نگاهت ميكنم خاموش
و خاموشي زبان دارد
زبانِ عاشقان چشم است
و چشم از دل نشان دارد
چه خواهشها در اين خاموشيِ گوياست، نشنيدي؟
تو هم چيزي بگو،
چشم و دلت گوش و زبان دارد
#هوشنگ_ابتهاج
#فردوسی
بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
ز نام ونشان وگمان برترست
نگارندهی بر شده پیکرست
دست خواهش چون صدف مگشای پیش خاکیان
هر چه می خواهد دلت از عالم بالا طلب
#صائب_تبریزی
در ازدحام دنیا
اگر انسانی را یافتی
که تو را میفهمد رهایش نکن
چقدر آنها که ما را نمیفهمند بیشمارند...
👤غسان زغطان
🌿❤️🌺🌸🕊🏴🚩
ناله فضه خزینی
شک ندارم که لباسی یا که مویی سوخته
برمشامم میرسد از کوچه بویی سوخته
آتشی افکنده اند واز حرارت پشت در
چادری ومعجر وروی نکویی سوخته
دود که بالا بگیرد هر نفس مشکل شود
میرسد صوت حزینی از گلویی سوخته
ناله فضه خزینی فاطمه دارد به لب
پشت در یک غنچه و یک آرزویی سوخته
میدود دنبال حیدر جوی خونش را ببین
بوی خون می آید آنجا بوی جویی سوخته
نقطه وصل امام ومقتدا با یک غلاف
میشود پاره چنان بازو که گویی سوخته
دست مولا بسته وشرمنده از زهرا شده
غربت آقا ببین از آبرویی سوخته
هروضو بادست بشکسته بسی مشکل بود
میچکد از صورتش آب وضویی سوخته
دست از غسلش کشیده گریه اش بالا گرفت
سربه دیواری نهاد،از شست وشویی سوخته.....
🌸سیدمصطفی سیاح موسوی
🚩🏴فاطمیه
Tel: eshghevagheey
🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿
.
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتادهام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
#حافظ
سر سبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟
افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟
من شور و شر موج و تو سر سختی ساحل
روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟
هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردی
مغرور، ولی دست به دامان رقیبان
رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟
«تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»
ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردی
#فاضل_نظری
گفتم این عدل نباشد
که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست
که دل میبازی..
#جلالالدین_بلخی
گنجشک، در تمامِ زمستان
ز اشتیاق
از بس که بهرِ باغ و بهار
انتظار دید
گلهای نقشِ
کاشیِ مسجد را
در نیمههای دی
صبحِ بهار دید!
🔻شفیعی_کدکنی
#داستان
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﮐﺒﯿﺮ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﺎﻟﻢ
ﺯﻣﺎﻧﻪ " ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎﺋﯽ" ﺭﺳﯿﺪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﻭﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺟﺘﻤﺎﻉ " ﺍﺻﺎﻟﺖ ﺫﺍﺗﯽ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺷﺎﻥ " ؟
ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻈﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺷﺮﻑ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ " ﺍﺻﺎﻟﺖ "
ﺍﺭﺟﺢ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﮏ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﮐﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ !
ﺑﺤﺚ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﯿﮏ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻨﺎﭼﺎﺭ ﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ
ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺣﺮﻓﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﺮﺳﯽ ﻧﺸﺎﻧﺪ .
ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﯿﺦ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﻡ ﻓﺮﺍ
ﺭﺳﯿﺪ ﺳﻔﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﭘﻬﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﺑﺮﻗﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻬﻤﺎﻧﺨﺎﻧﻪ ﺳﺨﺖ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺑﻮﺩ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﺷﻤﻊ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺣﺎﺿﺮ
ﺷﺪﻧﺪ ﻭﺁﻧﺠﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !
ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ِ ﺷﺎﻡ ، ﺷﺎﻩ ﺩﺳﺘﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺦ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﺍﺯ " ﺍﺻﺎﻟﺖ "
ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﺭﺍ ﺍﻫﻞ ﻭ ﺭﺍﻡ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﻫﻤﻴﺖ " ﺗﺮﺑﯿﺖ
" ﺍﺳﺖ
ﺷﯿﺦ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ِ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﺮﻁ ﺣﺮﻑ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ
ﭘﺬﯾﺮﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﻫﻢ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪ!!!
ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺷﯿﺦ ﺳﺨﺖ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯿﺴﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﺜﻞ ﺍﻣﺮﻭﺯ
ﻭﺍﻣﺮﻭﺯ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺩﯾﺮﻭﺯ!!! ﮐﺎﺭ ِ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﮐﺘﺴﺎﺑﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻭﻣﻤﺎﺭﺳﺖ ﻭﺗﻤﺮﯾﻦ ﺯﯾﺎﺩ
ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ
ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﺮﺩﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ .
ﻟﺬﺍ ﺷﯿﺦ ﻓﮑﻮﺭﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ .
ﺍﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﯿﺪﺭﻧﮓ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪ ﭼﻬﺎﺭ ﺟﻮﺭﺍﺏ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﻣﻮﺵ
ﺑﺨﺖ ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻬﺎﺩ ....... ﻓﺮﺩﺍ ﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﻃﺒﻖ ﻗﺮﺍﺭ ﻗﺒﻠﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺥ ﺭﻓﺖ ﺗﺸﺮﯾﻔﺎﺕ ﻫﻤﺎﻥ
ﻭ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻭ ﮔﺮﺑﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﻫﻤﺎﻥ . . . . . . ﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﻐﺮﻭﺭﺍﻧﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﺮﺍﺳﻢ
ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺗﺎﮐﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺻﺤﺖ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻣﯽ ﺩﯾﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺷﯿﺦ ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻫﻨﮕﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﯾﮏ ﮔﺮﺑﻪ ﺑﻪ ﺷﺮﻕ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﻏﺮﺏ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺎﻝ ﻭﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺟﻨﻮﺏ ............
ﻭﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺷﯿﺦ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺮﭘﺸﺖ ﺷﺎﻩ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺷﻬﺮﯾﺎﺭﺍ ! ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺻﺎﻟﺖ ِ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ
ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺍﺳﺖ ﮔﺮﭼﻪ " ﺗﺮﺑﯿﺖ " ﻫﻢ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ" ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ! ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ
" ﺗﺮﺑﻴﺖ " ﻣﻴﺘﻮﺍﻥ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﻫﻠﻲ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﻛﺮﺩ ﻭﻟﻲ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﮔﺮﺑﻪ ﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺑﻪ ﺍﺻﻞ
ﻭ ” ﺍﺻﺎﻟﺖ " ﺧﻮﺩ ﺑﺮ ﻣﻲ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺷﻴﺮ ِ ﻧﺎ ﺍﻫﻞ ﻭﻧﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺩﺭﻧﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ .
رضا اسماعیلی.mp3
777.4K
با تو می خواهم کنار این غزل خلوت کنم
ساده و خوب و صمیمی، با شما صحبت کنم
نقش مستوری و مستی را به لوح دل زنم
من از آن زلفِ پریشان، کسب جمعیت کنم
دوست دارم پرده برداری کنم از درد خود
دردهای عاشقم را، با شما قسمت کنم
لب فرو می بندم اما، دردها را بی خیال
مرد باید باشم و با دردها عادت کنم
من هوای تازه می خواهم در این دنیا، همین
باید آری، عشق را در قلب خود دعوت کنم
مثل موج سرکشم، سرریز شوق رفتنم
باید از این ماندنِ خاکستری هجرت کنم
زنده بادا عشق، عشق نازنین، عشق عزیز
باید آری من به اصل خویشتن رجعت کنم
***
#شعرخوانی
#رضا_اسماعیلی
حال دنیا را پرسیدن ز فرزانه ای
چو او داشت حال و روزنه ای
بگفتند دنیا نزد تو چگونه است
بگفتا خالی ز هر بهانه است
او چو خود فرزانه بود و این حال را
لاجرم میگفت نباشد این قیل و قال را
مر این دنیا جز به نیکی خلق مگشت
مر خلقت ادم و حوا برش اسان نگشت
حال دنیا و ادمی به سرشت و رفتار اوست
هر عمل گرفته باز از کردار اوست
خلق و رفتار گر نیک بود
اخرت کار خشنود بود
لیک کار بد ز گمان بد و اندیشه بد بود
خواستگاه و عاقبتش قهر جهنم بود
پس سفارش بدین شده انسان ریسمان را بچسب
یا علی گوی اسلام ناب محمدی را بچسب
باشد ترا نیکی بسیار
که فرستی صلواتی بر او یادگار
این را بدان همره خوب من
جدایی مباشد با مولای من
دست بر دست این خاندان بده
قدم در ره مولا لبیک بده
میفرستم داءم بر انان صلوات و درود
که دارد ثواب بسیار کرور کرور
سروش عشق می سراید این کلام
تا ابد باشی استوار و شاد و شادکام
سروده خیلی قدیمی
سروش
روز "خوب" رو
خودت مي سازی
روز "بد" رو ديگران،
پس سعی کن
یک سازنده عالی باشی
تا یه مصرف کننده ناتوان🌹
سلام دوستان همراه روز دوشنبه تون بخیر و شادمانی 🌹🌹🌹
ای نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبی آرام و روشنی
من چون كبوتری كه پرم در هوای تو
يک شب ستارههای ترا دانه چين كنم
با اشک شرم خويش بريزم به پای تو
#فریدون_مشیری
دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است
راه اگر بسیار باشد، باش، منزل یکی است
شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد
عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است
گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست
صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است
عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست
گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است
دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی
دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است
#عرفی_شیرازی
ای دوستتر از جانم زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی در پای تو افشانم
#انوری
💚سائل الكريم💚
اے خالُ خطُ چشمٺ، تصنیفِ دل آرایے
نامٺ حسن و حُسنٺ،سرچشمہے زیبایے
هم قامٺ تو موزون،هم صورٺِ تو محشر
پا تا سرٺ اےمولا، مجموعہے غوغایے
#من_امام_حسنےام 💚
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
و عشق بود ،
آن حسِ مغشوشی
که در تاریکی ناگاه
محصورمان می کرد
و جذبمان می کرد
#فروغ_فرخزاد
#ڪلامبزرگان🌱
برخی ڪھ خیلی گناه دارند میگویند:
یعنی خدا من را میبخشد؟!
آنھا نمیدانند وقٺۍ بھ این حال میرسند
یعنی اینڪھ بخشیده مۍشوند...
#حاجمحمداسماعیلدولابی...
تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم...
#نزار_قبانی