eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دریغا روزهایی که بی‌دلبستگی بگذرند. دریغا بیگانگی. امّا آدمیزاد را مگر تاب و توان آن هست که از هر کس و هر چیز ببُرّد؟ دمی شاید؛ یا روزی و ماهی شاید به اراده چنین کند. اما سرشت او چنین نیست. پیوند می‌یابد و می‌پیوندد. جذب میشود. شوق یگانگی. خود را به دیگری بست میزند. خود را به دیگری می‌سپرد. خود از آن او، او از آنِ خود. میخواهد، پس خواها دارد. خواها دارد، پس میخواهد. هست، پس چنین است. مگر نباشد تا نپیوندد. مگر بمیرد. 📚کلیدر
غم انگیزےِ یک زن را پشت چشمانش و در عمق لبخند تلخش می‌توان فهمید زن‌ها گاهی حرف نمی‌زنند فقط نگاه می‌کنند و پشت نگاه سردشان دنیا دنیا حرف است...
شرم می گفت نگاهت نکنم، گفتم چشم عشق میخواست ببیند نظری، دعوا شد!
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃 🌸 هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه ای ترس تنهایى من، اینجا چراغی روشنه ☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت که در عالم نمی‌داند کسی احوال فردا را دلتون شاد و لب تون خندون
تو زندگی ... مجبور نیستی به هیچ كسي راجع به چیزی جواب پس بدی به غیر از ... وجــدانت این و هــيچــوقت ... یادت نـره ...!👌🏻
💠🔷🔷💠🔹🔹 🔷 🔹 ‌از جهان دو بانگ می آید به ضد تا کدامین را تو باشی مستعد آن یکی بانگش نشور اتقیا وان یکی بانگش فریب اشقیا این دو بانگ همواره در جهان بلند بوده است: یک بانگ، بانگ صالحان و رسولان خداوند، و بانگ دیگر، بانگ اشقیا و ناپاکان. مهم این است که اینها بانگ اند نه تازیانه و نه زنجیر نه به جبر می رانند و نه به جبر می بندند کارشان دلربایی است تا دل، ربوده ی کدام شود ... #
با همین چشم های خود دیدم، زیر باران بی امان بانو! درحرم قطره قطره می افتاد آسمان روی آسمان بانو صورتم قطره قطره حس کرده ست چادرت خیس می شوداما به خدا گریه های من گاهی دست من نیست مهربان بانو گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در ازدحام حرم باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم همان، بانو باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در رواق تو در تو دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و ناگهان بانو... شاعری در قطار قم - مشهد چای می خوردو زیر لب می گفت: شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو حمیدرضابرقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من برآنم که درین دنیا خوب بودن به خدا سهل ترین کارست و نمی دانم که چرا انسان تا این حد با خوبی بیگانه است!! و همین درد مرا سخت می آزارد...
تشنگان عشق رابا مُشٺ آبے جان بده ڪربلا دورسٺ،ماراباسرابے جان بده زندگے یعنے سلام ساده‌اے سمٺ شما علیک یا اباعبدالله جمعه ست هوایت نکنم میمیرم
زیر قیمت میخری، با «سود کم» رد میکنی! قلب آدم «خانه ی عشق» است، سمساری که نیست!
نه حرف عقل بزن با کسی، نه لاف جنون که هر کجا خبری هست، ادعایی نیست 🔻فاضل_نظری
نُسخه ی آشفته ی دیوانِ عمرِ ما مپرس خط غلط، معنی غلط، املا غلط، انشا غلط..
. تـو نیٖـسـتـٖے ڪـهْ بِبـیٖنـٖے چـهْ مـٖےڪِـشَـمْ بــٖے تُـو هَمیٖن شُدسْت ڪهْ اَز جُمعهْ هٰا دِلَـمْ سیٖر اَسْت...
باید به فهم وصل رسید و وصال یافت ورنه شبانه‌ روز کنارم همه‌ش تویی
روی تو را دوباره ندیدم ، غروب شد بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد تا یادم آمد این همه سال است رفته ای  آهی ز عمق سینه کشیدم ، غروب شد باران نداشت شهر ، که او شرم هم نداشت  یک قطره اشک هم نچکیدم ، غروب شد آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش  شرمنده تا ز خواب پریدم ، غروب شد آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم  جمعه به پای نفس پلیدم ، غروب شد خورشید سرخ شد ، به گمانم که گریه کرد  بیچاره گفت تا که خمیدم ، غروب شد از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو  این بار هم تو را ندیدم ، غروب شد روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت  مثل همیشه تا که رسیدم ، غروب شد 😔
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک، شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان وای به حال دگران شد حامد عسکری
من ڪه جز هم نفسی با ٺـو ندارم هوسی باوجود ٺو چرا دل بسپارم به ڪسی؟؟؟