روشن است...
هرچند به شور و اشتیاق آمدهاند
داساند و به پابوسی باغ آمدهاند
این قوم که روشن است تاریکیشان
امروز به کشتن چراغ آمدهاند
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #حادثه_تروریستی_شیراز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«وفای به عهد»
بعد سالهای سال آمدم
به عهد خود وفا کنم
کاش میشد آن جهاد رفته را قضا کنم
گرچه دور بود و
دیر شد ولی
آمدم
تا مگر برای قلب خود
اقامۀ عزا کنم
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شعر_عاشورایی |#ماه_محرم
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«ابراهیم!»
خبر از سنگلاخ راه
خبر چون لفظ غم کوتاه!
خبرها درهم و برهم
خبرهایی مردد میرسید او هست شاید هم!
خبر پشت خبر میآمد و...
در خویش پنهان بود ابراهیم
[چنان کوهی فروتن گمشده در مه
ببین آنجاست ابراهیم
سحر مه رفته و چون کوه پابرجاست ابراهیم]
دوباره باد و باران است
برای سرکشی رفتهست طوفان است
به فکر بینوایان است
دوباره عزم رفتن داشتی آنگاه... ابراهیم
تو اسماعیل بودی روز قربانگاه ابراهیم
به دنبال چه بودی؟ نام و نان؟ عنوان؟
هلا در جان مردم گم!
هلا دلگرمی مردم!
میان برف کوهستان؟
سخنها سختتر از صخرهها، دل میخراشید از دلت ای کوه
خودت را سوختی در خویشتن، چون کوره ابراهیم
میان صخرهها افتاد نعشی سوخته مجروح
هلا ققنوس! ای اسطوره! ابراهیم
::
شبیه بالگردی خسته میچرخد جهان دور سرم گویا
من و تردید
من و آیا
زمان انتخابات است
صدا زد آسمان حالا بیان هنگام پرواز است ابراهیم
در باغ شهادت باز هم باز است ابراهیم
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
قلۀ سربهزیر
تو مطلع یک هوای تازه
تو مقصد یک مسیر بودی
خلاصۀ هرچه بود و باید
تو وعدهای ناگزیر بودی
تجسم سادگی، صداقت
خلوص، آرامش، استقامت
تولد یک امید دیگر
تو آرزویی نمیر بودی
شبیه دریا پر از تلاطم
شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه طوفان، شبیه باران
شبیه نه! بینظیر بودی
به گوش باغ و درخت و جنگل
پیام یک رویش دوباره
به دیدۀ انتظار مردم
تو چشمهای در کویر بودی
خوشا چنین روز و شب دویدن
به حال بیدستوپا رسیدن
تو مرد میدان جانفشانی
به راه خدمت دلیر بودی
تو یادگار کهای؟ رجایی؟
بهشتی روزگار مایی
به هر دلی از تو ردّپایی
ظهور خیر کثیر بودی
تو سوختی در خودت بدانسان
که خانۀ من شود گلستان
به لطف خورشید در خراسان
چقدر روشنضمیر بودی
تو خاکی و همنشین مردم
تو محرمی، تو امین مردم
امید مردم، یقین مردم
امیر بودی، کبیر بودی
نگاهت از اشک روضهها تر
ز چشمۀ روضۀ رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر
نگاه کردی، بصیر بودی
مدیرِ بی دفتر جهادی
مجاهد جنگ اقتصادی
تو خون سرخی که با شهادت
تداوم این مسیر بودی
تو زندهای زنده و نمیرا
که با نگاه صبور و گیرا
شکایت هر که را پذیرا
که خستگیناپذیر بودی
دلیل امروز و راه فردا
شهید زهد و مثال تقوا
نمادی از سربلندی ما
که قلهای سربهزیر بودی
چقدر سید فروتنی تو
بمان که سرباز میهنی تو
چه زود بیتابِ رفتنی تو
دریغ... ایکاش دیر بودی!
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
قلۀ سربهزیر
تو مطلع یک هوای تازه
تو مقصد یک مسیر بودی
خلاصۀ هرچه بود و باید
تو وعدهای ناگزیر بودی
تجسم سادگی، صداقت
خلوص، آرامش، استقامت
تولد یک امید دیگر
تو آرزویی نمیر بودی
شبیه دریا پر از تلاطم
شبیه صحرا پر از تکلم
شبیه طوفان، شبیه باران
شبیه نه! بینظیر بودی
به گوش باغ و درخت و جنگل
پیام یک رویش دوباره
به دیدۀ انتظار مردم
تو چشمهای در کویر بودی
خوشا چنین روز و شب دویدن
به حال بیدستوپا رسیدن
تو مرد میدان جانفشانی
به راه خدمت دلیر بودی
تو یادگار کهای؟ رجایی؟
بهشتی روزگار مایی
به هر دلی از تو ردّپایی
ظهور خیر کثیر بودی
تو سوختی در خودت بدانسان
که خانۀ من شود گلستان
به لطف خورشید در خراسان
چقدر روشنضمیر بودی
تو خاکی و همنشین مردم
تو محرمی، تو امین مردم
امید مردم، یقین مردم
امیر بودی، کبیر بودی
نگاهت از اشک روضهها تر
ز چشمۀ روضۀ رضا تر
ز مرز جغرافیا فراتر
نگاه کردی، بصیر بودی
مدیرِ بی دفتر جهادی
مجاهد جنگ اقتصادی
تو خون سرخی که با شهادت
تداوم این مسیر بودی
تو زندهای زنده و نمیرا
که با نگاه صبور و گیرا
شکایت هر که را پذیرا
که خستگیناپذیر بودی
دلیل امروز و راه فردا
شهید زهد و مثال تقوا
نمادی از سربلندی ما
که قلهای سربهزیر بودی
چقدر سید فروتنی تو
بمان که سرباز میهنی تو
چه زود بیتابِ رفتنی تو
دریغ... ایکاش دیر بودی!
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شهید_آیتالله_رئیسی | #رئیسی_عزیز
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«داستان کربلا»
کربلا
شهر قصههای دور نیست
کربلا
اتفاق روزگار قبل
یا صدای سنج و طبل
یا فقط حکایت تنور نیست
کربلا
داستان روز و روزمرّههای ماست
هر نظر به آب و آفتاب
هر نظر به کوچه و گذر
به در
هر نظر به پیرهن
به خویشتن
هرکجا که چشم وا کنیم، کربلاست
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
حکایت سر تو
هنوز بر سر هر نی، حکایت سر تو
هنوز بر لب هر تیغ، خون حنجر تو
هنوز سینه به سینه غم تو میجوشد
و چشمههای جهان، قصۀ مکرّر تو
هنوز در دل ما خیمۀ تو میسوزد
هنوز داغ تو داریم و یاد پرپر تو
هنوز گوش فلک تیر میکشد، هیهات!
چهها شنیده مگر از گلوی اصغر تو؟
صدا رهاست: «کسی نیست یاریام بکند؟»
هلا سؤالِ هماره، کجاست یاور تو؟
حماسه از نفس افتاد و عشق لب بربست
هنوز منتظر تیغهاست حنجر تو
میان اینهمه نی، گرم داغ خویشتنم
برای روضه بیایم، کجاست منبر تو؟
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شعر_عاشورایی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
میسوزم از این آتش و میسوزانم
میمیرم از این درد؟ نه! میمیرانم
سروم که تب تبر مرا کاری نیست
من مثل درخت پرچم لبنانم
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #مقاومت_اسلامی | #لبنان
🇮🇷 @Shere_Enghelab
این است فتح خون!
میخواست طرحی نو دراندازد
برخاست طوفانی که تنها بود
آن قهرمانمرد اساطیری
همعصر ما، اما نه چون ما بود
کوهی ولی در قالب انسان
یا آدمی در قامت طوفان
روح هزاران نوح در جانش
دل را به دریا زد که موسی بود
روز و شبش در جبهۀ حق بود
او سرنوشتش جنگ مطلق بود
پیروزی خون بود بر شمشیر
تفسیری از اِنّا فَتَحنا بود..
از هفتدولت جان او آزاد
بر گوش سنگین زمان فریاد
تنها صدای زندۀ انسان
در تنگنای گور دنیا بود
گفتند صلح، او گفت این جنگ است
گفتند پیمان، گفت این ننگ است
پاسخ، کلوخانداز را سنگ است
او سنگ، سنگی بیمدارا بود
آن قهرمان فرزند اردوگاه
با چوبدست معجزه ناگاه
راهی شد آری مثل نصرالله
آنجا که میدان تماشا بود
میجوشد از خونش جهان اکنون
میپیچد از طوفان بههم صهیون
هان بنگرید این است فتح خون!
این خون یحیی، خون یحیی بود
دیوار هی دیوار هی دیوار
آوار هی آوار هی آوار
سنوار هی سنوار هی سنوار
سنوار آری باز برجا بود
✍🏻 #علی_داودی
🏷 #شهید_یحیی_سنوار
🇮🇷 @Shere_Enghelab