۀ شرک و جهل جنگیدی و رنج‌های تو حتی از این فراتر بود... امین! یتیم پر آوازۀ‌ بنی‌هاشم! نگاه تو خود امان‌نامه‌ای معطر بود ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بعد مدت‌ها... سکه‌ها ایمانشان را برد، بیعت‌ها شکست یک به یک سردارها رفتند قیمت‌ها شکست دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید در شب شومی که قبح هتک حرمت‌ها شکست خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد قامت دین را نماز بی‌بصیرت‌ها شکست دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان آه، این آیینه را سنگ ملامت‌ها شکست زهر جعده تلخ‌تر از صلح تحمیلی نبود زهر را نوشید و بغضش بعد مدت‌ها شکست ✍🏻 🏷 علیه‌السلام 🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از شعر انقلاب
ای عمر تو در خدمت اسلام، تمام همسایهٔ دیوار به دیوارِ امام! آنان که به پابوسِ رضا می‌آیند گویند سلام بر تو، در «دارِ سلام» ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زیارتنامۀ آخر حرم دارد مقامی برتر از بیت‌الحرام اینجا که ابراهیم‌ها یابند ترفیع مقام اینجا «فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَه»، فدای آن‌که در این ره سر تسلیم دارد پای پیمان امام اینجا اجابت شد دعای تو سلام ای سیدابراهیم! مجابت خواند مولای تو در دارالسلام اینجا سفر استان به استان یافت در این آستان پایان به پایین‌پای سلطان یافتی حسن ختام اینجا همه عمرت پی حاجات مردم عمره و حج بود که حجّت شد به طوف قبلۀ هفتم تمام اینجا تو دست از خدمت مولا و ملت برنمی‌داری به جنت هم دعا داری برای خاص و عام اینجا «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّه» را در این حرم دیدی بگو با خصم «وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَام» اینجا تو مشهد را پسندیدی، که نزد دوست می‌دیدی شهیدی از نژاد هاشمی دارد مقام اینجا زیارتنامۀ آخر مفاتیح‌الجنانت شد شهادتنامۀ خود را گرفتی از امام اینجا ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
کلُّ ارضٍ کربلا می‌روم گاهی خراسان گاه‌گاهی کربلا یک طرف شمس‌الشموس و یک طرف شمس‌الضحی هر دو تنها، هر دو دور افتاده، هر دو خون‌جگر کار عشق این است آری اَلبلاءُ لِلولا از علی هر کس نشان دارد به غربت مبتلاست او حسین بن علی شد، این علی موسی‌الرضا او جوانان بنی‌هاشم شهیدانش شدند «ای جوانان عجم! جان من و جان شما» اصفهان، شیراز، مشهد، فکّه، خرّمشهر، فاو سوریه، لبنان، فلسطین... «کلُّ ارضٍ کربلا» ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین «اُدخُلوها بِسَلامٍ آمِنین»... در باز شد از میان جمعیت راهی به این سر باز شد در حرم سهل است، حتی در دل میدان مین هر زمان که «یا رضا» گفتیم معبر باز شد اولِ نامش که آمد بر زبانم سوختم در دلم بال صد و ده تا کبوتر باز شد از صدای گریۀ زن‌ها یکی واضح‌تر است خوش به حالش بعد عمری بغض مادر باز شد دار قالی... پنجره فولاد... مادر سال‌ها بس که روی هم گره زد بخت خواهر باز شد نان حضرت، آب سقاخانه، اشکی پر نمک سفرۀ یک شعر آیینی دیگر باز شد :: مادر از باب الرضا رد شد، به من رو کرد و گفت بچه که بودی زبانت پشت این در باز شد... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab