eitaa logo
شعر انقلاب
2.9هزار دنبال‌کننده
559 عکس
178 ویدیو
3 فایل
انقلاب اسلامی ایران در آینۀ شعر ارسال پیام: @Shaere_Enghelab
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو و مهتاب و مین به زیر نور ماه آن شب شمردم زخم‌هایت را تو و مهتاب و مین اما ندیدم دست و پایت را تنت را در میان خاک و خون‌ها یافتم اما نمی‌یابم در این صحرا سر از تن جدایت را مرا از آن سوی معبر به خود می‌خواندی اما من میان تیر و ترکش باز گم کردم صدایت را شهادت آرزویت بود و با شب‌گریه‌های خود به گوش آسمان‌ها می‌رساندی این دعایت را چه آسان از میان سیم‌های خاردار نفس گذر دادی رساندی تا خدا روح رهایت را شهید من، رفیق لحظه‌های تلخ و شیرینم! چه می‌شد با خودت می‌بردی آن شب مبتلایت را ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خط‌شکن امام خواست به این انقلاب جان بدهد به حافظان وطن دست پرتوان بدهد امام خواست که ما کربلانشان باشیم علی اکبر و عباس این زمان باشیم به یُمن چشم غزل‌خوان او بسیج شدیم امام گفت و به فرمان او بسیج شدیم عیار ما به عیار بسیج بالا رفت شکوه نام وطن تا به آسمان‌ها رفت شبی که لشکر شیطان به ما شبیخون زد سپاه وحشی دجال پنجه در خون زد بهار شهر گرفتار دیو سرما شد شبی که پای حرامی به خاک ما وا شد بسیج بود که چون رعد آتشین می‌شد به یک نگاه ولی آبروی دین می‌شد بسیج بود که چون کوه استوار آمد به پاسداری این شهر، بی‌قرار آمد همیشه خط‌شکن سنگر جهاد، بسیج کجا به لشکر شیطان مجال داد بسیج؟ کدام پای حرامی ز خاک دور نشد؟ کدام فتنه به دست بسیج کور نشد؟ بسیج ریشه در آیین آسمان دارد به نورِ حبّ وطن عشق بی‌کران دارد سوار صبح به ما راه را نشان داده‌ست مسیر سبز ظهور از دل همین جاده‌ست همیشه پا به رکاب حضور خورشید است کسی که چشم به راه ظهور خورشید است بسیج هیمنۀ آخرالزمانی ماست شناسنامۀ بیداری جهانی ماست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
سرو در سایۀ او وطن چه بی‌باک شده‌ست با او پشت دشمن دون خاک شده‌ست دیروز امام ما نهالش را کاشت امروز بسیج، سرو چالاک شده‌ست ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
خطبه فاطمی صدای لرزش مسجد به چشم می‌آمد چه می‌گذشت که رحمت به خشم می‌آمد چه مسجدی که مصلای ناسپاسی‌ها... چه مسجدی که رکب‌خوردۀ سیاسی‌ها... و منبری که پس از مصطفی مجسمه بود و پنج وعده به جای نماز، همهمه بود زنی صدای قیام زمانه شد آن روز خِمار بست و به مسجد روانه شد آن روز رسید و آه کشید و حماسه برپا کرد رسید و لب به سخن باز کرد، غوغا کرد که آیه آیۀ اعجاز در کلامش بود و بعد حمدِ خداوند، این‌چنین فرمود: قسم به امر خدا آن ارادۀ ابدی منم که فاطمه‌ام، نیست مثل من احدی فَإنَّکُم تَجِدُنَّ محمّداً نَسَبی و لا یَکونُ أباکُم و قد یکونُ أبِی مرور می‌کنم از روزهای تیره و تار تمام واقعه را ای مهاجرین! انصار! در آن زمانه که حرفی نبود از اسلام برهنه بودنتان بود جامۀ احرام در آن زمانه که گنداب نوش می‌کردید سرِ طعام، نزاعِ وحوش می‌کردید در آن زمانه که انسان نبود جز نسیان شب سیاه بشر بود و زوزۀ عصیان طلوع کرد در آن مُردگی سِراج حیات أبِی مُحَمَّدٍ المُصطفی، لَهُ الصّلوات همان که بود شب و روز مهربانِ شما جواب راسخ دشنام دشمنانِ شما امان نداد به غارتگران قافله‌ها لجام زد به دهان چموش غائله‌ها مگر که آیۀ آرامش و سکینه نبود؟! مگر که مایۀ امنیت مدینه نبود؟! دوباره بر سر حُکمش بگو و مگو کردید به جاهلیتِ دیروز خویش رو کردید.. نشسته‌اید به حکم قیام برخیزید سیوف بدر و احد از نیام برخیزید مگر که قبضۀ شمشیرتان شکسته شده؟ مگر که مرکبتان از نبرد خسته شده؟ که با سکوت شما رحلت نبی طی شد و در سقیفه‌تان مرکب علی پِی شد به مرگ می‌گذرد ماجرا پس از پدرم دلم گرفته از این طعنه‌ها پس از پدرم پدر! مپرس چرا این‌قدر شکسته شدم؟ پدر! مرا ببر از این زمانه خسته شدم! لطافت سخنان تو را نمی‌شنوم صدایِ «فاطمه جانِ» تو را نمی‌شنوم فَقَد فَقَدتُکَ فَقدَ السّماءِ رَحمَتَها فَلیتَ قبلَکَ کانَ المَماتِ صادَفَنا چه کرد خطبۀ او با مدینۀ نیرنگ! چه فایده نرود میخ آهنین در سنگ! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آینه‌ای روی خاک... محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن افتاده بود آینه‌ای روی خاک‌ها این بود رسم، آینه را برنداشتن سیلی زدند تا که شود رسم بعد از این اسلامِ اعتقاد به کوثر نداشتن اسلامِ تیغ شعله‌ور طلحه داشتن اما زبان سرخ ابوذر نداشتن... از بس به راه و رسم علی اعتراض شد محکوم شد زمانه به حیدر نداشتن... می‌ترسم این‌که باب شود سال‌های سال رسمِ امام بودن و لشکر نداشتن... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آیۀ نور گر زن به حجاب خویش مستور شود از دیدۀ آلوده و بد دور شود نیکوست برای زن که الگو گیرد از فاطمه، تا آیه‌ای از نور شود ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
دارالشفای درد جهان آن شب که دفن کرد علی بی‌صدا تو را خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را در گوش چاه، گوهر نجوا نمی‌شکست ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را زین درد سوختیم که ای زُهرۀ منیر کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود فریاد روشنی‌ست ز چندین جفا تو را تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را! یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را... خم کرد ای یگانه سپیدارِ باغِ وحی این هیجده بهارِ پر از ماجرا، تو را تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را... دادند در بهای فدک آخر ای دریغ گلخانه‌ای به گسترۀ کربلا تو را... پهلو شکسته‌ای و علی با فرشتگان با گریه می‌برند به دارالشفا تو را دارالشفای درد جهان، خانۀ علی‌‌ست زین خانه می‌برند ندانم کجا تو را؟!... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی 📹 شعرخوانی آقای درباره در حضور رهبر انقلاب. 🇮🇷 @Shere_Enghelab
شعر انقلاب
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی 📹 شعرخوانی آقای #م
رازهای سر به مُهر شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی تو که هر روز و هر جا زندگی‌هایی بنا کردی شهادت قاب عکسی روی دیوار اتاقت بود همان که هر سحر با خنده‌هایش گریه‌ها کردی عبادت در عبادت در عبادت بندگی بودی اگر گاهی کتابت بسته شد، سجاده وا کردی دلت می‌خواست جنگیدن کنار حاج قاسم را ولی در دفترت ماندی و دِینت را ادا کردی شهادت گم نخواهد کرد سنگرهای عاشق را به این امّید عمری، عشق‌بازی در خفا کردی سرِ تنهایی‌ات را کوه بر دامن گرفت آخر کجا این قدر غربت در مسیرت دست و پا کردی؟ تمام روزهایت رازهای سر به مُهری بود تو با خون خودت آن رازها را برملا کردی زیارت آرزویت بود و دل بستی به آن یک عمر شهادت راه را وا کرد و عزم کربلا کردی ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
آن مرد او رفت و به سرمنزل مقصود رسید او رفت و به آنچه لایقش بود، رسید هر کس وسط راه بماند، مانده‌ست... آن مرد که یک لحظه نیاسود، رسید ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
چهرۀ گلگون خوبان سواری بر زمین افتاد و اسبی در غبار آمد بیا ای دل که وقت گریۀ بی‌اختیار آمد به جز جان دادن و دل باختن راهی نمی‌ماند سواران را بگو جز تاختن راهی نمی‌ماند جراحت‌ها به تن‌ها جامۀ دیدار می‌دوزد بکش ما را، ز خون‌ ما چراغ لاله می‌سوزد بکش ما را که با خون زنده است این باغ بارآور خوشا در خون تپیدن، اَلاَمان از مرگ در بستر خضابی خوشتر از خون نیست مردان خدایی را ببین در قتلگه سیمای عقل کربلایی را کفن خون باد مردان را و تقدیر مُعَیّن باد چراغ عقل ابراهیم‌ها در شعله روشن باد خوشا عقلی که در صفین با کرّار همراه است خوشا عقلی که می‌ماند خوشا عقلی که جانکاه است ز جان تن می‌زند تا خون دهد بستان ایمان را که تا روشن نگه دارد چراغ عقل انسان را.. خوشا با سر اشارات شهیدان بر سر نیزه کلام این است و فقه این است خون بر منبر نیزه ببین در کربلا در جوش، بحر خون خوبان را چه فخری برتر از خون، چهرۀ گلگون خوبان را.. به شور این رودها تا ساحل موعود خواهد رفت نترس از سد و صخره، عاقبت این رود خواهد رفت یکی بر ره نشسته صخره‌واری تا که ره بندد شهیدی غرقه در خون بر خیال صخره می‌خندد اگر کشتی‌ست عاشورا، در این خون غرقه باید زیست ببین چشم شهیدان را، به جز خون هیچ راهی نیست حسین ای نوح! ای کشتی! مرا هم غرقه در خون کن به خون قربانیان را از غل و زنجیر بیرون کن بخوان تا عزم، سر از گریۀ شبگیر بردارد پدر بر خاک افتاده پسر شمشیر بردارد هلا زین دم به جز خون، هیچ حرفی با منافق نیست دهان زخم ما را دیگر آن لبخند سابق نیست دگر حرفی نمانده گفتگوی آخرین خون است بمان تا حرف آخر، خون جواب داغ این خون است ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
گمنامی بی هراس از فصل دل کندن، رها کردی جهان را از چه می‌ترسد پرستویی که دارد آسمان را؟ رفتنت آن‌قدر سنگین بود بر دوش دقایق ساعتم در خود فرو می‌ریخت اعداد زمان را کاش ماه آخر پاییزمان، آذر نمی‌شد تا نمی‌سوزاند داغت، برگ برگ این خزان را شرط، گمنامی‌ست، حتی کوه اوجش ناپدید است ابر در آغوش دارد، قله‌هایی بی‌نشان را تکیه کن بر شانۀ البرز و تیرت را رها کن تا بکوبی بر سر اهریمنان فریادمان را تیرهای در کمانت آن‌قدَر پرواز کرده بر زمین انداخت آرش، پیش پاهایت کمان را پیکرت از جنگ‌هایی نابرابر بازگشته پیش از این اما به پایان برده بودی هفت‌خان را چشم ما هر گوشۀ این خاک باریده‌ست اما اشک‌ها آخر به پایان می‌برند این داستان را بغضمان کوه دماوند است، بغضی ایستاده خون تو امروز جاری کرده این آتشفشان را... ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab