تو را این قطرههای اشک روزی نرم خواهد کرد
که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را!
#حسین_زحمتکش
🕊 دنیایی ساخته ایم مُدِرن ؛
اما در آن #فاصله ، بیداد می کند...
فاصله، میانِ پَرچینِ دلهایمان!
و فاصله،
میان ما و آسمان!...
این فاصله ها، دنیایمان را سرد کرده است!
دنیایی ساخته ایم سَرد، اما مُدِرن!
می دانی؟
خیلی وقت است که دلمان برای کسی تنگ است،
که لبخندش،
بوی #فاصله ندهد!
با اولین سلامِ تو،
عطرِ تازگی،
به تکرارهای دنیایِ ما باز خواهد گشت!
نمی آیی تنها جاذبه ی فاصله بردارِ زمین؟
#صاحبنآ
آنچه هر شب بگذرد از چرخ ، فریاد من است
وآنچه آن مَه را به خاطر نگذرد یاد من است
آنچه بر من کارها را سخت میسازد مدام
بیثباتیهای صبرِ سست بنیاد من است
میگریزد صید از صیاد ؛ یا رب ! از چه رو
دائم از من میگریزد آن که صیاد من است ؟!
من ز در بیرون و اهل بزم اندر پیچ و تاب
کان پری را چشم بر در ، گوش بر داد من است
امشبم محروم از او ، اما بسی شادم که غیر
این گمان دارد که او در وحدت آباد من است
از شعف هر دم که نظم محتشم سنجید و گفت
آن که خواهد گور خسرو کَنْد ، فرهاد من است ...
#محتشم_کاشانی
🌱
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمدهام
فريدون مشيرى
از دل برود هر آن که از دیده برفت...
داستان ضرب المثل:
ملا دلباخته دختر کدخدا شده بود. او از هر فرصتی برای ابراز عشقش استفاده میکرد. روزی از جانب عموی ملا نامهای رسید که وضع او را ناگوار توصیف میکرد. درنتیجه پدر ملا وی را برای پرستاری و مراقبت از برادرش به محل زندگی او در شهری دور فرستاد.
ملای عاشق پیشه، برای اثبات دلدادگی خود و اینکه دخترک را هرگز فراموش نخواهد کرد به وی قول داد هر روز برایش نامه بنویسد. از آن به بعد هر روز نامهرسان درِخانه ی کدخدا را دقالباب میکرد.
دختر کدخدا نیز برای دریافت نامه ،خود را شتابان به درب منزل میرساند.
به نظر شما این داستان چه فرجامی داشت؟ آیا ملا به وصال یار رسید؟!
بله… بالاخره نامهنگاری روزانه اثر خود را گذاشت و دختر کدخدا ازدواج کرد. اما نه با ملا… بلکه با نامهرسانی که هر روز او را به واسطه ی نامههای ملّا میدید.
آنچه بینی دلت همان خواهد
“هاتف اصفهانی”
یار اگر مرهمِ داغِ دلِ محزون نشود
با چنین داغ ، دلم خون نشود چون نشود
جز دل سخت تو خون شد همه دلها ز غمم
دل مگر سنگ بُود کز غمِ من خون نشود !
#هلالی_جغتایی
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
🌸بی تو این جا همہ در حبس ابد تبعیدند
🍃سال ها هجری و شمسی، همہ بی خورشیدند
🌸سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
🍃فصل ها را همہ با فاصلہ ات سنجیدند
🌸تو بیایی همہ ی ثانیه ها، ساعت ها
🍃از همین روز، همین لحظہ، همین دم عیدند
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
💖بنام خدای رئوف و غفور،
حمید و لطیف و مجید و صبور…💚
💖بنام خداوند وجد و سرور،
پدیدآور عشق و احساس و شور💚
____🍃🌸🌹🌸🍃____
بہ خورشیدی
ڪہ درچشمت عیانست
بہ ماهی
ڪز تو روشن در جهانست
سلام ای صبح صادق ؛ نور مطلق
ڪہ مهرت در دل و برتر زِ جانست...
❤️ سلام روزتون شاد، شاد ❤️
امروز را مي خواهم فيروزه اي باشم
مثل كاشي هاي خوشرنگ حوض مادر بزرگ
پر از آرامش...
امروز را مي خواهم فيروزه اي باشم
زير سقف آبي آسمانم
نفسي تازه كنم پر از عطر خدا...
امروز را مي خواهم شاد باشم
با مهر و شاعرانه
قدم بزنم
سنگ فرش هاي فيروزه اي باغ احساس را...
رفيق
كمي با من همقدم باش
🌸🍃🌸🍃🔹🍃🌸🍃🌸
بیا دست هایمان را بشوییم! جهان هیچ وقت جای تمیزی نبود، ما اما به آلودگی هایش حساس نبودیم. بیرون که می رفتیم، دهان بند نمی زدیم، در فاصله یک وجبی همدیگر چشم در چشم هم می دوختیم، دهانمان را باز می کردیم و ذرات ناراستی و ترشح دروغ را می پاشیدیم روی سر و صورت یکدیگر، روی همه سطوح زندگی و آن دروغ ها که می گفتیم واگیر داشت، همه دروغ گرفته بودند، بیماری شایعی بود، همه دروغگو شده بودیم. در خانه در خیابان، در تنهایی در جمع... هر جا که بودیم به زشتی ها دست می زدیم. دست هایمان را ولی نمی شستیم. با همان دست های آلوده غذا می خوردیم. با همان دستهای آلوده نماز می خواندیم. با همان دستهای آلوده عشق می ورزیدیم. با همان دست های آلوده می خوابیدیم، با همان دست های آلوده بیدار می شدیم، سر کار می رفتیم، بر می گشتیم ...
ما با همان دست های آلوده زندگی می کردیم و با همان دست های آلوده می مردیم. خانه آلوده بود. شهر آلوده بود. مسجد آلوده بود. مدرسه آلوده بود. مکان آلوده بود، زمان هم آلوده بود. تن آلوده بود، روح اما از همه آلودهتر. ما آلوده بودیم و به هر چه دست می زدیم آلوده اش می کردیم. به عشق دست می زدیم، آلوده می شد. به دین دست می زدیم آلوده می شد. به قدرت که دست می زدیم آلوده تر می شد. به آب و خاک و آتش و باد دست می زدیم و از نطفه تا جنازه آلوده می شد.
این هراس که شما امروز دارید، من همه عمرم داشته ام. می ترسیدم روحم را از خانه ببرم بیرون، از جماعت می ترسیدم، از دست دادن از سلام و از روبوسی، از سفر و از حضر، از هر نشستن و از هر برخاستنی می ترسیدم.
می ترسیدم که روحم از این همه عطسه های بی اخلاقی و سرفه های لاابالی و لااصولی بیمار شود که می شد. من سال هاست که روحم را قرنطینه کرده ام و هی دست هایم را می شویم. جهان جای تمیزی نیست. آلودگی همه جا هست. به تو هم سرایت می کند اگر حواست نباشد، مریض می شوی. مریضی ات واگیر هم دارد. انسان نبودن بیماری لاعلاج واگیرداری ست. من فقط از همین می ترسم، از ویروس کشنده انسان ناشدگی. بیا دست هایمان را بشوییم....
#عرفان_نظرآهاری
توکل بر خدايت کن؛
کفایت میکند حتما؛
اگرخالص شوی با او؛
صدایت میکندحتما؛
اگربیهوده رنجیدی؛
ازاین دنیای بی رحمی؛
به درگاهش قناعت کن؛
عنایت میکندحتما؛
دلت درمانده میمیرد؛
اگرغافل شوی ازاو؛
به هروقتی صدایش کن؛
حمایت میکند حتما؛
خطا گر ميروي گاهی؛
به خلوت توبه کن با او؛
گناهت ساده میبخشد؛
رهایت میکند حتما؛
به لطفش شک نکن؛
اگر دنيا حقيرت کرد؛
تو رسم بندگی آموز؛
حمایت میکند حتما؛
اگرغمگین اگرشادی؛
خدایی راپرستش کن؛
که هردم بهترینها را؛
عطایت میکندحتما ...👌
باران ... همیشه حادثه ای عاشقانه نیست!
از ما که سقفمان شده است آسمان، بپرس
#لاادری
#میلاد_امام_زمان_علیه_السلام
#اعیاد_شعبانیه
#قصیده
سامرا ازبس که زیبا شد شب میلاد تو
آسمان غرق تماشا شد شب میلاد تو
با طلوع نورت ای خورشیدایمان، شور عشق
در دل هر ذره پیدا شد شب میلاد تو
ای گل نرگس که از دامان نرگس آمدی
گلشن هستی مصفا شد شب میلاد تو
بعد دیدار جمال تو امام عسکری
گرم شکر حق تعالی شد شب میلاد تو
تا خبر آمد که طاووس بهشتی آمده است
آفرینش باز زیبا شد شد شب میلاد تو
تا که با یک گل بهار آمد، سروش غیب گفت
روز رستاخیز گل ها شد شب میلاد تو
چون تو را سوی خدا می برد جبریل امین
مرغ دل ها عرش پیما شد شب میلاد تو
حاکی ازآن بود دین با سعی تو احیا شود
عهد وپیمانی که امضا شد شب میلاد تو
عطر ایمان درفضا پیچید ازبشکفتنت
گلبن تقوا شکوفا شد شب میلاد تو
عطر بیداری زتو پاشید در آفاق دوست
چشم صبح آرزو وا شد شب میلاد تو
ازدل زمزم به جای آ ب می جوشید عشق
کعبه با مروه هم آوا شد شب میلاد تو
لل
یابن طاها، یابن یاسین، نورآیات مبین
آیه های نور معنا شد شب میلاد تو
گه زمین از سجده ی نورانیت پرنور شد
گه فلک بهرت مصلا شد شب میلاد تو
تاکه روزی از نفس هایت مدد پیدا کند
شادمان قلب مسیحا شد شب میلاد تو
موسی ازطورش دگر حرفی نزدوقتی شنید
آسمان غرق تجلا شد شب میلاد تو
عدل وایمان وشرف درانتظار تو نشست
منتظر بر صبح فردا شد شب میلاد تو
برظهور تو دعا می کرد با سوز درون
هرکه درهرجا لبش وا شد شب میلاد تو
ساقی جام محبت ،تشنه ی مهر توام
صحبت ازجام تولا شد شب میلاد تو
روشنی بخشید برجان «وفایی» مهرتو
گرکه طبعش باز گویا شد شب میلاد تو
✍️#سید_هاشم_وفایی
💠 یا اباصالح المهدی ادرکنا
🍃 معراج
شبی که غرق نگاه تو میشود چشمم
فدای چشم سیاه تو میشود چشمم
نهادهای صف مژگان به پیش چشمانت
اسیر دست سپاه تو میشود چشمم
دلم ربودی و کفرم بهجای دین دادی
شهیدِ شهدِ گناه تو میشود چشمم
ببین که قلعۀ جانم شراره میبارد
که مات وعدۀ شاه تو میشود چشمم
اگر شبی بنشینی کنار من، چون شمع
فروغ جلوۀ ماه تو میشود چشمم
چو از لب تو سرود سحر شود جاری
نهاد جملۀ آه تو میشود چشمم
بیا که کلبۀ مهر تو میشود جانم
بیا که پشت و پناه تو میشود چشمم
در آسمان غزل میروم به معراجت
شبی که غرق نگاه تو میشود چشمم
#محمدتقی_عارفیان