eitaa logo
شعر انقلاب
2.5هزار دنبال‌کننده
480 عکس
146 ویدیو
2 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین روز بهار آخرین روز از بهار چقدر در خودش سردی زمستان داشت دست دهلاویه کرخ شده بود دهلران دلهره فراوان داشت با خودش ترکشی که می‌آمد خبری سخت تلخ می‌آورد آه پروانه‌ای که خورد به او سینه‌ای از فراق سوزان داشت.. نتوانست غرب و لذاتش روح او را اسیر خود بکند این پرستوی آشنای غریب لانه‌ای در جنوب لبنان داشت رنج محروم‌ها چه کرد او را سینه‌اش یک انار زخمی بود مثل مولای خود علی به دلش مهر و عشق و غم یتیمان داشت با یتیمان که روبه‌رو می‌شد بغض او عاشقانه می‌ترکید بر سر و رویشان چنان پدری دست او عاشقانه جریان داشت مثل یک دشت بی‌کران و وسیع مثل یک چشمه مهربان و زلال مثل یک کوچه عطر نان می‌داد مثل یک ابر بوی باران داشت چشمه‌ای مهربان که از دل کوه تا به دریای بی‌کران برسد چقدر غصه را فرو می‌شست چقدر دور خویش مهمان داشت او نه تنها ز خیل هم‌رزمان بلکه از خویش هم جلو زده بود در تکاپوی رفتن و ماندن شوق و حسرت به دل، به کف جان داشت خستگی خسته بود از دستش رنج، از او به تنگ آمده بود عشق در شهر غم غریبه نبود آشنایی به نام چمران داشت بود فوق تخصصش در درد جبهه را کرده بود دانشگاه مصطفی درس عاشقی می‌داد مصطفی دکترای عرفان داشت گل شب‌بوی بی قراری که نرگس از چشم‌هاش روییده می‌شد از رنگ و بویش آدم مست باغ روحش چه روح و ریحان داشت.. نپذیرد تو را اگر دلبر دل به راهش نثار نتوان کرد نپسندد تو را گر دلدار به شهادت امید نتوان داشت.. مرگ را زیر پای خود له کرد حیف می‌شد اگر که او می‌مرد رفت خونین از این حوالی و ماند روی عهدی که با شهیدان داشت ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چمران سال شصت ای خوب من! ایران نمی‌دانی چه بود حال ما از جبهه تا تهران نمی‌دانی چه بود می‌رسید از جبهه‌ها هر روز تابوت شهید ازدحام لاله و ریحان نمی‌دانی چه بود سوخت هم جان بهشتی ناگهان، هم باهنر هم رجایی، این غم سوزان نمی‌دانی چه بود جسم پیران غرق خون شد در دل محراب‌ها شور و حال خطبۀ آنان نمی‌دانی چه بود متحد بودند اما اهل شهر و روستا طعم یکرنگی، صفا، ایمان نمی‌دانی چه بود لذت همسایگی در کوچه و بن‌بست‌ها با وجود جنگ و بمباران نمی‌دانی چه بود انتخابات، آن زمان مثل عبادت بود و رأی، داشت عطر صفحۀ قرآن، نمی‌دانی چه بود در همین پایان خرداد از قضا در سال شصت کشته شد مردی که در عرفان نمی‌دانی چه بود در ظرافت گرچه روحی داشت نازک‌تر ز گل کارزارش با صف شیطان نمی‌دانی چه بود عزم او در مجلس شورا مدارا بود و عشق رزمش اما در دل میدان نمی‌دانی چه بود سوی ما ایرانیان انگار او برگشته بود از دل تاریخ چون سلمان، نمی‌دانی چه بود وای من! از او فقط نام خیابان مانده است آه فرزندم! ولی چمران نمی‌دانی چه بود! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab