eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم همه بی قرار زهرا و علی است افـلاک همـه نثـار زهـرا و علی است پُرفیض‌تر از بهشت می‌دانی چیست؟ آن سیـنـه که دوستــدار زهــرا و علی است لاادری 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
اقای غریبم. صبحت‌بخیرمولای‌من ترین نشانہ‌ے یعقوبِ بیٺ شد پاره پاره قَلب زلیخا ڪن با پرچَمے ڪه نام اسٺ نقشِ آن با مَشڪ از دلِ دریا ظهور ڪن الله 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
پدری به فرزندش گفت: این هزار تا چسب زخم را بفروش تا برایت کفش بخرم. بچه با خود فکر کرد یعنی باید آرزو کنم هزار نفر زخمی بشن تا من کفش بخرم؟! ولش کن... همین کفش‌های پاره خوبن! گاهی دل‌های بزرگ را آنچنان درون سینه‌هایی کوچک می‌بینی که شرمسار می‌شویم از احساس بزرگ بودن‌مان. 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
من از خاک پای تو سر برندارم مگر لحظه ای که دگر سر ندارم 💚 💔 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
پس‌از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علی‌ست شاعر: 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو شاعر: 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
بر جان خویش نیمه‌ی شب چیده‌ام لحد حالا سر مزار خودم گریه می‌کنم شاعر: 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
🍃 یک دم ز بی‌وفایی عالم غمت مباد یک عمر عاشقی کن و یک دم غمت مباد مردم به هرکه آینه شد، سنگ می‌زنند از طعـــنه‌های عالم و آدم غمت مباد گفت: اولین نشانه‌ی عاشق شدن غم است؟ بوسـیدمش به گریه و گفـتم: غمــت مباد روزی اگر قـرار شد از هم جــدا شویم من می‌روم ز یادِ تو کم‌کم غمت مباد دلشــــوره‌ی وصــال و پریشـانی فـــراق از آن غمت نبود، از این هم غمت مباد 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
ای کاش فدک این همه اسرار نداشت ای کاش مدینه در و دیوار نداشت فریاد دل محسن زهــرا این بود ای کاش در سوخته مسمار نداشت 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد همسایه‌ها خوردند و خندیدند و رفتند... 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
اين متن واقعا دلتنگ کننده است! وقتی پشت سر پدرت از پله ها پايين می روی و می بينی چقدر آهسته می رود تازه میفهمی چقدر پير شده ! وقتی مادر بعد از غذا، پنهانی مشتی دارو را می خورد ، تازه میفهمی چقدر درد دارد اما چيزی نمی گويد.. در 10 سالگی : مامان ، بابا عاشقتونم در 15 سالگی : ولم کنين در 20 سالگی : مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم در 25 سالگی : بايد از اين خونه بزنم بيرون در 30 سالگی : حق با شما بود در 35 سالگی : ميخوام برم خونه پدر و مادرم در 40 سالگی : نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! در شصت سالگی: من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ... و اين رسم زندگی است.... چه آرامشی دارد قدردان زحمات پدر و مادر بودن و هيچ زمانی دير نيست حتی همين الان مگه نه ؟..... 🕊🍁🕊
آزاده را جفای فلک بیش می‌رسد اول بلا به عافیت‌اندیش می‌رسد از هیچ آفریده ندارم شکایتی بر من هر آنچه می‌رسد، از خویش می‌رسد چون لاله یک پیاله ز خون است روزیم کان هم مرا ز داغ دل خویش می‌رسد با خار نیز چون گل بی خار بوده‌ام زآن رو به جای نوش، مرا نیش می‌رسد رنج غناست آنچه نصیب توانگر است طبع غنی، به مردم درویش می‌رسد دست از ستم مدار، کز این خلق نادرست خیری اگر رسد، به ستم‌کیش می‌رسد امروز نیز محنت فرداست روزیم آن بنده‌ام که رزق من از پیش می‌رسد چیزی نمی‌رسد به تو بی خون دل، امیر جان نیز بر لب تو به تشویش می‌رسد 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
رفته است از آسمان من خورشیدم پژمرد مقابلم گل امیدم بر قبر گلاب اشک می‌پاشیدم گفتم که فراق را نبینم دیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم گفتیم برای هم و همتای همیم گفتیم که موج های دریای همیم گفتیم شریک درد و غم های همیم او رفت و شریک درد و غم گردیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم کوچید از آشیان پرستو شد و رفت آسوده ز دردهای پهلو شد و رفت دستان علی دخیل زانو شد و رفت او رفت و اسیر خانه ی تبعیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم ای یک تنه لشکرم سپاهم زهرا نه ساله رفیق نیمه راهم زهرا شد خانه پس از تو قتلگاهم زهرا بعد از تو لباس بی کسی پوشیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم مانده است به خاطر من آن روزی که آن هیزم سرخ خانمان سوزی که آن دست سیاه آتش افروزی که بعد از تو دگر نمی کند تهدیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم افتاد گل بهار من دست خزان پشت در باغ رفت از جسم تو جان شد ساقه ی تو شکسته من هم پس از آن هر روز ز باغ خانه گل می چیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم با دیده ی خویش دیدم افروخته بود خاری که گل مرا به در دوخته بود رفتی و نگفتی که سرت سوخته بود افسوس که دیر قصه را فهمیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم تا دست تو بر پشت یدالله نشست خوشحال شدم که باز هم زهرا هست ناگاه قلاف آمد و دست تو شکست از لرزش دست‌های تو لرزیدم آمد به سرم از آنچه می ترسیدم شاعر: 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
‏قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک درِ دوست نشانی به من آر ‏منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر ‏ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
در حمایت از علی، زهرا گذشت از هرچه داشت محسنِ شش ماهه‌اش را پشت «در» تقدیم کرد! شاعر: 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
وقتی غزل قربانی سوتفاهم شد مفهوم عشق واقعی در این میان گم شد از بس حیا کردیم سیب عاشقی هامان کم کم نصیب بی حیایی های مردم شد شعرم به وقت شرعی آیاتِ باران بود در آن به جبر قافیه یک عشق پنهان بود دریا فقط احساس من را خوب  می‌فهمید از جزر و مد عاشقی در سینه طوفان بود حالا بهاران،  وقتی مستی از لب گلها می‌دانم این دل دادگی، اجری خدادایست زن را شهید مکتب دلدار نامیدند وقتی که عاشق بودن او عین آگاهیست 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این شعر خیلی قشنگه 💫✨تو نام توبه را بنویس ، امضا کردنش با من✨💫 🍂دلت را خانه ما کن، مصفّا کردنش با من 🍁به ما دردِ دل افشا کن، مداوا کردنش با من 🍂اگر گم کرده ای ای دل، کلید استجابت را 🍁بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من 🍂بیفشان قطره ی اشکی، که من هستم خریدارش 🍁بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من 🍂اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن بازآ 🍁در این خانه دق الباب کن، وا کردنش با من 🍂به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم آنی 🍁طلب کن آنچه می خواهی، مهیّا کردنش با من 🍂بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را 🍁بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من 🍂چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن 🍁غم فردا مخور، تأمین فردا کردنش با من 🍂اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت 🍁تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من نیشابوری سلاااااااااااااام سحرتون سرشار از عطر دعا و مناجات التماس_دعای_فرج 🤲 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛ 🕊🍁🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سحر ناز عاشقان با تو از سر لطف دلگشای تو است آنچه از ملک جاودان بیش است عاشقان را در سرای تو است آنچه از سیرت ملوک به است خاک کوی فلک‌نمای تو است از بلا هر کسی گریزان است این رهی طالب بلای تو است گر رضای تو در بلای من است جان من بستهٔ رضای تو است عطار🥀🕊
🔴 شفاعت حضرت زهرا سلام الله علیها برای دعا کنندگان برای فرج 🔵 کسی که برای فرج امام زمان عجل الله فرجه بسیار دعا میکند ، شفاعت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در صحرای محشر شامل حالش خواهد شد. 📚 مکیال المکارم جلد ۱ صفحه۵۵۳
شه نوازی کن نگارا، ساز میخواهم چکار ؟ من که ایمان داشتم اعجاز میخواهم چکار ؟ تا صدایت گوش هایم را نوازش میکند، تار و سنتور و نی و آواز میخواهم چکار..؟ شهریار
از تا خودت را در میان صحنه محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله ها در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را وآنها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن 40 نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه حیدر، تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یاد آور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه محشر تصور کن بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه اش بهتر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ‌بَعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن شاعر:
مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه ** وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را حتی نگفتند این مرغ چندین جوجه دارد بین لانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه دامان در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آنهم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد شاعر: