ای چشم های عاشقت، مشق چلیپا
آغوش گرمت بی ریا چون شعر نیما
درّ کلامت را صدف هم شد خریدار
مکتب نرفته شاعریهای تو زیبا
تب کرده ام دمنوش داری در بساطت؟
مرده دلم، کاری بکن همچون مسیحا
بغضی میان خانهی دل لانه کرده
ای از تبار اشک، طوفانیست دریا
با بوسه هایت زخم جانم را رفو کن
درد دلم را با صبوری کن مداوا
ای باغبان مهربان دست نوازش
لطفا بکش بر چهرهی شب بوی شیدا
ای دختر دیروز شعر لای لایی
گاهی بخوان لطفا، برای شاپرکها
ای من فدای درد پا و دستهایت
پنهان شده در سینه ات غم های دنیا
میترسم آخر این همه مهر و محبت
از من بگیرد سایهات را کوه تنها
دل درد، نه، درد دلی بسیار دارم
مادر برایم مادری کن باز، جانا
#مهتاب_بهشتی
#غزلی_برای_روزمادررررر
در من شروع قصه از آغوش مادر بود
آغوش او چون مکتب و مادر، پیمبر بود
گاهی الفبای ادب درس کلاسش بود
گاهی کلاسش مثل قران غنچه پرور بود
لالایی مادر مرا بیدارتر میکرد
لالایی مادر برایم حکم منبر بود
باغ وجودش بوی خوب یاسمین می داد
از بس که مادر عاشق گلهای حیدر بود
در صندوق دل مادرم کلی جواهر داشت
آرایههای اشک مادر درّ و گوهر بود
اما برایم بهترین میراث از مادر
فخر کنیزی بر درِ بانوی کوثر بود
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آئینی
#روز_مادر_مبارک
#مادرم_تاج_سرم
2.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بین گلها خاص بودن، سرنوشت یاس بود
از ازل این گل میان جمع گلها خاص بود
مصحف گلبرگهایش عطر و بوی عشق داشت
نقش بند برگ آن آرایهی احساس بود
خطبههای آتشینش گنج تقوی و ادب
با قیاس اهل دنیا گوهر الماس بود
بوسه بر دستان او میزد زمین و آسمان
دستهایش سجدگاه پینهی دستاس بود
مادری میکرد در حق پدر زهرای(س) ما
در زمین و آسمان الحق که خیرالناس بود
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
بانوی احساس ما الحق که خیرالناس بود
میلاد دردانهی رسول فخر عالم بشریت
حضرت زهرا(س) مبارکباد
در عرصهی شب دست خدا ماه کشید
از رونق روشناییش صبح دمید
در قاب نگاه صبح باغی گل کرد
یک باغ پر از شکوفهی عشق و امید...
#مهتاب_بهشتی
#صبح_با_شکوه_زمستانی_سلام
تا عکس تو در قاب چشمم قاب میشد
بغضم شبیه کوه برفی آب میشد
آه ای نجیب با اصالت خواب بی تو
خلوت نشین کوچهی مهتاب میشد
آرایهی اغراق من اصلا تو بودی
با رفتنت بیچاره دل بی تاب میشد
این گونه رفتن با همیشه فرق میکرد
فصل جدیدی داشت از نو باب میشد
در عرصهی دلدادگی از دل بریدن
تعریف تو از انتخابی ناب میشد
پشت سرت باریدن من بی صدا بود
روزی که سهمت دیدن ارباب میشد
#مهتاب_بهشتی
#غزل_آیینی
#شهادت_عشق_ناب
در من زنی در کسوتِ تصنیفِ لالایی
جغرافیای سینهاش، یک دشتِ لیلایی
مجنون صفت، در نقش بند خویش آواره است
در مختصات عرضِ حیرت، طولِ شیدایی
مادر که شاعر پیشه باشد شعر میبافد
گاهی به جای گیس دخترها، به زیبایی
مادر که شاعر پیشه باشد شعر میجوشد
جای غذا، هی واژههای سبز نعنایی
جای نصیحت بیت های آتشین دارد
چون محتشم گاهی برای دل تسلایی
درد دلم گاهی غزل یا بغض تک بیتی ست
گاهی کمی فریاد گون، یا گاه نجوایی ست
ای کاش شعرم را کسی رندانه میفهمید
این شعرها حرف زنی در اوج تنهایی است
#مهتاب_بهشتی
#زمزمههای_دلتنگی
بر شاخههای قسمت آهسته زد جوانه
چشم انتظاری من، هر روز دانه دانه
اشکم گلاب گونه از گونه ام چکیدو
بر راه تو نشستم دلتنگ و عاجزانه
بی تو بهار در من یخ زد به بانگ سرما
زد باد بر امیدم با خشم تازیانه
از وحشت زمستان بر تو پناه بردم
ای شاخسار مهرت بر جانم آشیانه
این جمعه هم گذشت و از تو خبر نیامد
تنها تویی برای این اشکها بهانه...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
باید گشود پنجره را رو به آفتاب
از چشمهای بسته و مست از شراب خواب
با اشتیاق دیدن صبحی که میدمد
هر روز از سراچهی چشمت درون قاب
باغی پر از شکوفه شده خنده های تو؟
یا این منم که غرق شده باز در سراب؟
ای قدِّ خوش تراش تو چون مثنوی غزل
ای حاجت لبان تو پیوسته مستجاب
یک استکان بریز که تا مست تر کنی
با شربت کلامِ گواراتر از گلاب
بگذار اعتراف کنم عاشقت شدم
ای خندهی تو علت سکرآور شراب
#مهتاب_بهشتی
روز و روزگار خوش، هفتهی جدید مبارک
چون برگ خشکی، خیزش باد است تقدیرم
هرجا که باشم من به دستان تو زنجیرم
پرواز من، اوج رسیدن تا خیال توست
ای باد، با رویای تو عمریست درگیرم
بالا و پایین میشوم با شیطنت هایت
من برگ زردم، در سکوت باد میمیرم
بین تمام برگها من را پسندیدی
سرخوش به با تو بودن و راضی به تدبیرم
ظرف مرا لیلی بگیر و باز هم بشکن
مجنون صفت دلخوش به این تعبیر و تفسیرم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
مولای من به حق روزهای مبارک ماه رجب برگرد
هم سن تقویم است عمر انتظارم
در چشم خود گویا که ابر گریه دارم
بی تو زمستان در زمستان ست دنیا
برگرد ای یاد آور فصل بهارم
دارد تبر سر میزند شمشادها را
ای باغبان، تلخ⁹ است شرح روزگارم
در سر خیال پادشاهی دارد ابلیس
حکم خدایی را به پا کن شهریارم
برگرد تا عدل علی رونق بگیرد
ای از تبار حیدری ها یادگارم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_انتظار
الّلهمّ عجّل لولیک الفرج ان شاالله
از وصلت باران و بغض و ابرِ پاره
زاییده ذهنم، شعر نوپایی دوباره
شعری پر از آرایهی زیبای تشبیه
شعری پر از، چشمک زدنهای ستاره
شعری که شاعر با وضوی خون نوشته
خون رنگ، مثل لالههای پرشراره
بغضی که از چشم غزل سر باز کرده
چشمی که غم را میکند در من نظاره
پنهان شده دلتنگیم در واژههایم
پوشیده شعرم، جامهای پر استعاره
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
شعر باران میشد از چشمم، که باران ریز بود
حرف، میرقصید در ذهنم، که طوفان خیز بود
در بلوغ عاطفه، درگیر چشمانی شدم
که شراب کهنه پیش مستیش ناچیز بود
یک طرف احساس، در گیر مجاب عقل بود
یک طرف دنیا که در وحشیگری چنگیز بود
(پای استدلال چوبی بود) تاثیری نکرد
من زمین میخوردم و فرمان دل برخیز بود
گرچه در ظاهر لباس صلح برتن کرده بود
حکم عقلم تا ابد از عاشقی پرهیز بود
بی خبر از شرح تاریخ است گویا عقل من
کوچهی دلدادگی از روز اول لیز بود...
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
ܭߊࡅ߭ߊܠܙ_ܩߊ_ܝߊ_ܢ̣ܘ_ߊܢܚ݅ࡅ߳ܝߊܭ_ܢ̣ܭَܥ̇ߊܝࡅ࡙ܥ❣↶
╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮
@Sheroadab_alavi
╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯