سروهای رشید
رو به آیینه، پیش شاهچراغ
یکبهیک شمعها شهید شدند
سویِ چشم سپیدۀ فردا
نورِ پیشانی امید شدند
رنگ و روی صدایشان خون بود
دستهای دعایشان خون بود
همه سرتابهپایشان خون بود
اینچنین شد که روسفید شدند
فصل پاییز بسته بود کمر
تا شود سهم باغ خون جگر
هر یک از سروها به رغم تبر
قد برافراشته، رشید شدند
همه راهی شدند تا خورشید
زیر پا ماند سایۀ تردید
بودهاند آنچنان که «عاشَ سَعید»
آخر عمر هم سعید شدند
جهل اینبار هم مرکّب بود
باز آشوب و غم لبالب بود
گرچه آغاز غصهٔ شب بود
اولِ صبحِ روزِ عید شدند
با صدای گلوله خواب شدند
شب تاریک را جواب شدند
ناگهان سوختند و آب شدند
شمعها اینچنین شهید شدند
✍🏻 #امیر_رسولی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حقوق بشر!
آشفته نمیشود چرا خواب جهان؟
از دور نیفتاده چرا چرخ زمان؟
آیینۀ خون شد حرم شاهچراغ!
این است حقوق بشر مدّعیان؟
✍🏻 #ناصر_فیض
🏷 #حادثه_تروریستی_شیراز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بابالرضا
در وسعتى از صحن تو ديدم اجابت را
بر قامت گلدستهها، باران رأفت را
در آستان نور تو، «جاى ملالى نيست»
بايد بهجا آورد هردم شكر نعمت را
از فتنههاى بى امان بايد پناه آورد
شاهِچراغ اينجا بشويد گرد غفلت را
در آستان تو كبوترها سبكبالاند
گردِ حرم دارند امّيد شفاعت را
در حوضِ خون، آرى كبوترها ادا كردند
لبتشنه با خون گلو، غسل شهادت را
السّابقون السّابقون، از عشق مىگفتند
آن عاشقانى كه چشيدند اين زيارت را..
بابِ شهادت باز شد در اين حرم يعنى
آقا نشان دادى خودت راه سعادت را
آقا خلاصه زائرانت خوب فهميدند
بابالرضا هم مىدهد رزق شهادت را..
✍🏻 #محمدمهدی_عبداللهی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
داغِ دل
با دل بستن به صِدقِ گفتارِ کلاغ
شش هفته تبر زدند بر پیکرِ باغ
از کاشتن کینه چه خواهد رویید؟
جز داغِ نشسته بر دلِ شاهچراغ
✍🏻 #محمدرضا_بازرگانی
🏷 #حادثه_تروریستی_شیراز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
من مادر آرتینم
زنی دیدم آنروز از غصه سرشار
که میگفت من مادر آرتینم
و میگفت من با همین چادر خود
چنان کوه در سنگر حفظ دینم
من از نسل «دَباغ»هایم در این خاک
اگر خصم را سیلی آتشینم
رسیدهست تا آسمان شاخ و برگم
ولی ریشۀ محکمی در زمینم
بمیرم من ای کاش و هرگز نبینم
که در آتش شک بسوزد یقینم
خوشا من که چون مادران شهیدان
ز چادرشب خود ستاره بچینم
ببین در دلم غیرت زینبی را
که من تازه برگشته از اربعینم
مگر من بمیرم که صد پاره گردد
به دست چنین گرگها سرزمینم
✍🏻 #حسن_زرنقی
* خانم طاهره دباغ مبارز انقلابی، محافظ امام و رزمنده دفاع مقدس و از بیانگذاران سپاه و نماینده مجلس.
🏷 #شعر_پایداری | #زن_زندگی_شهادت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از کانال رسمی محمدحسین ملکیان
و اما صحبتی با بعضی دوستان
سکوت شما تا وقتی و زمانی قابل توجیه بود. خود من در اولین متن هایی که نوشتم گفتم نباید به کسانی که سکوت کرده اند خرده گرفت چرا که هر کس شاید دلیلی برای سکوتش داشته باشد. الان هم بر همان باورم. اما اجازه بدهید دلایل احتمالی این سکوت را برای مخاطبان مان و مخاطبان تان بازگو کنم.
عزیزان!
سکوت این روزهای بعضی صاحبان قلم و شاعران و نویسندگانی که شواهد و قرائن و سبقه و تریبون های مورد استفاده شان نشان می دهد با جمهوری اسلامی ایران هستند دلایلی دارد به شرح زیر:
یک. شاید به زعم خودشان در شناخت جبهه حق و باطل به مشکل برخورده اند. یعنی شبهه دارند. پیشنهاد می شود این عزیزان تا زمان برطرف شدن شبهه، لقمه شبهه دار نخورند!
دو. فکر می کنند حرف زدن فایده ای ندارد. پیشنهاد می شود "کلمه"، این ابزار تاثیرگذار را برای همیشه زمین بگذارند. ابزاری که به کار نیاید یا جایش توی جعبه ابزار نیست یا کسی که آن ابزار را در اختیار دارد بلد نیست با آن کار کند!
سه. پشت روایت هایی از این قبیل که در فتنه چونان شتر دو ساله باش... یا در فتنه سکوت پیشه کن... یا غیره و ذلک پنهان شده اند. پیشنهاد می شود به سکوت شان برای همیشه ادامه دهند. چون اوضاع، فتنه خیز است. این فتنه که تمام شد فتنه بعدی در راه است. آب ها هم که از آسیاب افتاد هرکسی اندازه خودش زبان دارد! لات کوچه خلوت بودن هنر نیست.
چهار. می ترسند فحش بخورند. عزیزان! این فحش ها پای شما نوشته شده. بخورید یا نخورید بعداً با شما حساب می شود!
پنج. به تعبیری، وسط بازی می کنند. کسی که وسط بازی کند از دو طرف سنگ می خورد.
شش. دست شان بند است! یعنی یک دست شان را برای بشکن زدن آماده کرده اند و دست دیگرشان را برای سینه زدن. منتظرند ببیند کدام مجلس عَلَم می شود!
هفت: "من سیاسی نیستم!" . این هم سنگر جالبی ست. هرچند می دانم دارید شوخی می کنید، اما باید بگویم حضورهای چشمگیرتان در جلسات و شب شعرها و مجالسی که هر یک به نوعی با سیاست گره خورده این ادعای تان را نشنیده می گیرد! ابی با آن هارت و پورتش از مذمت های به کار بردن این جمله در امان نماند! شما که دیگر فرهنگسازان یک ایدئولوژی هستید! حواس تان باشد. شما چه بخواهید چه نخواهید از دید دیگران سیاسی هستید. چون آن "دیگران ها" معتقدند دین از سیاست جدا نیست. اصلاً به همین دلیل است که سال هاست می گویند دین باید از سیاست جدا شود.
هشت:
می ترسند. ورق را برگشته می بینند. روی فراموشکار بودن دیگران حساب باز کرده اند. روی فراموش کارها حساب باز نکنید. فراموش کارها یادشان می رود شما روی آن ها حساب باز کرده اید! فراموش کارها معمولا حافظه ی بلند مدت شان خوب کار می کند! گذشته های دورِ دور را به خاطر می آورند! برای حساب باز کردن کمی دیر اقدام کرده اید!
آتش نشان ها ساعت ها دور هم می نشینند منچ و ماروپله بازی می کنند و چای می نوشند و والیبال بازی می کنند و می گویند و می خندند و حقوق می گیرند برای روزی که ناگهان زنگ ها به صدا در بیاید و جان شان را کف دست شان بگیرند و بروند وسط آتش. بیچاره نظام که سال ها اسباب مسافرت ها و تفریح ها و هتل گردی ها و رستوران گردی ها و پاکت گرفتن های یک عده را فراهم کرد دلخوش به این روزها! آتش دارد جان و مال یک عده را می سوزاند و آژیرهای خطر به صدا در آمده و آتش نشان ها نشسته اند ماروپله بازی می کنند!
درود بر کسانی که جبهه شان را مشخص کردند، با هر نیتی و با هر سطح آگاهی و با هر تفکری. آن ها حداقل با آیینه اتاق شان که خلوت می کنند کسی که در آیینه می بینند را می شناسند!
به خودم می بالم که با وجود تمام نقض ها و زشتی های درونم که با پرده ی نفاق از چشم خودم و دیگران پوشاندم، در این یک مورد پرده را کنار زدم و گفتم من هم هستم. کمم ولی هستم.
خودم را از این هزارتوی توجیهات بیرون کشیدم و به همه نشان دادم. من سعی کردم آتش نشانی باشم که فقط می خواهد شعله های آتش را کمتر کند. حال، این که کجای این میدانِ بزرگِ غبارآلود ایستاده ام قضاوتش با مردم.
مدعیان
یاران حسین، با خطر میمانند
امثال حبیب، بیشتر میمانند
اینبار چراغ خیمه خاموش شود
از مدعیان چند نفر میمانند؟!
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #فتنه | #امتحان
🇮🇷 @Shere_Enghelab
سلالۀ غربت
آه از خزان این حرم و باغ پرپرش
این داغ جانگداز که سخت است باورش
آه از غم حرم که غروبی به چشم دید
درخون خویش غوطه زده طفل و مادرش
یا کودکی که زانوی غم در بغل گرفت
با داغ مادر و پدرش هم برادرش
زائر نشسته است و در این حجم تیرها
تنها ضریح شاهچراغ است سنگرش
این بارگاه، شیشه و سنگش درآشتیست
هر آینه، گلوله کند دل مکدرش
نفرین به دستهای پلیدی که میبرید
بال کبوتران حرم را به خنجرش
آلوده آنکه دست به خون برادران
آیا توان شمرد ز دین پیمبرش؟!
بر هر مصیبتی که به فرزند میرسد
حتما شکستهدلتر از او هست مادرش
زهرا هم از مصیبت این ماجرا گریست
بر غربت سلالۀ موسی بن جعفرش
اما به انتقام کشد تیغ از نیام
دستی که ترس دارد از او خصم خودسرش
القصه، قصۀ حرمم بیجواب نیست
باید که خصم را برسانم به کیفرش
✍🏻 #جواد_محمدزمانی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دیوِ دو سر
هم فاجعه تا حدّ جنون میخواهد
هم حق را خوار و سرنگون میخواهد
شیرانِ مدافع حرم برخیزید
این دیوِ دو سر، هنوز خون میخواهد
✍🏻 #محمد_صمیمی
🏷 #حادثه_تروریستی_شیراز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
عطر شهادت
آن شب که سعدی در گلستان گریه میکرد
آن شب که حافظ هم غزلخوان گریه میکرد
در مطلع ماه، آسمان رنگ عزا داشت
آن شب هلال ماه پنهان گریه میکرد
بر گنبد شاهِ چراغ آن پرچم سبز
یکپارچه با کل ایران گریه میکرد
در هجر زوّاری که دیگر برنگشتند
بیش از همه دروازهقرآن گریه میکرد
عطر شهادت با اذان در شهر پیچید
گلدسته همدم با شهیدان گریه میکرد
بر مشهدِ شاهِ چراغ آتش گشودند
شیراز با شاه خراسان گریه میکرد
تا حرمت موسیبنجعفر را شکستند
معصومه در قم دلپریشان گریه میکرد
در آن شب پاییز، ایرانِ غمانگیز
یکریز چون ابر بهاران گریه میکرد
حب الوطن ایمان ایران را نشان داد
آنسان که حتی هفتِ آبان گریه میکرد
بر جان آذربایجان هم آذر افتاد
مازندان همپای گیلان گریه میکرد
یک ملت از داغ شهیدان حرم سوخت
سردار دلها هم به کرمان گریه میکرد
ترک و لر و کرد و عرب همناله بودند
حتی به سوگ فارس، افغان گریه میکرد
از این جنایت حزب شیطان خنده میزد
جن و ملک بر حال انسان گریه میکرد
مادر کنار کودک بیجانش افتاد
تا پای جان بر پارۀ جان گریه میکرد
طفل یتیمی بیامان در صحن میگشت
از دیدن آن صحنه حیران گریه میکرد
آن شب ضریح از قلب سوزان زار میزد
هر زائری کنج شبستان گریه میکرد
هنگامۀ پرواز، پر از دستش افتاد
خادم زمین افتاد و دربان گریه میکرد
آیینههای دلشکسته غرق خون شد
هر آینه، هر خشت ایوان گریه میکرد
آن شب زیارتها مفاتیح الجنان شد
با هر زیارتنامه، قرآن گریه میکرد
::
با آل یاسین، قلب قرآن گریه میکرد
با آل طاها، آل عمران گریه میکرد
یک نوجوان همراه عبدالله و قاسم
از شوق جانان با دل و جان گریه میکرد
هر کس که میدید آن غروب غمفزا را
بر غربت شام غریبان گریه میکرد
باید که مقتل خواند اما با اشاره
خاتم به انگشت سلیمان گریه میکرد..
::
آن شب دمید از خون طفل و پیر، لاله
از هفت ساله بود تا هفتاد ساله
وقتی گلوها با گلوله لالهگون شد
ذکر حرم «انا الیه راجعون» شد
حتی در اوج گریه نستوه ایستادیم
ابری ولی محکمتر از کوه ایستادیم
ما با شهادت افضلالاعمال داریم
تا مطلعالفجر فرج چشمانتظاریم
✍🏻 #سیدمحمدرضا_یعقوبیآل
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهیدِ آرمان
در عشق رقیب دوستانت بشوی
پیروز نبرد داستانت بشوی
جامانده! چه میشود که یکروز تو هم
جانانه شهید آرمانت بشوی
✍🏻 #صامره_حبیبی
🏷 #شهید_آرمان_علیوردی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هزار لالۀ عاشق
شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
فرازمند نمازی که در قیام و سلامش
به شوق کربوبلا با تو از حجاز بگوید
طلایهدار کلامی که در قنوت شهادت
سخن ز داغ دلیران پاکباز بگوید
شهابوار پیامی که واژههای سترگش
ز سوگوارۀ خورشید سرفراز بگوید
غروب شاهچراغ و چراغ خون شهیدان
به مویه از غم این داغ جانگداز بگوید
چهقدر چادر خونین چه قدر غنچۀ پرپر
کجاست پیکر بابا؟ کجاست خندۀ مادر
::
به دست زخمی خود میکند شکسته نگاهی
سکوت کرده ولی گاهگاه میکشد آهی
سکوت کرده و فریاد چشمهای سیاهش
زدهست تیر به قلب پلید شام سیاهی
سکوت کرده در اندوه مادر و پدر امشب
دل شهید برادر برای اوست پناهی
چرا زیارت آخر به قتلگاه بدل شد؟
کبوتران حرم پرپرند از چه گناهی؟
نوشتهام به دلم عشق آب و خاک وطن را
مقیم این حرمم تا ابد، خدا تو گواهی
ز خاک لالهرخان شهید شاهچراغت
هزار لاله برویان به لطف عشق، الهی
مباد خاک تو زخمی، مباد چشم تو گریان
فدای نام عزیز توییم، کشورم ایران
::
جهان ز دفتر سعدی بخوان حکایت و پندی
به شهر خواجه مبادا رسد ز غیر گزندی
به کشوری که هزاران دل است بستۀ خاکش
نمیرسد خلل از روزگار پست و بلندی
گمان مبر که فراموش میکنیم یلان را
دلاورانه ید واحدیم و سرو بلندی
مباد خاک وطن رنگ خون ببیند و آتش
مباد شاد شود دشمن دروغپسندی
بخوان نماز شهادت به صحن شاهچراغش
به مجمر دل دلدادگان بریز سپندی
شکوه شرقی شیراز و نور شاهچراغش
هزار لالۀ عاشق کشیده است به باغش
::
به روی مرمر و آیینه، خون چکیده چکیده
نوشتهام غزلی خونچکان بریده بریده
به روی فرش حرم پرپرند لاله و شببو
کبوتر از قفس جسمشان پریده، پریده
سه کودکاند سه آیینۀ شکسته سه کوکب
به جستجوی پدر هر یکی دویده، دویده
کنار مادرش افتاده نیمهجان و هراسان
مپرس ازو که چه دیده، مپرس ازو چه شنیده
به گریه گفت پدر، همسرم شهید شد آری
شهید شد پسر کوچکم مقابل دیده
به جستجوی سهساله فتاده مادر گریان
به جستجوی رقیه، به جستجوی حمیده
به آرتین و به دستان زخمیاش نظری کن
زِ هر گلوله گلی از دلی شکسته دمیده
شما برادر شمسالشموس؛ شاهچراغی
نگاه کن به دل تنگ آهوان رمیده
صدای تیر، نفس حبس شد، شکست نمازش
قنوت آخرش اما به گوش عرش رسیده:
«در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم»
✍🏻 #نغمه_مستشارنظامی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلم خون است
نه از مهر و نه از کین مینویسم
نه از کفر و نه از دین مینویسم
دلم خون است، میدانی برادر
دلم خون است از این مینویسم
✍🏻 #قیصر_امینپور
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ید واحده
گرچه زخم بیشمار از ابتلا داریم ما
غم نباشد مرهم از لطف خدا داریم ما
کشتی ما میرسد آخر به لنگرگاه امن
چونکه در موج حوادث ناخدا داریم ما
در غبار فتنهها کی راه را گم میکنیم
تا که پیش رو چراغ کربلا داریم ما
انتظاری نیست از بیگانه جز نامردمی
شکوهها از دست مشتی آشنا داریم ما
کرد و ترک و لر، بلوچ و ترکمن، فارس و عرب
زیر یک پرچم به وحدت یکصدا داریم ما
آنکه محکم بر دهان ظلم و استکبار زد
با «ید واحد» بهجز ایران کجا داریم ما؟
با ولایت عهد بستیم و به نقد جان خود
بر همان عهد الستی جمله پاداریم ما
تا نیاید مهدی موعود عالم درهم است
بر ظهور حضرتش دست دعا داریم ما
✍🏻 #کمیل_کاشانی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
سپیدهدمان
مزن به خواب خودت را، صدا صدای اذان است
مبین سیاهی شب را، ببین سپیدهدمان است
مباد اسیر سکوت و سکون شب شده باشی
که زندگی هیجان و حیات در ضربان است
قبول! رد شدن از نیل، ترس و واهمه دارد
کسی که پیرو موساست پس چرا نگران است؟
عصای حضرت موساست دست حضرت خاتم
خدای او که همین و هدایتی که همان است
اسیر ترس شده شهر وقت حملۀ احزاب
نگاه کن که نگاه نبی به فتح جهان است
نترس و بگذر از این سقف بیاساس تکیده
جهان بدون سقیفه جهان امن و امان است
غدیر خاطرهای نیست در تورق تاریخ
غدیر دست هدایت در آستین زمان است
✍🏻 #راضیه_جبهداری
🏷 #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
وعدۀ عشق
مرد راهم، دل به دریا میزنم دریا که هست
شک ندارم نیل طغیان میکند، موسی که هست
وارث طوفانم آری پس نمیمانم به جای
گیرم از دریا گذشتم، سینۀ صحرا که هست
ای به شب سرمست! صبحِ کعبه کمکم میدمد
گیرم از ما ناقه پِی کردی، «فَسَوّاها» که هست
در شبِ قدری خروشیدی و فرق ما شکافت
صبح را از ما گرفتی، ظهر عاشورا که هست..
در یمن در شام در بحرین و ایران و عراق
هرچه از میدان مین گفتند، گفتم پا که هست
نعرۀ جاءالحقیم این دشت غُرّشگاه ماست
تا که بود این بود و خواهد بود اینسان تا که هست
وعدۀ عشق است و میدانم که فردا مال ماست
عالمی با ما نمیماند؟ خدا با ما که هست
«یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور»
غم ندارم «کانَ اَمرُ اللهِ مفعولا» که هست
✍🏻 #محسن_ناصحی
🏷 #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حُبُّ الوَطَن مِنَ الایمان
برای خاک، برای شرف، برای وطن
برای خون شهیدی که ریخت پای وطن
برای عزّت ایران، برای ایرانی
که خطّ و خال نیفتد به جایجای وطن
برای آن همه خونی که ریخت بر این خاک
برای آن همه جانی که شد فدای وطن
برای «گریۀ هر روز مادران شهید»
برای حسرت بابای بچههای وطن
برای «فرّخی» و «عشقی» و «نسیم شمال»
برای بلبل مست غزلسرای وطن
برای ترک، عرب، لر، بلوچ، گیلک، کرد
برای هرکه دلش میتپد برای وطن
برای هرکه وطن را رها نکرد و نرفت
که گرد و خاک نگیرد پر قبای وطن
برای جملۀ «حُبُّ الوَطَن مِنَ الایمان»
چه بیش از این بنویسیم در ثنای وطن؟
برای اینکه بدانیم اوج خوشبختیست
که میشود ریههامان پر از هوای وطن
برای رقص جنون در میان آتش و خون
برای رد شدن از خویش در اِزای وطن
برای اینکه اگر خسته شد، زمین نخورَد
که شانههای من و ما شود عصای وطن
برای شاهرگ زیر تیغ رفتۀ ما
اگر که خون بشود ضامن بقای وطن
برای اینکه اگر تنبهتن کفن بشویم
مباد بر تن ما جامۀ عزای وطن
برای آن که میآید به یاری ایران
برای آخر شیرین ماجرای وطن
✍🏻 #مجتبی_خرسندی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مهمان آسمانها
غروب وقت اذان بود شهر غوغا شد
مسیر رفتنِ تا کربلا مهیا شد..
جماعتی به تمنای کربلا بودند
که درب باغ شهادت به رویشان وا شد
یکی کنار ضریح آمد و زیارت خواند
که دردهای دلش ناگهان مداوا شد
یکی به سجده سرش را گذاشت روی زمین
که دید سرزده مهمان آسمانها شد
میان صحن در آغوش مادرش طفلی
به خون نشست و در آغوش فاطمه پا شد
خوشا به حال کسی که بهشت را دیده
و زائر حرم احمد بن موسی شد
✍🏻 #محدثه_آشتیانی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📩 واکنش رهبر انقلاب به شکنجه شهید طلبه جوان در تهران؛ #آرمان_عزیز چه گناهی کرده بود؟
🔻 حضرت آیتالله خامنهای در دیدار دانشآموزان: ببینید این قضیهی شاهچراغ شیراز این چه جنایت بزرگی بود. آن پسربچهی پایهی دوم یا پایهی ششم یا پایهی دهم، اینها چه گناهی کرده بودند؟ آن طفلک شش سالهای که پدر و مادر و برادرش را از دست داده این کوه سنگین غم را چرا بر دوش او انبار کردند؟ چرا؟ این بچه چکار کند با این غم بزرگ، غیرقابل تحمل، این جنایت این جنایتهای بزرگی است اینها.
🔹آن طلبهی جوان، طلبهِی شهید جوان در تهران ــ آرمان عزیز! ــ او چه گناهی کرده بود؟ طلبهِی جوان، دانشجو بوده آمده طلبه شده، متدیّن، مؤمن، متعبّد، حزباللهی، شکنجه کنند زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان، اینها کارهای کوچکی است؟ اینها کهاند؟ این [را] باید فکر کرد؟ اینها کهاند؟ این بچههای ما که نیستند، این جوانهای ما که نیستند اینها،اینها کهاند؟ از کجا دستور میگیرند؟ چرا این کسانی که مدّعیِ حقوق بشرند اینها را محکوم نکردند؟ چرا قضیهی شیراز را که یک انفجار بود محکوم نکردند؟ اینها طرفدار حقوق بشرند؟
🔺اینها را بشناسیم، اینها را بشناسید. البته ما یقهی اینها را رها نخواهیم کرد، نظام جمهوری اسلامی به حساب این جنایتکارها خواهد رسید حتماً. هرکس ثابت بشود که همکاری داشته با این جنایتها در این جنایتها دستی داشته مجازات خواهد شد انشاءاللّه بدون تردید. ۱۴۰۱/۰۸/۱۱
🏷 #بسته_خبری | #دیدار_دانش_آموزان
💻 Farsi.Khamenei.ir
سلام دلاور
سلام میثم تمار ما، سلام دلاور
سلام ماه به خون خفتهام، سلام برادر
درخت زخمی دشنام خورده از تبر جهل
چه استوار نشستی چه استوار و تناور
چقدر روضه به چشمان سرخ توست هویدا
چه روضهای به لبت بود آرمان، دم آخر
گریز روضه برایت چقدر راحت و سخت است!
که قتلگاه به چشمان شاعر است مُصَوّر
بگو چقدر کتک خوردهای؟ چهسان؟ که رکابت
شکست و ریخت مضامین داغ بر دل دفتر
غریب و زخمی و دشنامخورده در دل میدان
که ارث برده ز مولای خویش، حضرت نوکر
نشد به سَبِّ علی باز لب، که جای عجب نیست
لبی که تر شده باشد ز جام ساقی کوثر
تو مرز نوری و ظلمت که خون پاک تو امروز
برای غربت شیعه نشانهایست بیانگر
✍🏻 #امیرعلی_رستمی
🏷 #شهید_آرمان_علیوردی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کربلا
تنها شدی و شلوغ شد دور و برت
هنگامۀ کربلا گذشت از نظرت
آن قدر غریبی که در آن تنهایی
بر سینۀ پر درد خودت بود سرت
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شهید_آرمان_علیوردی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
به خود بیا!
گفتی که در این فتنه بگو حق با کیست؟
این هشتگ زن، زندگی، آزادی چیست؟
یاد جمل و زبیریان افتادم!
ای دوست! ببین کجای این قصه علیست؟
جنگ جمل است و طمع آل زبیر
جهل من و ما... کوکب اقبال زبیر
تفسیر بلند آیه «واعتصموا»ست:
دنبال علی باش، نه دنبال زبیر
از غصه بیش و کم، زبیری شدهای؟
یا در طمع دِرَم، زبیری شدهای؟
شمشیر تو- شعر تو- دم از حق میزد
ای عشق علی! تو هم زبیری شدهای؟
ای ذره به خود بیا که پستت نکنند
در برج فریب، داربستت نکنند
هشدار! که این سقیفهبازان یهود
گوساله سامری پرستت نکنند!
هان! چیست که با مغیرهها میپلِکی؟
با غیر علی و غیرهها میپلِکی
دجّال تو را نیز خبرساز نمود...
با نسل ابوهریرهها میپلِکی؟
از زخم شقایق و دل لاله بپرس
از راز سکوت ماهِ در هاله بپرس
ما زخمی تیغ ارتدادیم هنوز
از زخم هزار و چارصدساله بپرس
دلبسته ویترین ایمان خودیم
دوریم از اسلام و مسلمان خودیم
این قصه استخوان لای زخم است
عمریست اسیر کفر پنهان خودیم
از مکر معاویهست قرآن مظلوم
از طعن منافق است ایمان مظلوم
ما کوفهمرامهای این عصر شدیم
جمهوری اسلامی ایران، مظلوم
آن امت صبر و زخم، خونینجگران
بغضند و سکوتِ کوه اما نگران
از قصه زخم خود نگفتند... تو هم
افسوس شنیدی از زبان دگران...
✍🏻 #سیدمهدی_حسینی
🏷 #حوادث_اخیر | #فتنه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ماییم و آرمان شهادت
از تندباد فتنه ندارم غم سقوط
ما پرچمیم و فتنهگران تار عنکبوت
پهن است سفرهی دل خونم، گرفتهاند
ناشاعرانِ خستهقلم، روزهی سکوت!
ماییم و آرمان شهادت، شما و چه؟
ما زندهایم در کنف حی لایموت
دم میزنید تا که برافتد نظام ما
خاموش کرده است که خورشید را به فوت؟
سبز است این دیار به خون شهید و باز
چشم امید بسته کسان بر کویر لوت
پایین گرفتهای سر خود را و میروی
اینک به هوش باش که چاه است روبهروت!
✍🏻 #مسعود_یوسفپور
🏷 #شعر_پایداری | #فتنه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
رزق شهادت
تا قلب زائر را تبِ میخانهای برداشت
رزق شهادت آمد و پیمانهای برداشت
حال و هوای پر کشیدن داشت در سجده
از مُهرِ تربت بوسهٔ جانانهای برداشت
زائر زمین خورد و سلامی داد بر ارباب
فرش حرم را خونِ مظلومانهای برداشت
شیراز شد لبریز از عطر گل لاله
لبخند را اشک از گلِ ریحانهای برداشت
رفت و پدر بعدِ نمازش تیرباران شد
داغی سرآسیمه ستون از خانهای برداشت..
دست قضا محض تبرک خواستن آمد
از چادری غرقِ به خون، پروانهای برداشت..
لعنت به هر که بر حماقتها فراخوان داد
لعنت بر آنکه بیرقِ بیگانهای برداشت!
✍🏻 #مرضیه_عاطفی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab
معراج دیگر
طوفان خیال کرد که خشکانده باغ را
خاموش کرده تابش شاهِ چراغ را
جایی که مرگ سرخ به معنای زندگیست
پر کرد عطر سرخ شهادت رواق را
لبخند میهمان لبش بود اگر شهید
از یاد برد تلخی آن اتفاق را
دنیا رسیده بود به معراج دیگری
زین کرد جبرئیل دوباره براق را
آن شب شهید دست خدا شد که باز هم
از دوش کشورم بتکاند نفاق را
✍🏻 #علی_گلی_حسینآبادی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab