خطبه فاطمی
صدای لرزش مسجد به چشم میآمد
چه میگذشت که رحمت به خشم میآمد
چه مسجدی که مصلای ناسپاسیها...
چه مسجدی که رکبخوردۀ سیاسیها...
و منبری که پس از مصطفی مجسمه بود
و پنج وعده به جای نماز، همهمه بود
زنی صدای قیام زمانه شد آن روز
خِمار بست و به مسجد روانه شد آن روز
رسید و آه کشید و حماسه برپا کرد
رسید و لب به سخن باز کرد، غوغا کرد
که آیه آیۀ اعجاز در کلامش بود
و بعد حمدِ خداوند، اینچنین فرمود:
قسم به امر خدا آن ارادۀ ابدی
منم که فاطمهام، نیست مثل من احدی
فَإنَّکُم تَجِدُنَّ محمّداً نَسَبی
و لا یَکونُ أباکُم و قد یکونُ أبِی
مرور میکنم از روزهای تیره و تار
تمام واقعه را ای مهاجرین! انصار!
در آن زمانه که حرفی نبود از اسلام
برهنه بودنتان بود جامۀ احرام
در آن زمانه که گنداب نوش میکردید
سرِ طعام، نزاعِ وحوش میکردید
در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان
شب سیاه بشر بود و زوزۀ عصیان
طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات
أبِی مُحَمَّدٍ المُصطفی، لَهُ الصّلوات
همان که بود شب و روز مهربانِ شما
جواب راسخ دشنام دشمنانِ شما
امان نداد به غارتگران قافلهها
لجام زد به دهان چموش غائلهها
مگر که آیۀ آرامش و سکینه نبود؟!
مگر که مایۀ امنیت مدینه نبود؟!
دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید
به جاهلیتِ دیروز خویش رو کردید..
نشستهاید به حکم قیام برخیزید
سیوف بدر و احد از نیام برخیزید
مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟
مگر که مرکبتان از نبرد خسته شده؟
که با سکوت شما رحلت نبی طی شد
و در سقیفهتان مرکب علی پِی شد
به مرگ میگذرد ماجرا پس از پدرم
دلم گرفته از این طعنهها پس از پدرم
پدر! مپرس چرا اینقدر شکسته شدم؟
پدر! مرا ببر از این زمانه خسته شدم!
لطافت سخنان تو را نمیشنوم
صدایِ «فاطمه جانِ» تو را نمیشنوم
فَقَد فَقَدتُکَ فَقدَ السّماءِ رَحمَتَها
فَلیتَ قبلَکَ کانَ المَماتِ صادَفَنا
چه کرد خطبۀ او با مدینۀ نیرنگ!
چه فایده نرود میخ آهنین در سنگ!
✍🏻 #محمدمهدی_خانمحمدی
🏷 #فاطمیه | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آینهای روی خاک...
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
افتاده بود آینهای روی خاکها
این بود رسم، آینه را برنداشتن
سیلی زدند تا که شود رسم بعد از این
اسلامِ اعتقاد به کوثر نداشتن
اسلامِ تیغ شعلهور طلحه داشتن
اما زبان سرخ ابوذر نداشتن...
از بس به راه و رسم علی اعتراض شد
محکوم شد زمانه به حیدر نداشتن...
میترسم اینکه باب شود سالهای سال
رسمِ امام بودن و لشکر نداشتن...
✍🏻 #ایوب_پرندآور
🏷 #فاطمیه | #فتنه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ نور
گر زن به حجاب خویش مستور شود
از دیدۀ آلوده و بد دور شود
نیکوست برای زن که الگو گیرد
از فاطمه، تا آیهای از نور شود
✍🏻 #علیاصغر_دلیلیصالح
🏷 #فاطمیه | #بانوی_مؤمن
🇮🇷 @Shere_Enghelab
دارالشفای درد جهان
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست
ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را
ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را
زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر
کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را
ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک
پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را
دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنیست ز چندین جفا تو را
تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود
راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را!
یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست
در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را...
خم کرد ای یگانه سپیدارِ باغِ وحی
این هیجده بهارِ پر از ماجرا، تو را
تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی
انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را...
دادند در بهای فدک آخر ای دریغ
گلخانهای به گسترۀ کربلا تو را...
پهلو شکستهای و علی با فرشتگان
با گریه میبرند به دارالشفا تو را
دارالشفای درد جهان، خانۀ علیست
زین خانه میبرند ندانم کجا تو را؟!...
✍🏻 #قادر_طهماسبی
🏷 #فاطمیه | #بصیرت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
📹 شعرخوانی آقای #محمد_خادم درباره #شهید_فخریزاده در حضور رهبر انقلاب.
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شعر انقلاب
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی 📹 شعرخوانی آقای #م
رازهای سر به مُهر
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود
همان که هر سحر با خندههایش گریهها کردی
عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی
اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی
دلت میخواست جنگیدن کنار حاج قاسم را
ولی در دفترت ماندی و دِینت را ادا کردی
شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را
به این امّید عمری، عشقبازی در خفا کردی
سرِ تنهاییات را کوه بر دامن گرفت آخر
کجا این قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی؟
تمام روزهایت رازهای سر به مُهری بود
تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی
زیارت آرزویت بود و دل بستی به آن یک عمر
شهادت راه را وا کرد و عزم کربلا کردی
✍🏻 #محمد_خادم
🏷 #دانشمند_شهید | #شهید_فخریزاده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن مرد
او رفت و به سرمنزل مقصود رسید
او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید
هر کس وسط راه بماند، ماندهست...
آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید
✍🏻 #یوسف_رحیمی
🏷 #دانشمند_شهید | #شهید_فخریزاده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
چهرۀ گلگون خوبان
سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد
بیا ای دل که وقت گریۀ بیاختیار آمد
به جز جان دادن و دل باختن راهی نمیماند
سواران را بگو جز تاختن راهی نمیماند
جراحتها به تنها جامۀ دیدار میدوزد
بکش ما را، ز خون ما چراغ لاله میسوزد
بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور
خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر
خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را
ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را
کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد
چراغ عقل ابراهیمها در شعله روشن باد
خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است
خوشا عقلی که میماند خوشا عقلی که جانکاه است
ز جان تن میزند تا خون دهد بستان ایمان را
که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را..
خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه
کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه
ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را
چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را..
به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت
نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت
یکی بر ره نشسته صخرهواری تا که ره بندد
شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره میخندد
اگر کشتیست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست
ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست
حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن
به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن
بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد
پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد
هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست
دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست
دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است
بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است
✍🏻 #علیمحمد_مؤدب
🏷 #دانشمند_شهید | #شهید_فخریزاده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
گمنامی
بی هراس از فصل دل کندن، رها کردی جهان را
از چه میترسد پرستویی که دارد آسمان را؟
رفتنت آنقدر سنگین بود بر دوش دقایق
ساعتم در خود فرو میریخت اعداد زمان را
کاش ماه آخر پاییزمان، آذر نمیشد
تا نمیسوزاند داغت، برگ برگ این خزان را
شرط، گمنامیست، حتی کوه اوجش ناپدید است
ابر در آغوش دارد، قلههایی بینشان را
تکیه کن بر شانۀ البرز و تیرت را رها کن
تا بکوبی بر سر اهریمنان فریادمان را
تیرهای در کمانت آنقدَر پرواز کرده
بر زمین انداخت آرش، پیش پاهایت کمان را
پیکرت از جنگهایی نابرابر بازگشته
پیش از این اما به پایان برده بودی هفتخان را
چشم ما هر گوشۀ این خاک باریدهست اما
اشکها آخر به پایان میبرند این داستان را
بغضمان کوه دماوند است، بغضی ایستاده
خون تو امروز جاری کرده این آتشفشان را...
✍🏻 #فائزه_امجدیان
🏷 #دانشمند_شهید | #شهید_فخریزاده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شروع بهار
به چشم تنگ زمستان اگر شکوه تو خار است
به گوش خود بسپارد که این شروع بهار است
ز خونت ای گل پرپر، هزار غنچه بروید
به باغ شاهد این ادعا هزار هزار است..
به تشنهکامی این خاک پاسخیست دمادم
رگِ گلوی من و تو که همچو حرف قصار است
به شهریاریِ شهر شرف رسیدی و... روشن،
دو چشم عشق که مردن به جز به معرکه عار است..
شکستن گل اگرچه نشانده غم به دلِ باغ
به جاده لاله نشاندن به پیشوازیِ یار است
✍🏻 #محمدرضا_وحیدزاده
🏷 #دانشمند_شهید | #شهید_شهریاری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
برای بازگشت مردم غزه
به خانه آمدهام... خانهای که دیگر نیست
محله مرده و کاشانهای که دیگر نیست
به خانهای که فرو رفته در شکاف زمین
درخت سوخته... دردانهای که دیگر نیست
به کوچهای که ندارد صدای گنجشکی
کلاغ رفته و پروانهای که دیگر نیست
به خانه آمدهام بیپناه و سرگردان
برای خستگیام شانهای که دیگر نیست
چراغهای خیابان یکی یکی خاموش
مناره سوخته... پایانهای که دیگر نیست
پرندهها همه در دودها ذغال شدند
درخت گم شده و... دانهای که دیگر نیست
کسی نمانده از این کوچه تا صداش کنم
نمانده پنجرهای... لانهای که دیگر نیست
صدای نم نم باران و سوت کشتیها
غروب... عاشق دیوانهای که دیگر نیست
ولی به لطف خداوند میرسد آن روز
که شهر مانده و... بیگانهای که دیگر نیست
::
به خانه آمدهام... سرزمین مادریام
بهشت امن و گلستانهای که حالا هست
✍🏻 #مریم_سقلاطونی
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مردان خدا
..این عطر دلانگیز که از راه رسیده
بخشیده طراوات به دل و نور به دیده
شب رفت و نوشتند به دامان سپیده
«از خون جوانان وطن لاله دمیده»
با همت و جانبازی و ایثار دلیران
مجد و عظمت خیمه برافراشت در ایران
ما روی سخن، با دل بیدرد نداریم
ما واهمه از مردم نامرد نداریم
ما فرصت تردید و عقبگرد نداریم
ما چشم به تیری که خطا کرد نداریم
با همت ما میشکند پای اجانب
ما دین نفروشیم به دنیای اجانب
زنهار که گل دستخوش خار نگردد
تاریخ دگرگون شده تکرار نگردد
اغیار به گِرد حرم یار نگردد
با سادهدلی بار کسی بار نگردد
عبرت نگرفتیم مگر زآنچه به ما رفت
در دورۀ مشروطه و ملّی شدن نفت؟
آن روز در این کشور، یک مرد به پا خاست
افزود به قدر وطن از هستی خود کاست
وقتی که به او ضربه زدند از چپ و از راست
«گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست»
مردانه به جانها هیجان داد «مُدرّس»
تسلیم شهادت شد و جان داد «مُدرّس»
مردان خدا پاکدل و پاکسرشتند
در مزرع دل بذر محبت همه کشتند
یاران شهیدی که خریدار بهشتند
رفتند و به خون بر ورق لاله نوشتند
در مکتب توحید تَوَکَّلتُ عَلی الله
یک ملت و یک مذهب و یک رهبر و یک راه
✍🏻 #محمدجواد_غفورزاده
🏷 #شعر_پایداری | #شهید_آیتالله_مدرس
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنها که میگفتند میمانند، برگشتند
«تنها» به پایان میرسد این راه بیپایان
📹 شعرخوانی #مجتبی_حاذق
🏷 #میرزا_کوچکخان_جنگلی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بزرگِ نسل ما
کنار خانقاهی، سری ز تن جدا بود
شبیه بید مجنون دو گیسویش رها بود
میان برف و بوران دلش شکست و افتاد
کسی که پشت مردم چو سنگ آسیا بود
دوباره بعد صد سال مرور کردم او را
هنوز روبهرویش در بهشت وا بود
درست بعد صد سال سری زدم به تاریخ
هنوز قسمت او دروغ و ناروا بود
::
درون کیسه، خالو! سر بریدۀ کیست؟
مده به کمبهایان سری که کیمیا بود
سر بریده دیدم میان برف و طوفان
سری بریده، آری، از آن میرزا بود
گرسنگان تالش سر تو را بریدند
اگرچه خان خلخال رفیق با شما بود
نه روز فتح تهران، نه بعد جنگ منجیل
رکب نخورد از نفس کسی که با خدا بود
نه انقلاب اکتبر، نه نارفیق بابی
خود خود خودش بود، رها رها رها بود
دلی به رنگ خون داشت، سری به رنگ آتش
نه سحر موسوی داشت، نه در کفش عصا بود
دلی به رنگ داغ از شهید کربلا داشت
یکی ز شیعیان علی مرتضی بود
سر بریدهای داشت شبیه سَرور عشق
عبای غرق خونش غروب کربلا بود
نگاه کردم او را، شراره داشت چشمش
نگاه کردم او را، چهقدر آشنا بود
به گوش بیدها باد شبانه نوحه میخواند
که میرزای کوچک، بزرگ نسل ما بود
ندیده چشم گیلان، بزرگتر ز کوچک
بزرگ هست تا هست، شهید بود تا بود
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #میرزا_کوچکخان_جنگلی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
إنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا
همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را
جنایت کرد در «المعمدانی» تا بپوشاند
شکست آشکار خویش در طوفان اقصی را
خروش آه محرومان و جوش اشک مظلومان
به زودی میدهد بر باد اولاد یهودا را
دعا و گریۀ تنها به کار ما نمیآید
کنون باید «اَعِدّوا» گفت و در هم کوفت اعدا را
ید بیضا به سحر سامریها آتش اندازد
همان دستی که یکسان میکند با خاک حیفا را
به سیر سورۀ اسرا بیا تا مسجدالاقصی
ببین تفسیر «إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقا» را
✍🏻 #سیدمحمدرضا_یعقوبیآل
🏷 #شعر_ضداستکباری | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آی انسانها!
تا کی سکوت و صبر باید آی انسانها؟
پس کی مسلمانی به کار آید مسلمانها؟
فوج کبوتر را به خاک و خون نمیبینید؟
آخر چرا اینگونه در خوابید وجدانها؟
در هر طرف فوارۀ خون است و خاکستر
میآید اخباری که از جمع پریشانها
پرپر شدند و سوختند و سوختند آخر
گلبرگهای تازه در این سُرببارانها
آن غیرت و همت که میگفتیم در ما کو؟
کو حاج قاسمها؟ کجا رفتند چمرانها؟..
دنیا جلودارش نخواهد بود روزی که
برخیزد از آه فلسطین باز طوفانها
✍🏻 #حسن_زرنقی
🏷 #شعر_اعتراض | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بحر تا نهر
گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر
اگرچه ماجرای قدس اسفناک است و دردآور
نمیماند به دست دشمنان این خاک پهناور
از آنِ مردم خود میشود، این طُرفه بوم و بَر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چقدر این سرزمین زیباست با نام فلسطینش
و قدسش، اَلخلیلش، بیت لَحمش، دِیر یاسینش
و داوود و سلیمان و مسیح و دین و آیینش
و معراج نبی اکرم از اوراقِ زرینش
نباید ساکنش باشد، مگر قوم خدامحور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
و قُدس این قبلۀ اول، «منا»، «مشعر» به یاد اوست
و در ماه مبارک، جمعۀ آخر به یاد اوست
«علی» آن شیرمردِ عرصۀ «خیبر» به یاد اوست
و در شبهای قدر، آنقدر پیغمبر، به یاد اوست
که اینجا سرزمین اُمّتش بودهست سرتاسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
هلا شمر است اسرائیل در این برهۀ حساس
بیا ای دوست، شمر روزگار خویش را بشناس
کم از ابن زیادند این مگر جمع خدانشناس
امان نامهست عقد صلحشان! واغیرتا عباس
نشد از صلح اسرائیل و اعراب این فرا گستر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه خیری کنفرانس صلحها دارد، نه تأییدش
نه جز بیراهه آنچه نقشۀ راه است تمهیدش
نه «شرم الشیخ» شرم آور، نه صلح «کَمپ دِیویدش»
چه بیچارهست آنکس که به اینها بوده امیدش
نمیداند که باید پس گرفت از خصم خیرهسر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به جرأت، قتلعام کودکان، آیین موسی نیست
ستم کردن به هر پیر و جوان، آیین موسی نیست
زنان، مردان، چنین بیخانمان، آیین موسی نیست
جنایت در جنایت بیامان، آیین موسی نیست
چه باشد پاسخ ما در پی این ظلم شرمآور؟
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
اگر با خنجر، این سنگی که در دست است، همسنگ است
اگر هفتادسال این مرز و بوم، آماج صد جنگ است
اگر خاک فلسطینم، شقایق فام و خون رنگ است
اگر «فتحی شقاقی» جلوۀ ایثار و فرهنگ است
همه سرچشمه دارد از طلوع سرخ این باور:
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
چنان شمعاند این مردم برای سوختن، آری
همه هموار کرده رنج دنیا را به تن، آری
همه آواره دهها سال در دشت و دمن، آری
نمیخواهند جز خاک وطن، خاک وطن، آری
وطن روزی شود، از روز اول نیز خرمتر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
نه اسرائیل در میدان به فتح تازه، نائل شد
نه شهرکسازیاش منجر به حل این مسائل شد
فقط دیوار شد دور خودش، دیوار حائل شد
بگو فردا که اسرائیل زائد بود، زائل شد
و روی نقشهها باشد فلسطین نام این کشور
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
فلسطین زنده شد امروز و پولادین شده گامش
به گردانهای «اَلقدسش»، به موشکهای «قَسّامش»
به شور «انتفاضه» با شعور و عزم و اقدامش
به شوقِ نوجوان «غزه» در هنگام اعزامش
به این اندیشۀ پویا که جاری ماند تا محشر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
خمینی گفت: اکنون قدس در دستِ شیاطین است
هلا اسلامِ ما را پارۀ تن، این فلسطین است
کنون قدس شریف، آزادیاش با جانِ شیرین است
سلیمانی -شهید قدس- بر این عهدِ دیرین است
که باید قدس را آزاد کرد از دست این کافَر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بگو حتمیست پیروزی برای ما، مسلّم هم
بگو با محتشم شد شورشی در خلق عالم، هم
که میآید ز قدس آوای پرشور محرم، هم
نوشته روی سنگ قبرِ «تهرانی مقدم»، هم
کسی که آرزویش مرگ اسرائیل بود، آخر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
بنایِ «قبة الصخره» کنار «مسجد الاقصی»ست
بساطِ «جاء نصرالله و الفتح» خدا اینجاست
که «سُبحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِه» آیتی گویاست
فلسطین هم به پیروزیش نزدیک است، این پیداست
جهان یک روز حتی میشود، این جمله را از بر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
به فطرت، یار هر مظلوم، یار هر مسلمانیم
همه یارِ «حماس» و یارِ «حزبالله» لبنانیم
اگر عالم شود دشمن، به عهد خویش میمانیم
نماز جمعه را یک روز ما در «قدس» میخوانیم
محقق میشود آخر به حق این گفتۀ رهبر
فلسطین بحر تا نهرش، نه حتی یک وجب کمتر
✍🏻 #جواد_محمدزمانی
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
پرچم انقلاب
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
مردم! رفتند زیر تابوت سهرنگ
تا پرچم انقلاب را بردارند
✍🏻 #آرش_براری
🏷 #شعر_پایداری | #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کاروانها
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امان از اینچنین سوزی که در داغ عزیزان است
امان از اینچنین داغی که میبُرّد امانها را..
به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودیم
غریبانه ولی بردیم با خود استخوانها را
اگر دریا نمیگنجد به کوزه، با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را؟
خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را
به روی شانۀ لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانۀ مردم نگیرد این تکانها را
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
🏷 #تشییع_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
مادر شهیدان
بهار عاطفه ره سوی گلشنش دارد
چهار دستۀ گل روی دامنش دارد
چنان به دامن محراب بندگی تابد
که جبرئیل به دل شوق دیدنش دارد..
شدم هوایی شهری که مهبط وحی است
شمیم فاطمه را کوی و برزنش دارد
ز هُرم نالۀ او سوخت هستی دشمن
که راه تا به خدا بانگ شیونش دارد
نوشتهاند که او مادر شهیدان است
پلاک سرخ شهادت به گردنش دارد
کسی که چهره بپوشد ز مرد نابینا
حجاب نور خداوند، مدفنش دارد
جهان به حرمت صبح ظهور فرزندش
هماره چشم به راه رسیدنش دارد..
✍🏻 #سیدهاشم_وفایی
🏷 #فاطمیه | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
زمستان میرود
زمستان میرود، دیگر گلی پرپر نخواهد گشت
درختی زیر تیغ باد، خاکستر نخواهد گشت
جهانِ بعد از این طوفان، جهانِ امن و ایمان است
جهانی که در آن مظلوم، بییاور نخواهد گشت
اگر چه مست و مغرورند؛ اما بعد از این... دنیا،
به کام ظالمان و صاحبان زر نخواهد گشت
به لطف حضرت حق، لشکر سفاک اسرائیل
حریف قدرت طوفان ویرانگر نخواهد گشت
اگرچه مرگ میبارد، ولی پیچیده در عالم
زمین جز با نوای «یا علی حیدر» نخواهد گشت
چه اقیانوس موّاجی به راه افتاده در دنیا!
که کوهی مانع این خشم پهناور نخواهد گشت
جهان از خواب طولانی شده بیدار و بعد از این
به قبل از هفتم اکتبر دیگر بر نخواهد گشت
::
کجایی ای گل نرگس؟ بهاری بی حضور تو
معطر از شمیم یاس و نیلوفر نخواهد گشت
نسیمی میوزد، بوی تو میآید... زمستان نیست
تو که باشی جهان صبح است، شب، دیگر نخواهد گشت
✍🏻 #مریم_سقلاطونی
🏷 #شعر_انتظار | #مقاومت_اسلامی | #فلسطین
🇮🇷 @Shere_Enghelab
تا پای جان ایستادن
جهاد است و تا پای جان ایستادن
به حق بودن و قهرمان ایستادن
جهاد است، باید خروشید و برخاست
چنان کوه، آتشفشان ایستادن
زمین، کربلا میشود هر زمان ظلم
بکوشد به نامهربان ایستادن
به یاران کم غم مخور، دل قوی دار
به رو در روی کوفیان ایستادن
خدا، کشته میخواهدت غزّه! برخیز
بکوشا در این امتحان ایستادن..
خدا میپسندد تو و کودکت را
در آغوش تیر و کمان ایستادن..
به ویرانیات غزّه! فهمیدم امروز
که با سوختن میتوان ایستادن
تو را ای تن زیر آوار! دنیا،
نوشتهست ویران، بخوان ایستادن
تو قد میکشی، سبز خواهی شد از نو
تو سروی، خوشا جاودان ایستادن
✍🏻 #محسن_ناصحی
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
اشکهای هارون
هوای چشم من ابریست قلب من خون است
گواه این دل خون اشکهای هارون است
پیام نسلکشی در کدام تورات است؟
نگاه حضرت موسی چقدر محزون است..
غروب غزه غزل را غریبتر کردهست
که بیت بیت پر از داغ بیت حانون است
چقدر صورت لیلا که زیر خاک شدهست
چقدر خاطرههایی که سهم مجنون است
فقط همین که تفنگی پلاستیکی داشت
گناه کودک در زیر خاک مدفون است
چگونه فاجعه را تاب آورد مادر
کفن لباس عروس جوان گلگون است
نشان صلح، غروب ستارهای شوم است
نشان صلح، طلوع بهار زیتون است
به یادمان بسپاریم شعر آیینی
به خون واژۀ مظلوم غزه مدیون است..
✍🏻 #سیدمسیح_شاهچراغ
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطبۀ خون
خطبۀ خون تو آغاز نمازی دگر است
جسم گلگون تو آیینۀ رازی دگر است
پیر شیراز وضو ساخته از چشمۀ عشق
غرق در خلسۀ خونین نمازی دگر است
جسم صد چاک تو هر چند فتادهست به خاک
مرغ جانت یله در اوج و فرازی دگر است...
بعد از این ساز دل زخمی ما را، یارا
پنجۀ خاطرهات زخمهنوازی دگر است...
سالکان رهِ توحید! مبادا سستی!
که فراروی شما راه درازی دگر است
در کف پیک سحر تا گذرد از دل شب
پارههای تن خورشید جوازی دگر است
نشود زمزمۀ خون شهیدان خاموش
سوز عرفانی این نغمه ز سازی دگر است
✍🏻 #سیدحسن_حسینی
🏷 #شعر_پایداری | #شهید_آیتالله_دستغیب
🇮🇷 @Shere_Enghelab
چشمهای صبور نمزده
به کدامین گناه کشته شدند؟
کودکان یتیمِ بستهزبان
به کدامین گناه پژمردند؟
خندهها در هوای بمباران
اشکها قطرههای خون شدهاند
دشت، خون... آسمان و باران، خون
جای اخبار تازه ریخته است
از گلوی خبرنگاران، خون
غزه باغ است اگرچه در آتش
چیست دنیای غرب جز جنگل؟
از حقوق بشر، فقط شر ماند
لال ماندهست سازمان ملل
بمب شد حرفحرف آزادی
تا فرو ریخت بر سر غزه
زیر و رو شد دوباره نقشۀ ما
«صبر» شد نام دیگر غزه
خون شد امضای هرچه نقاشی
تا سرود رهایی اجرا شد
زیر آوار کودکستانها
پر و بال فرشتهها وا شد
چه شد آن خندههای بازیگوش؟
آن عروسک چرا جنازه شده؟
نمکی زد به زخم کهنۀ ما
داغهای دوباره تازه شده
کودکان بهشتی غزه
بال در بال هم، پرنده شدند
صف کشیدند و کم نیاوردند
بازی جنگ را برنده شدند
جان به لبها رسید و دست قضا
سرنوشتی چنین غریب نوشت
کفن شیرخوارهها وا شد
غزه را مست کرد عطر بهشت
شهر در قحطی تماشا سوخت
کودکان یک به یک شهید شدند
خاکها را هنوز میکاوند
مادرانی که ناامید شدند
برد یکباره بادِ بیهمه چیز
چشمهای صبور نمزده را
مشقهای هنوز ننوشته
خندههای به لب نیامده را
گرم لالاییاند و گرم رجز
مادرانی که زیر آوارند
این درختان زخمی زیتون
باز برگ برنده میآرند
موج سرکش به هر دری زد و باز
سیلیِ خورده را جواب نداد
رعشه از ترس ما به جانش بود
آن مترسک که بر زمین افتاد
✍🏻 #میلاد_عرفانپور
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab