نگین قدس
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانیست درویشی و درویشیست سلطانی»
الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی!
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهلبیت عشق ای خورشیدپیشانی
دمی که با شهیدان خدایی راز میگویی
تو حتی میتوانی قدسیان را هم بگریانی...
نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی
خلیل خودشکن کم دیدهام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را میکند هر روز قربانی...
الا پیر خراسانی، مریدی این چنین داری!
سَبَق بردهست از رستم مگر این گُرد کرمانی
سلام ما به این ظلمتشکن ماه بلنداختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی
صدای پارسایان از عراق و شام میآید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی...
الا ای قاسم فتح درخشان! فتح دیگر کن
که خصلتهای قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #رهبر_معظم_انقلاب | #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
در آسمان شهادت
دوباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او
دوباره نیمهشب قدر و ساعت یک و بیست
سکوت ثانیه در لحظۀ رهایی او
تمام خاطره را بُرد با خودش ناگاه
چقدر گریه کنم از غم جدایی او
چه حال و روز خوشی داشت آن یگانهترین
که بود رشک ملک حال ربنایی او
چقدر مردم دنیا هوایی اویند
چقدر خاطره دارند از آشنایی او..
هنوز هم که هنوز است پی نبرده کسی
به خُلق اَحسَن و اخلاق مصطفایی او
به زهد حیدری و شور مرتضایی وی
به صبر زینبی و داغ کربلایی او..
کسی ندیدهام اینگونه بیریا هرگز
کسی سراغ ندارم به با صفایی او
هزار پنجره واکرده دست غیبی وی
هزار عقده گشوده گرهگشایی او
نشستهام به تماشای صبح لبخندش
کجاست عکس غریبی به دلربایی او
شبی به فطرت دیرین خویش برگشتم
گرفت شهر دلم حال روستایی او..
بلند مرتبه پرواز سربلندی داشت
در آسمان شهادت دل هوایی او
میان این همه سردار و آن همه سرباز
ندیدهایم کسی را به بیریایی او
نرفته است ز خاطر، نمیرود پس از این
به روی خاک وطن عشق جبههسایی او
کنار صحن غریبی هنوز میسوزد
چراغ نیمهشب خادمالرضایی او..
بیا و روضۀ قاسم بخوان در این پایان
به شرحه شرحۀ آن جسم کربلایی او
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«از یک دادگاه رسمی خیابانی»
درخت سیب را میآوردند
با دستبند
به جرم اینکه چرا
سیبهایش را
چون سنگ پرتاب کرده است!
درخت پرتقال را میآورند
به جرم اینکه چرا
میوههای امسالش خونین است
درخت زیتون را میآورند
به جرم اینکه چرا
یک در میان گلوله به دنیا آورده است!
دادگاه رسمی است!
متهم موجی است که به او ایست دادند
و نایستاد
متهم کبوتری است
که از قبّةالصّخره نرفت
متهم گنجشکی است
که زبان عبری نمیداند!
دادگاه رسمی است!
متهم درخت «سدرةالمنتها»ست
و جادهای که به معراج میرود
متهم، تمام سنگ قبرهایند
که «بسمالله» دارند
و تمام مادران
که در شکمهاشان
فرزندانی دارند
سنگ در مشت!
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شعر_پایداری | #روز_غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجایند مردان بیادّعا؟
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا
غرورم نمیدید این روز را
چنان نالههای جگرسوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دینفروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنهها؟
ندادید آبی به لب تشنهها؟
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین میزنید
چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟
خموشید و آتش به جان میزنید
زبونید و زخم زبان میزنید
کنون صبر باید بر این داغها
که پر گل شود کوچهها، باغها
شب است و سکوت است و ماه است و من...
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کرامت بهار
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
در رهت به انتظار، صف به صف نشستهاند
کاروانی از شهید، کاروانی از بهار
ای بهار مهربان، در مسیر کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار
بر سرم نمیکشی دست مهر اگر، مَکش
تشنۀ محبتاند لالههای داغدار
دستهدسته گم شدند سهرههای بینشان
تشنهتشنه سوختند، نخلهای روزهدار
میرسد بهار و من بیشکوفهام هنوز
آفتاب من بتاب، مهربان من ببار!
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شعر_انتظار | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن سرو قامت
با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم
آتش گرفتهایم که غرق خجالتیم
امروز اگر به سایۀ راحت نشستهایم
مدیون استقامت آن سرو قامتیم
دیریست چشمها همه مبهوت آن لب است
عمریست سرسپردۀ آن خال وحدتیم
این دستها ادامۀ دست وفای توست
امروز اگر بزرگتر از بینهایتیم
باشد که جام دوست تسلایمان دهد
ما را که تا همیشه قدحنوش حسرتیم
رونقفزای میکدۀ عشق بعد از این
تا صبح وصل تشنۀ جام ولایتیم
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #امام_خمینی قدسسره
🇮🇷 @Shere_Enghelab
علم الیقین
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست..
تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری
که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست
چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست
اگر در جان ما عطریست عطر یاسمین توست
تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم
اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست
نه رسم معتصم ماند و نه تلخیهای اُمُّ الفضل
اگر شعری به جا ماندهست، شور دلنشین توست
جوادُالحقِّ اِشفَعنی، تقیُّالعشقِ ادرکنی
اگر علم و یقینی هست از علمالیقین توست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #امام_جواد علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
این همه قربانی ما...
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شوريدهسران صف عشقيم، مگر تيغ
مرهم بِنَهد زخم پريشانی ما را
بر قامت ما پيرهن زخم بدوزيد
تا پاک كند تهمت عريانی ما را
ای زخم شكوفا، بگشا در سحر وصل
گلخانۀ دربستۀ پيشانی ما را
زين پيش، حرامی صفتی در حرم دوست
نشكست چنين حرمت مهمانی ما را
از كرببلا با عطش زخم رسيديم
يارب! بپذير اين همه قربانی ما را
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شهدای_مکه
🗓 ۶ ذیالحجه؛ سالروز شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دست مأموران آل سعود [سال۱۴۰۷ق]
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«صبح اَلاقصی»
طوفان اَلاقصی
طوفان عزالدین قسام است
طوفان آزادیست
طوفان اسلام است
خشم سلیمانیست
آنک دلاور مردم غزّه
برخاستند از جا
پیچیده در عالم
آوازۀ طوفان اَلاقصی
آنک ببین رود خروشان جوانمردی
از جای خواهد کند
بر باد خواهد داد
بنیاد نامردی
اینک ببین دیوارهای آهنین پوچاند
وین سستتر از عنکبوتان در پی کوچاند
اینک ببین طوفان اَلاقصی جهان را تازه خواهد کرد
این فتح و پیروزی مبارک باد
صبح ستمسوزی مبارک باد
اینک جهان در صبح اَلاقصی
همراه با خورشید میخندد
فردا از آن ماست
برخیز فرزندم
امشب دوباره اسم شب، صبح است
فردا دوباره اسم شب طوفان اَلاقصیست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #طوفان_الاقصی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«از یک دادگاه رسمی خیابانی»
درخت سیب را میآوردند
با دستبند
به جرم اینکه چرا
سیبهایش را
چون سنگ پرتاب کرده است!
درخت پرتقال را میآورند
به جرم اینکه چرا
میوههای امسالش خونین است
درخت زیتون را میآورند
به جرم اینکه چرا
یک در میان گلوله به دنیا آورده است!
دادگاه رسمی است!
متهم موجی است که به او ایست دادند
و نایستاد
متهم کبوتری است
که از قبّةالصّخره نرفت
متهم گنجشکی است
که زبان عبری نمیداند!
دادگاه رسمی است!
متهم درخت «سدرةالمنتها»ست
و جادهای که به معراج میرود
متهم، تمام سنگ قبرهایند
که «بسمالله» دارند
و تمام مادران
که در شکمهاشان
فرزندانی دارند
سنگ در مشت!
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #غزه
🇮🇷 @Shere_Enghelab
بزرگِ نسل ما
کنار خانقاهی، سری ز تن جدا بود
شبیه بید مجنون دو گیسویش رها بود
میان برف و بوران دلش شکست و افتاد
کسی که پشت مردم چو سنگ آسیا بود
دوباره بعد صد سال مرور کردم او را
هنوز روبهرویش در بهشت وا بود
درست بعد صد سال سری زدم به تاریخ
هنوز قسمت او دروغ و ناروا بود
::
درون کیسه، خالو! سر بریدۀ کیست؟
مده به کمبهایان سری که کیمیا بود
سر بریده دیدم میان برف و طوفان
سری بریده، آری، از آن میرزا بود
گرسنگان تالش سر تو را بریدند
اگرچه خان خلخال رفیق با شما بود
نه روز فتح تهران، نه بعد جنگ منجیل
رکب نخورد از نفس کسی که با خدا بود
نه انقلاب اکتبر، نه نارفیق بابی
خود خود خودش بود، رها رها رها بود
دلی به رنگ خون داشت، سری به رنگ آتش
نه سحر موسوی داشت، نه در کفش عصا بود
دلی به رنگ داغ از شهید کربلا داشت
یکی ز شیعیان علی مرتضی بود
سر بریدهای داشت شبیه سَرور عشق
عبای غرق خونش غروب کربلا بود
نگاه کردم او را، شراره داشت چشمش
نگاه کردم او را، چهقدر آشنا بود
به گوش بیدها باد شبانه نوحه میخواند
که میرزای کوچک، بزرگ نسل ما بود
ندیده چشم گیلان، بزرگتر ز کوچک
بزرگ هست تا هست، شهید بود تا بود
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #میرزا_کوچکخان_جنگلی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
علم الیقین
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست..
تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری
که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست
چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست
اگر در جان ما عطریست عطر یاسمین توست
تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم
اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست
نه رسم معتصم ماند و نه تلخیهای اُمُّ الفضل
اگر شعری به جا ماندهست، شور دلنشین توست
جوادُالحقِّ اِشفَعنی، تقیُّالعشقِ ادرکنی
اگر علم و یقینی هست از علمالیقین توست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #امام_جواد علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کجایند مردان بیادّعا؟
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
شب و خلوت و بغض نشکفتهام
شب و مثنویهای ناگفتهام
شب و نالههای نهان در گلو
شب و ماندن استخوان در گلو
من امشب خبر میکنم درد را
که آتش زند این دل سرد را
بگو بشکفد بغض پنهان من
که گل سر زند از گریبان من
مرا کشت خاموشی نالهها
دریغ از فراموشی لالهها
کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟
کجایند مردان بیادّعا؟
کجایند شورآفرینان عشق؟
علمدارمردان میدان عشق
کجایند مستان جام الست؟
دلیران عاشق، شهیدان مست
همانان که از وادی دیگرند
همانان که گمنام و نامآورند
هلا، پیر هشیار درد آشنا!
بریز از می صبر، در جام ما
من از شرمساران روی توام
ز دُردیکشان سبوی توام
غرورم نمیخواست اینسان مرا
پریشان و سردرگریبان مرا
غرورم نمیدید این روز را
چنان نالههای جگرسوز را
غرورم برای خدا بود و عشق
پل محکمی بین ما بود و عشق
نه، این دل سزاوار ماندن نبود
سزاوار ماندن، دل من نبود
من از انتهای جنون آمدم
من از زیر باران خون آمدم
از آنجا که پرواز یعنی خدا
سرانجام و آغاز یعنی خدا
هلا، دینفروشان دنیاپرست!
سکوت شما پشت ما را شکست
چرا ره نبستید بر دشنهها؟
ندادید آبی به لب تشنهها؟
نرفتید گامی به فرمان عشق
نبردید راهی به میدان عشق
اگر داغ دین بر جبین میزنید
چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟
خموشید و آتش به جان میزنید
زبونید و زخم زبان میزنید
کنون صبر باید بر این داغها
که پر گل شود کوچهها، باغها
شب است و سکوت است و ماه است و من...
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
این همه یوسف
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
چراغی مردهام، دل کن دلم را
به بسمالله، بسمل کن دلم را...
بده حالی که حالی تازه باشد
که هر فصلش وصالی تازه باشد
مدد کن لحظهای از خود گریزم
که تاریک است صبح رستخیزم
تمام فصل من شد برگریزان
بده داد منِ از خود گریزان
الهی سینهای داریم پُر سوز
تبسم کن در این آیینه یک روز...
همه حیران، چو موساییم در طور
تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور!
تجلی کن که ما گمکرده راهیم
ببخشامان که لبریز از گناهیم
الهی سربهزیران تو هستیم
اسیرانیم، اسیران تو هستیم
اسیرانی سراسر دلپریشیم
الهی، ما گرفتاران خویشیم...
دلم سرگرمِ کارِ هیچکاری
امان از این پریشانروزگاری
نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار
گرفتارم، گرفتارم، گرفتار...
الهی درد این دل را دوا کن
همین امشب مرا از من جدا کن...
خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد
بدا دنیا که ما را خون به دل کرد...
خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند
به راز عشق پی بردند و بردند...
به جوش آمد دوباره خون مردی
تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟
بخوان امشب به آهنگ جدایی
«کجایید ای شهیدان خدایی؟»...
«سبکباران خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند»...
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
به پای دوست دست از دست دادند
حسینآسا به پایش سر نهادند
چو «ابراهیم همت» در منا باش
سراپا غرق در نور خدا باش...
اگر شوق خدا داری چنین کن
صفا و سعی در میدان مین کن
بیا چون «میثمی» عبد خدا باش
به شوق کعبهاش در کربلا باش
چقدر این آسمانیخاک، زیباست
به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست...
مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد
بگو تنهاترین، عاشقترین مرد...
«بروجردی»، «جهانآرا» و «همت»
«محمد»های کوی عشق و غیرت...
در این شبهای غم، شبهای غربت
ز ما دستی بگیرید ای جماعت...
چو «مهدی» عاشقی بیادعا نیست
به «زینالدین» قسم، مثل شما نیست...
اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش
اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش
«حسن» رازی که در خاکش سپردیم
دریغا پی به معنایش نبردیم
حسن یعنی حسین صبرپیشه
شهید کربلاهای همیشه
حسن گفتی، حسینیتر شد این دل
به یاد کربلا، محشر شد این دل
چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه
«حسین» کربلاهای هویزه...
حسینِ من ابوالفضلی دگر بود
صدایی تابناک و شعلهور بود
به حقّ حق، به حقّ «تندگویان»
شهید تازهای از من برویان
«ز جانان مهر و از ما جانفشانیست
جواب مهربانی، مهربانیست»
دلم دلتنگ مردان صمیمیست
مرید «حاج عباس کریمی»ست
چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟
چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی...
خوشا آنان که تا او پر گرفتند
حیات تازهای از سر گرفتند...
به «زینالدین» قسم اهل نبردیم
اگر سر رفت از دین برنگردیم
اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم
همه شیران میداندیده بودیم...
تو یادت هست در شبهای پاوه
چراغی آسمانی بود «کاوه»
شما از عشق یک دم برنگشتید
شهید کربلای چار و هشتید
شهیدان سورۀ والفجر هشتاند
که چون آب از دل آتش گذشتند...
چقدر اروند رنگ نیل دارد
چقدر این لشکر اسماعیل دارد
شهادت را چو اسماعیل عطشان
تمام روزهاشان عید قربان
به حیدر سیرتانِ لیلةالقدر
به «اسماعیل»های لشکر «بدر»
به گلگون پیکران لشکر «نصر»
به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر»
الهی گوشۀ چشمی به ما کن
به ما حال مناجاتی عطا کن...
تمام «قدسیان» «خوشسیرتاناند»
دل ما را به آتش میکشانند
به یاد بچههای «لشکر هفت»
قرار از دل شد و خواب از سرم رفت...
به حقِ «یا محمد! یا محمد!»
توسل کن بیاید «حاج احمد»
بیا در اوج زیبایی بمیریم
دم مُردن «تجلایی» بمیریم
افق، چاک دل خونینجگرهاست
سحر، جا پای مفقودالاثرهاست
بیا و مرتضایی کن دلت را
خدایی کن، خدایی کن دلت را
شهیدی بود چون «آوینی» این دل
چرا شد غرق در خودبینی این دل؟...
برادرهای من! امشب بمانید
برایم سورۀ یوسف بخوانید
چو ماهی بیتکلف بود یوسف
درون چاه، یوسف بود، یوسف
کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟
به هر گامی خلیل بتشکن شد
چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟
چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟
چرا ما چشم یوسفبین نداریم؟
مسلمانیم و درد دین نداریم
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #مناجات | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کرامت بهار
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار
در رهت به انتظار، صف به صف نشستهاند
کاروانی از شهید، کاروانی از بهار
ای بهار مهربان، در مسیر کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار
بر سرم نمیکشی دست مهر اگر، مَکش
تشنۀ محبتاند لالههای داغدار
دستهدسته گم شدند سهرههای بینشان
تشنهتشنه سوختند، نخلهای روزهدار
میرسد بهار و من بیشکوفهام هنوز
آفتاب من بتاب، مهربان من ببار!
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شعر_انتظار | #شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
خانهتکانی
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیلةالقدر عزیزیست بیا دل بتکانیم
راستی روزه مگر چیست؟ همین خانهتکانی
ماه کنعان! ندهد سلطنت مصر فریبت
تو چرا مثل پدر نیستی ای یوسف ثانی؟
نیست تقصیر عصا، معجزۀ موسویات نیست
کاش میشد که شعیبت بپذیرد به شبانی
بینشانان زمین، زندهبهگوران زمانیم
همه همسایۀ مرگیم، همین است نشانی
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #ماه_رمضان | #شب_قدر
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شهید آرمان قدس
حاج نادر خاطراتت سبز، حاج نادر پرچمت بالاست
سینهات طوفانی و مَوّاج، چشمهای آبیات دریاست..
ایستادی در کنار ما، با همان آرامش زیبا
خفتهای هرچند در تابوت، روح تو بشکوه و پابرجاست
تو نمردی، تو نمیمیری، قدس را از خصم میگیری
با تو و ما قدس کی دلتنگ، با تو و ما قدس کی تنهاست
الوداع ای خاطرات سبز، الوداع ای راز و رمز عشق
میروی و یاورت الله، میروی و شافعت مولاست
ای ز نسل آفتاب و نور، روح تو با مجتبی محشور
ای شهید آرمان قدس، در دلت چون کربلا غوغاست
حاج نادر پاشو از تابوت، زود رفتی، بال وا کردی
هرکجا هستی خدا با توست، هرکجایی پرچمت بالاست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #حاج_نادر_طالبزاده
🇮🇷 @Shere_Enghelab
علم الیقین
اگر دینیست باقی در جهان بیشبهه دین توست
یداللهی که میگویند خود در آستین توست..
تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری
که «نِعمَ القادِرُ اَلله» خود نقش نگین توست
چراغی در جهان گر هست جز نور منیرت نیست
اگر در جان ما عطریست عطر یاسمین توست
تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم
اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست
نه رسم معتصم ماند و نه تلخیهای اُمُّ الفضل
اگر شعری به جا ماندهست، شور دلنشین توست
جوادُالحقِّ اِشفَعنی، تقیُّالعشقِ ادرکنی
اگر علم و یقینی هست از علمالیقین توست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #امام_جواد علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
این همه قربانی ما...
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شوريدهسران صف عشقيم، مگر تيغ
مرهم بِنَهد زخم پريشانی ما را
بر قامت ما پيرهن زخم بدوزيد
تا پاک كند تهمت عريانی ما را
ای زخم شكوفا، بگشا در سحر وصل
گلخانۀ دربستۀ پيشانی ما را
زين پيش، حرامی صفتی در حرم دوست
نشكست چنين حرمت مهمانی ما را
از كرببلا با عطش زخم رسيديم
يارب! بپذير اين همه قربانی ما را
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #شهدای_مکه
🗓 ۶ ذیالحجه؛ سالروز شهادت مظلومانه زائران خانه خدا به دست مأموران آل سعود [سال۱۴۰۷ق]
🇮🇷 @Shere_Enghelab
کشتی نجات
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #عرفه | #امام_حسین علیهالسلام
🇮🇷 @Shere_Enghelab
ای کاش...
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #دفاع_مقدس | #آرزوی_شهادت
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«صبح اَلاقصی»
طوفان اَلاقصی
طوفان عزالدین قسام است
طوفان آزادیست
طوفان اسلام است
خشم سلیمانیست
آنک دلاور مردم غزّه
برخاستند از جا
پیچیده در عالم
آوازۀ طوفان اَلاقصی
آنک ببین رود خروشان جوانمردی
از جای خواهد کند
بر باد خواهد داد
بنیاد نامردی
اینک ببین دیوارهای آهنین پوچاند
وین سستتر از عنکبوتان در پی کوچاند
اینک ببین طوفان اَلاقصی جهان را تازه خواهد کرد
این فتح و پیروزی مبارک باد
صبح ستمسوزی مبارک باد
اینک جهان در صبح اَلاقصی
همراه با خورشید میخندد
فردا از آن ماست
برخیز فرزندم
امشب دوباره اسم شب، صبح است
فردا دوباره اسم شب طوفان اَلاقصیست
✍🏻 #علیرضا_قزوه
🏷 #مقاومت_اسلامی | #فلسطین | #طوفان_الاقصی
🇮🇷 @Shere_Enghelab