eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
482 عکس
147 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
سربلند سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم ولی دل به پاییز نسپرده‌ایم چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده‌ایم اگر داغ دل بود، ما دیده‌ایم اگر خون دل بود، ما خورده‌ایم اگر دل، دلیل است، آورده‌ایم اگر داغ، شرط است، ما برده‌ایم اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم! اگر خنجر دوستان، گرده‌ایم! گواهی بخواهید، اینک گواه: همین زخمی‌هایی که نشمرده‌ایم! دلی سربلند و سری سر به زیر از این دست، عمری به سر برده‌ایم ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دلم خون است نه از مهر و نه از کین می‌نویسم نه از کفر و نه از دین می‌نویسم دلم خون است، می‌دانی برادر دلم خون است از این می‌نویسم ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«بر شانۀ شما!» پرواز بی‌کرانه کشتی‌ها در ارتفاع ابر تماشایی‌ست بر سطح بی‌نهایت اقیانوس گویی هزار کشتی کوچک با بادبان کج شده می‌رانند رفتار کعبه‌های روان بر شانه‌های صبر تماشایی‌ست بر شانه‌های ای کاش بر شانه‌های اشک بر شانه‌های همهمه و فریاد آه ای کجاوه‌های معلّق در باد ای کعبه‌های کوچک چوبی! ما زائر ضریح شما هستیم امّا شما این‌گونه در طواف که هستید؟ آیا بر شانه‌های ما این فوج پرشکسته شمایید؟ یا نه، این خیل خسته ماییم کاین‌گونه سربلند بر شانۀ نجیب شماییم؟ ما بر شانۀ شماییم بر شانۀ شما! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«راه ناتمام» آن روز بگشوده بال و پر با سر به سوی وادی خون رفتی گفتی: «دیگر به خانه باز نمی‌گردم امروز من به پای خودم رفتم فردا شاید مرا به شهر بیارند -بر روی دست‌ها-» اما حتی تو را به شهر نیاوردند گفتند: «چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام» ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
قصیدۀ ناتمام خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم دوباره خواب شب شوم را بیاشوبیم به رغم خوف و خطر جاده را ادامه دهیم بیا به سنّت پیشینیان کمر بندیم که یا ز پای در آییم؛ یا ادامه دهیم شکست کشتی دریادلان اگر در موج از آن کرانه که ماندند؛ ما ادامه دهیم اگر ز مرز زمین و زمان فرا رفتی تو را در آن سوی جغرافیا ادامه دهیم اگرچه عکس تو در قاب تنگ دیده شکست تو را به وسعت آیینه‌ها ادامه دهیم تو آن قصیدۀ شیوای ناتمامی، کاش به شیوه‌ای که بشاید؛ تو را ادامه دهیم ✍🏻 🏷 قدس‌سره 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شوق حرم چند وقت است دلم می‌گیرد دلم از شوق حرم می‌گیرد مثل یک قرن شب تاریک است دو سه روزی که دلم می‌گیرد مثل این است که دارد کم‌کم هستی‌ام بوی عدم می‌گیرد دستۀ سینه‌زنی در دل من نوحه می‌خواند و دم می‌گیرد گریه‌ام یعنی باران بهار هم نمی‌گیرد و هم می‌گیرد بس که دلتنگی من بسیار است دلم از وسعتِ کم می‌گیرد لشکر عشق، حرم را، به خدا به خودِ عشق قسم، می‌گیرد ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
طوفان روزی از روزگاران دیرین روزهای خوش و خوب و شیرین کفتری در حرم آشیان داشت شوق پرواز در آسمان داشت لانه‌اش در پناه درختان در امان بود از باد و باران در دل لانه مهر و صفا بود جیک جیک خوش جوجه‌ها بود لانه‌ای گرم و خوش، لانه‌ای سبز سهم هر جوجه‌ای، دانه‌ای سبز هر سحر مادر از لانه می‌رفت در پی آب یا دانه می‌رفت باز می‌آمد از راه هر بار شاخۀ سبز زیتون به منقار ناگهان کرکسی بال وا کرد بر سر لانه چنگال وا کرد سایه‌ای شوم بر لانه افتاد خانۀ جوجه‌ها رفت بر باد بال می‌زد به هر سو کبوتر جوجه‌ها هم به دنبال مادر گاه آوارۀ کوه و صحرا گاه در شهر غمگین و تنها گاه در پشت درهای بسته بال می‌زد هراسان و خسته خسته از جست‌وجوهای بسیار برگ زیتون زردی به منقار آن کبوتر ز یاران ما بود رنگ بال و پرش آشنا بود اینک آن مرغ، غمگین و تنهاست باز آواره در دشت و صحراست آن کبوتر که یار من و توست خسته در انتظار من و توست ما که مرغان دشت بلاییم با غم یکدگر آشناییم ما ز چنگال خونین نترسیم از پر و بال خونین نترسیم بال در بال هم فوج در فوج پر بگیریم مستانه در اوج تا نشانی ز طوفان بپرسیم راه را از شهیدان بپرسیم بال در بال هم پر بگیریم آسمان را سراسر بگیریم تاجی از نور روی سر ما قرص خورشید زیر پر ما تا که آن خانه را پس بگیریم آشیان را ز کرکس بگیریم مثل رگبار باران بباریم خانه را سر به سر گل بکاریم ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
امتداد کوثر لبخند تو خلاصۀ خوبی‌هاست لختی بخند، خندۀ گل زیباست پیشانی‌ات تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست.. تو امتداد کوثر جوشانی سرچشمۀ تو سورۀ اعطیناست فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تداوم یک دریاست با ما بدون فاصله صحبت کن ای آن‌که ارتفاع تو دور از ماست ✍🏻 🏷 قدس‌سره 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«آینۀ تمام‌نمای خدا» با ریگ‌های رهگذر باد با بوته‌های خار در خیمه‌های خسته بخوانید در دشت‌های تشنه با اهل هر قبیله بگویید: لات و منات و عزی را دیگر عزیز و پاک مدارید این مهر و ماه را مپرستید اینک ماهی دگر برآمد و خورشید دیگری آه ای امین آمنه، ای ایمان! باری اگر دوباره درآیی روی تو را خورشیدها چنان که ببینند گل‌ها آفتاب‌پرست تو می‌شوند ای آتش هزارۀ زرتشت از معبد دهان تو خاموش! ای امّی امین! میلاد تو ولادت انسان است -انسان راستین - آن شب چه رفت با تو، نمی‌دانم شاید خود نیز این حدیث ندانی با تو خدا به راز چه می‌گفت؟ باری تو خود اگر نه خداگونه بوده‌ای یارایی کلام خدا را نداشتی! گر بعثت تو سبب عصمت تو بود آنک چگونه کودک عصمت را تا موسم بلوغ نبوت رسانده‌ای؟ میلاد تو اگر نه همان بعثت تو بود! هان ای پرنده‌های مهاجر آنک پرنده‌ای که به هجرت رفت بی‌آن‌که آشیانه تهی ماند آن شب مشام خالی بستر از بوی هجرت تن او پر بود اما به جای او ایثار زیر عبای خوف و خطر خوابید تا چشم‌های خویش فرو بست گفتی آینۀ تمام‌نمای خدا شکست! آه ای یتیم آمنه، ای ایمان! دنیا یتیم آمدنت بود دنیا یتیم رفتنت آمد! خیل فرشتگان با حسرتی ز پاکی جبرآلود در اختیار پاک تو حیران‌اند تو اسطوره‌ای ز نسل خدایانی؟ یا از تبار آدمیانی؟ تردید در تو نیست در خویش بنگریم و ببینیم آیا خود از قبیلۀ انسانیم؟ در وقت هر نماز من با خدا سخن ز تو بسیار گفته‌ام بس می‌کنم دگر که تو را باید تنها همان خدا بسراید! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
بیا ای دل... بیا ای دل از اینجا پر بگیریم ره کاشانۀ دیگر بگیریم بیا گم‌کردۀ دیرین خود را سراغ از لالۀ پرپر بگیریم ✍🏻 🇮🇷 @Shere_Enghelab
وعدۀ آینده‌های ما بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما بفرمایید هرچیزی همان باشد که می‌خواهد همان، یعنی نه مانند من و مانندهای ما بفرمایید تا این بی‌چراتر کار عالم «عشق» رها باشد از این چون و چرا و چندهای ما سرِ مویی اگر با عاشقان داری سرِ یاری بیفشان زلف و مشکن حلقۀ پیوندهای ما به بالایت قسم، سرو و صنوبر با تو می‌بالند بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما شب و روز از تو می‌گوییم و می‌گویند، کاری کن که «می‌بینم» بگیرد جای «می‌گویند»های ما نمی‌دانم کجایی یا که‌ای، آن‌قدر می‌دانم که می‌آیی که بگشایی گره از بندهای ما بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز همین حالا بیاید وعدۀ آینده‌های ما ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
زخم‌های مقدس صدایی به رنگ صدای تو نیست به جز عشق، نامی برای تو نیست شب و روز تصویر موعود من در آیینه جز چشم‌های تو نیست تن جاده از رفتنت جان گرفت رگِ راه جز ردّ پای تو نیست مزار تو بی‌مرز و بی‌انتهاست تو پاکی و این خاک جای تو نیست به تشییع زخم تو آمد بهار که جز سبز، رخت عزای تو نیست کسی کز پی اهل مرهم رود دگر شیعۀ زخم‌های تو نیست به آن زخم‌های مقدس قسم که جز زخم، مرهم برای تو نیست ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
مهتاب گرفت امشب سر مهربان نخلی خم شد مهتاب گرفت، شهر در ماتم شد در خانۀ دور، بیوه‌ای شیون کرد هم‌بازی کودک یتیمی غم شد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نشناختمت با روزه و با نماز، نشناختمت با آن‌همه رمز و راز، نشناختمت یک ماه اگر چه میهمانت بودم بگذشت مجال و باز نشناختمت ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
«بر شانۀ شما!» پرواز بی‌کرانه کشتی‌ها در ارتفاع ابر تماشایی‌ست بر سطح بی‌نهایت اقیانوس گویی هزار کشتی کوچک با بادبان کج شده می‌رانند رفتار کعبه‌های روان بر شانه‌های صبر تماشایی‌ست بر شانه‌های ای کاش بر شانه‌های اشک بر شانه‌های همهمه و فریاد آه ای کجاوه‌های معلّق در باد ای کعبه‌های کوچک چوبی! ما زائر ضریح شما هستیم امّا شما این‌گونه در طواف که هستید؟ آیا بر شانه‌های ما این فوج پرشکسته شمایید؟ یا نه، این خیل خسته ماییم کاین‌گونه سربلند بر شانۀ نجیب شماییم؟ ما بر شانۀ شماییم بر شانۀ شما! ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
نی‌نامه خوشا از دل نَم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نشاندن خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمۀ فریاد کردن خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی‌نامه‌ای دیگر سرودن نوای نی نوایی آتشین است بگو از سر بگیرد، دلنشین است نوای نی، نوای بی‌نوایی‌ست هوای ناله‌هایش، نینوایی‌ست نوای نی دوای هر دل تنگ شفای خواب گُل، بیماری سنگ قلم، تصویر جانکاهی‌ست از نی علم، تمثیل کوتاهی‌ست از نی خدا چون دست بر لوح و قلم زد سر او را به خط نی رقم زد دل نی، ناله‌ها دارد از آن روز از آن روز است نی را ناله پر سوز چه رفت آن روز در اندیشۀ نی که این‌سان شد پریشان بیشۀ نی؟ سری سرمست شور و بی‌قراری چو مجنون در هوای نی‌سواری پر از عشق نیستان سینۀ او غم غربت، غم دیرینۀ او غم نی بندبند پیکر اوست هوای آن نیستان در سر اوست دلش را با غریبی، آشنایی‌ست به هم اعضای او وصل از جدایی‌ست سرش بر نی، تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید، گه دال ره نی پیچ و خم بسیار دارد نوایش زیر و بم بسیار دارد سری بر نیزه‌ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل... گران باری به محمل بود بر نی نه از سر، باری از دل بود بر نی چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی، نوای عشق سر داد به روی نیزه و شیرین‌زبانی! عجب نبود زِ نی شکرفشانی اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند نیستان را به آتش می‌کشاند سزد گر چشم‌ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند شگفتا بی سر و سامانی عشق! به روی نیزه سرگردانی عشق... ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
حیات جاودان تو همچون غنچه‌های چیده بودی که در پرپر شدن خندیده بودی مگر راز حیات جاودان را تو از فهمیده‌ها فهمیده بودی؟ ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab