eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
تو رفته‌ای از دست، دستم بندِ جایی نیست من رفته‌ام از دست، امّید شفایی نیست کشتیِ سرگردانِ طوفان‌دیده‌ای هستم بعد از تو طوفان هست اما ناخدایی نیست تو مانده‌ای آن سو و من این سو، میانِ ما نیلی خروشان است و اعجاز عصایی نیست برف فراموشی چنان باریده بر ذهنت انگار از من هیچ جایی، ردّپایی نیست اما برایت باز هرشب شعر خواهم گفت قلبی که ناآرام شد، رامِ جدایی نیست... 🌾
بی‌خواب پی هم‌نفسی می‌گردد بی‌تاب پی دادرسی می‌گردد انگار که هر شب آسمان، ماه به دست تا صبح به دنبال کسی می‌گردد
چون طبیب دل بیمار شه طوس شود صد هزاران برسد درد مرا باکی نیست
‌‌ یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان هیچکس سمت دلِ زیبا نمی آید رفیق
در مصافِ عاشقـــــی تنهـــــــا سِلاحم عقل بود تا به خود جنبیدم او خلع سِلاحم کرد و رفت
بسم الله مرداب جان من فقط یک آرزو دارد در سر خیال دوستی با رود و جو دارد هر صبح با امید رفتن می شود بیدار هر شب به رویا، دیدنش را آرزو دارد پر از تلاطم می شود وقتی که میبیند امواج رود از شوق دریا های و هو دارد برخیزد و طغیان کند او بشکند بغضی کز عشق و دلتنگی دریا در گلو دارد آخر یقین دارم که روزی میشود یک رود مرداب من آغوش دریا آرزو دارد
تا بر دلم خیال تو تصویر می‌شود یادت به پای خاطره زنجیر می‌شود مهر گیاه عشق تو، چون بذر بی زوال بر سینه می‌نشیند و تکثیر می‌شود وقتی نگاه می‌کنم این کوچ تلخ را در سینه بغض آه، گلوگیر می‌شود آن قطره های سرخ که از نیزه می‌چکد خورشیدِ روی توست که تفسیر می‌شود تصویر شهر شام چنان بغض کربلا در خاطرم چو کوه زمین‌گیر می‌شود چون کوچ یک پرنده ز پاییز فصل سرد زین شهر غم گرفته، دلم سیر می‌شود بی آفتابِ روی تو هر روزِ من به چشم دیواری از شب است که تصویر می‌شود مویم اگر سپید شد و قامتم خمید اینجا جوان هم از غم تو پیر می‌شود ما را بخوان دوباره به باغ نگاه خویش آن روز می‌رسم که دگر دیر می‌شود
سپیده بیقرارِ دیدنت شد ستاره دوستدارِ چیدنت شد تو مثل ماه زیبایی و خورشید دوباره تشنه ی بوسیدنت شد
🌺🙏 تقدیم به امام زمان (عج) می آید ............... اشارت کن بهار از راه می آید شکوه سبزه زار از راه می آید اگر صیاد خوبی باشی ای چشمم سر موقع، شکار از راه می آید جهان می ایستد تا بنگرد او را همینکه آن سوار از راه می آید بگویید ای مسلمانانِ چشمانش قرار بی قرار از راه می آید طواف عاشقان با او چه دلچسب است و دورِ افتخار از راه می آید به خورشیدِ نگاهش می خورم سوگند غروب انتظار از راه می آید قم المقدسه
آفتاب به گَردِ رویش نرسد گل‌نیز به‌رنگ و بویش نرسد... می‌گفت تمامِ آرزویش هستم یا رب نکند به آرزویش نرسد... ✍حسن‌کریم‌زاده
تا كه خلوت مي‌كنم با خود؛ صدايم مي‌كنند! بعد ؛ از دنياي خود كم‌كم جدايم مي‌كنند! «گوشه گيري» انتخابي شخصي و خودخواسته‌است پس چه اصراري به ترك انزوايم مي‌كنند! مثل آتش‌هاي تفريحم كه بعد از سوختن- اغلبِ مردم به حال خود رهايم مي‌كنند! «اي بميري! لعنتي! كُشتي مرا با شعرهات» مردم اين شهر اين‌گونه دعايم مي‌كنند!!! احتمالاً نسبتي نزديك دارم با «خدا» مردم اغلب وقت تنهايي صدايم مي‌كنند ! مثل خودكاري كه روي پيشخوان بانک‌هاست با غل و زنجير پايم جابه‌جايم مي‌كنند!
فال حافظ زدم آن رندِ غزل‌خوان می‌گفت: زندگی بی تو محال است تو باید باشی..
بخوان ای مرغ مست بیشه‌ی دور که ریزد از صدایت شادی و شور قفس تنگ و است و دل تنگ است ورنه هزاران نغمه دارم چون تو پر شور
ذکرِ تسیبح و صدای یارئوف و یارضا پر نموده آستانِ پر ز اخلاص تو را عشق معنا می‌شود از این تراوش‌های دل دستگیری کن غریبان را بده جان را صفا
ای بغض هرزه گرد به باران نمی رسی هرگز به گرد پای رفیقان نمی رسی ماندی به پشت بسته ی سدهای منفعل جاری نمی شوی به بهاران نمی رسی ای خسته از جماعت بی رحم، گریه کن جا مانده ای به نقطه ی پایان نمی رسی تو تلخ قهوه ای ته لیوان شیشه ای فالت درست نیست به فنجان نمی رسی بن بست بوده است مسیرت در انتها بسته است کوچه و به خیابان نمی رسی مقعول و فاعلات و مفاعیل فاعلن دلتنگی و به دیگر اوزان نمی رسی منسوخ شد تمامی این نسخه های پوچ با فلسفه به ساحت قرآن نمی رسی شب شد خیال گریه نداری هنوز هم ؟ داش اکلی یقین که به مرجان نمی رسی دور تو را تمام حسودان گرفته اند ای شاه تاجدار به جیران نمی رسی زینب – حسامی
قلب خودم را دست گرفتم و در بلندای این شهر ایستاده ام یار به تماشای من است قلب را رها میکنم وباخود زمزمه میکنم (گر به غم عشق تو نسپارم دل دل را چکنم بهر چه میدارم دل) وبه سقوط قلب نظاره میکنم آری یابه دامان دوست می‌رسد این قلب یا برزمین تکه هایش نقش میندند ومن باز با خود می‌گویم (دل را چکنم بهر چه میدارم دل) _نگاه_
تا در ره عشــق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلی ‌وش من به حال زارم بنگر مجنـون زمانه از برای تو شدم َ
همه‌ی سهم من از عشق تو غم بود، ولی دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست
به بی‌رنگی قناعت کن اگر با عشق یکرنگی که هرجا عشق آمد رنگ در سیما نمی‌گنجد
💚🍃 از پنجره، از آسمان، از ماه میترسم از هرچه یاد از عشق دارد، آه... میترسم دل بسته ی هرچیز باشی، از تو میگیرند! از عشق، از آن حسرت دلخواه میترسم... من چشم میبندم، به چشمانت می اندیشم تو سر به زیری و از این اکراه میترسم! میپرسم از تو تا کجاها دوستم داری؟ از مکث تو، این لحظه ی کوتاه میترسم... کفشم اذیّت میکند...این جاده طولانی ست... تنهایم و از انتهای راه میترسم!
وای از آن روز که آب از سر انسان گذرد درد افزون شود و فرصت درمان‌ گذرد آخرش پرده به یک سو رود و فاش شود گرچه یک عمر ز چشم همه پنهان گذرد دیر شد ای دلِ من! کی به خودت می آیی؟! نکند فرصت عمر تو به عصیان گذرد چیست این تن که اسیرش شده ای از غفلت یوسفِ جان چقدر گوشه ی زندان گذرد؟! زودتر بگذر از این دام پر از مکر جهان عاقل از راه پر از دزد، شتابان گذرد کی قرار است در آغوش کشی وصلش را حیف از این عمر که دائم پی هجران گذرد وای بر من اگر از غفلتِ بیش از حدّم من ز خود نگذرم و فرصت شعبان گذرد سخت باید که قسم داد خدا را به حسین تا خدا از گنه بنده اش آسان گذرد الهی العفو🌻
‌ گر بگویم که درون دل من پنهان چیست خود بگویی و بدانی که غم هجران چیست عشق داند که زمین را ز چه شوید اشکم نوح داند که جهان را سبب طوفان چیست..‌.
💚🍃 عاشقی جرم قشنگی ست مرا دار نزن شده ام عاشق تو، عشق مرا جار نزن اي که از راز دل عاشق من با خبری عشق پنهان مرا تهمت انکار نزن شده ام بسته به عشقت ،به يقين میدانی پس تو هم قلب مرا زخمه بسیار نزن خواستم تا که شوم عاشق شیرین صفتت عشق شيرين مرا ، مهر خریدار نزن عاشقم باش عزیزم تو نگو عشق خطاست به خطا زخم براین عاشق تبدار نزن من که ديگر شده ام عاشق و دلبسته تو تو بیا سنگ به این خسته ی بيمار نزن 
پروانه نمی‌شکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به عشق منظور...