eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
زمان: حجم: 373.7K
چو اسپندست چرخان، واژه دور قد رعنایت غزل بارید از چشمم، به شوق چشم زیبایت نگاه آسمان تا بر پر قُنداقه‌ات افتاد به زیر چانه زد دستی و شد، محو تماشایت زمین خواب تو را تا دید لبخندش شکوفا شد هزاران بوسه زد لبخندِگل، بر تربت پایت پر از تاول دل ما بود از داغ ندیدن ها مداوا شد دل ما از دمِ گرمِ مسیحایت تو از عیسی سری، شاگردیت را می‌کند یوسف جهانی زنده و بینا شد از یمنِ تولایت می احساس دارد دشت نرگس زار چشمانت شکوه یاس دارد غنچه‌ی جان مصفایت مدارای علی، حُسنِ حَسن، در سیره ات داری حسینی می‌شود دلدادگی، از آمدن هایت جشن میلاد حضرت عشق مبارک
روح لطیفم میراث گل بود و آفتاب عطر نجابتی که به لباس اعتبارم زده بود چنان اصیل و تحسین برانگیز بود که حتی عطاریها را حیران کرده بود. صیقلی درد بود گوهر وجودم، صیقلی تمام آزمونها، تمام قبض و بسطها و همه دادن و گرفتن ها. زخم هایی که از ترکش زندگی به جانم خورده بود مرا دست به دست دشت شقایق داده بود نیمی از ژنم گلگون بود و نیم دیگر افتاب سوخته. نیم وجودم شیرزنی آذری بود که در آشپزخانه‌اش شوربای محبت و انسان دوستی همیشه به راه بود. نیم آفتاب سوخته‌ام مرارت راه کشیده بود و ساکش بوی نان غیرت می‌داد. ماحصل پیوند گل و آفتاب ما بودیم. به همان زیبایی همان اندازه بکر و ناب. سالنامه ها که ورق میخورد ما را از سالی به سال دیگر حواله میکرد. به مرور خورشید قهقه‌هایمان به شمع تبسمی بدل شد و دلخوشی هایمان سوار بادبادک ارزوهایمان از ما فاصله گرفت. آفتابمان غروب کرد، دلمان یخ زد. حتی اشکهایمان قندیل شد که بیگمان اگر روزی سوز دلمان آبش می‌‌کرد دنیا غرق در سیل یتیمی ما می‌شد. و گل که تنها حلقه‌ی وصل ما به گذشته بود روز به روز مقابل چشمانمان پژمرده تر و قامت خمیده تر شد. حالا از گذشته فقط قطارخاطرات مانده بود سوار بر ریل دلتنگی، با واگن هایی خالی از ادمها و مملو از یادها و حرف‌های نگفته‌ای که فقط می‌توانستیم از گلوی نی فریادش بزنیم. امشب باز دستمال اشک به دست، قاب خاطرات را گردگیری کردم و رسیدم به نقطه‌ی صفر عاشقی‌. نقطه‌ی پایان امروز و شروع فردا. الهی که فردا از ما هم یاد و نامی نیکو بماند برای عزیزانمان 🌙
در چشمهایت جلوه ای از ماه پیداست هر شب سر این جلوه‌ها، در برکه غوغاست خون کدامین گل به پای گونه ات ریخت؟ بر روی لبهایت کدامین گل شکوفاست؟ روی سفید و رونق قد بلندت گاهی نشان فصل سرما، گاه گرماست روزی شبیه بذر کوچک بودی اما امروز سرو قامت تو مجلس آراست در خانه‌‌های ما میان قوم و خویشت بر روی میزان شباهتهات دعواست ای نقطه‌ی وصل تمام دلخوشی ها هر شب قنوت سبز من سمت ثریاست
از چشم های حسرت من، گشت جاری روز جدایی، رود تلخ بیقراری من ماندم و رویای مردی تا ابد مرد تو رفته بودی باز هم با استواری روز وداع تو زمین حال بدی داشت مثل دلی آزرده از صد زخم کاری خورشید هم همراه باران گریه می‌کرد ای راد مرد جبهه های پایداری گرچه یقین دارم که دیگر پا گرفته بذر امید و عشق و رسم رستگاری برای شما سید عزیز مشکی نمی‌پوشیم، یا می‌کشیم یا کشته می‌شویم
خاطره‌ای که ارزش شنیدن دارد اگر می‌خواهید رزق معنوی در سرایش شعر نصیبتان شود با خود اهل بیت معامله کنید. آنچه در ادامه‌ی این تیتر می‌خوانید، نه نقل قول یک خاطره بلکه دقیقا آن چیزی است که برای حقیر بعنوان یک شاعر بسیار ناچیز اتفاق افتاده. دوست داشتم هم از لذت شنیدنش و هم از سود معامله‌ای که کردم شما عزیزان برخوردار شوید. سالهای اولی بود که سرایش شعرو شروع کرده بودم و به شدت دنبال دیده شدن بودم. نزدیکی های جشن ولنتاین بود با خودم گفتم برای این روز یه غزل عاشقانه بگم طبیعتا مورد استقبال قرار میگیره و باعث میشه کمی اعتماد به نفسم بالاتر بره. میدونستم مطلع غزلم باید خیلی شیک باشه که مخاطبو جذب کنه. کلی فکر کردم تا رسیدم به این بیت: آقای شعرهای پر از قیل و قال من مطلع نشین خاطره‌های محال من... فکر کردم باید بیت جذابی باشه کلی ذوق کرده بودم، یک لحظه فقط یک لحظه مطلبی از دلم رد شد با خودم گفتم کدوم مردی مردتر و لایق تر از مولامون امان زمان میتونه باشه که یک شاعر باید در موردش شعر بگه. شروع کردم به بهانه اوردن که تو سوادت کجا بود شعر آیینی بنویسی باز به خودم نهیب زدم به اندازه‌ی بضاعتت بنویس بزار مخاطب نخونه اما اقامون صاحب الزمان(ع) ببینن که تو تلاش کردی... این غزلو با تمام کاستی هاش به عشق آقامون کامل کردم و بعد شروع کردم به نوشتن غزلهای انتظار که این اواخر به آدینه نویسی ( جمعه به جمعه) تبدیل شد و جدا از این رزق معنوی امسال در مسابقه شعر مهدوی حائز رتبه‌ی دوم شدم. خاطره‌ی بعدیم شعری به مناسبت سوم شعبان ولادت آقامون امام حسین (ع) من خیلی با ایشون رودربایستی دارم و جز یکی دو شعر لیاقت نداشتم چیزی براشون بنویسم. اما دلم در تب و تاب نوشتن برای ایشون می‌تپید. گفتم توکل بخدا خودشون شاهدن چقدر مشتاقم، اگر بد شد ان شاالله به بزرگی خودشون می‌بخشن. نوشتم نوشتم اذان صبح بود تمام شد با اشتیاق بد از نماز فرستادم داخل کانال اشعارم. کانال من ۱۶۶ تا ۱۶۸ عضو داره (متغیره) به خودم امدم دیدم شعری که برای امام حسین نوشتم نزدیک ۱۰k فوروارد خورده این جز عنایت خود اقا چی میتونه باشه😭 بله من ایینی نویس نیستم یعنی سوادشو ندارم. اما عاشقم و به حرمت این عشق قلم فرسایی می‌کنم. برای اهل بیت کم نزارید کم ماست و کرم اهل بیت.
زمان: حجم: 218.7K
ای شوخی قشنگ خدا با جوانی ام داری مرا دوباره کجا می‌کشانی ام؟ جا مانده حاجتی وسط قیل و قال شهر بی تمبر و مهر نامه‌ ام و بی نشانیم درسایه‌ی سار عشق، دوباره جوان شدم ای عشق پاکِ سرزده در عنفوانی‌ام روزی ذغال بودم و امروز گوهرم تنها تویی بهانه‌ی خانه تکانی‌ام امشب پلنگ برکه‌ی دفترچه‌ی خیال دلتنگ روی تو شده ماه کمانیم
چرا آیینه‌ها چشم از تماشا برنمی‌دارند؟ و یا آدینه‌ها دست از تمنّا برنمی‌دارند؟ مگر از جاده‌های دل، گذر کردست یاد تو که دلها پای از راه تولّا برنمی‌دارند؟ شنیدم باد با عطر خوش تو شعبه وا کرده که حتی مشک‌ها دست از تقاضا برنمی‌دارند چنان قند است رویایت که سوهان های عالم هم طمع کرده سر از آهنگ سودا برنمی‌دارند ‌و حتی جز به شوق تو، تمام روزها مردم سر امید از روی متکّا برنمی‌دارند خدایا در آستانه ماه مبارک رمضان دعا برای فرج مولایمان جز مقدرات شب قدر ما قرار بده. ان شاالله
در آسمان لطفت، چشمی به ماه دارم در دستم از تاثر، تسبیح آه دارم خیس است سجده‌هایم، از بارش ندامت آیا به سرزمینِ عفو تو، راه دارم؟ التماس دعا
زمان: حجم: 256.4K
اشکم که در سر نیت دریا شدن دارم رازم ولی انگیزه‌ی گویا شدن دارم دنیایی از حرفم،شبیه پسته‌ی لالم تفتان خاموشم سر غوغا شدن دارم بر دامن سبز بهاران گرچه می‌رویم تنها به شوق تو سر مانا شدن دارم آرایه‌ی عشقم،کمی با من مدارا کن با حکم دل درخواست فتوا شدن دارم از روبرو می‌آیی و من در خیال خود گرچه محال اما، هوای‌ ما شدن دارم
با احترام تقدیم به محضر اقا امام زمان(ع) در رثای ام المومنین حضرت خدیجه(س) ای شرح شانت منجلی در جان کوثر ای مکتب تقوای تو، معصومه پرور بانوی عاشق، مادر گل همسر نور ای ماه روشن در شب تار پیمبر روح بلندتو شبیه رود آرام آغوش تو از عِطر الطافت معطر ای خانه‌ی امن تو مهد دین و ایمان ای مثل دریا مخزن الاسرار حیدر مجموعه‌ای از هرچه خوبی در تو جاری الگوترین زن، در مقام و شان همسر اصلا خبر داری که بعد از رفتن تو شد قصه‌ی غمهای زهرایت شد مکرر؟ بعد از تو گل از ضرب سیلی گشت نیلی با غنچه اش شد پشت در، یاس تو پرپر
"بیچاره آینه" آینه روی تو را وقتی تماشا می‌کند هرچه را جز نقش تو،، نادیده حاشا می‌کند خرمن گیسوی تو از آینه دل می‌برد بر سر موی تو با یک شهر دعوا می‌کند به گل سنجاق موهایت حسودی می‌کند از سرت آن را به هر جان کندنی وا می‌کند محو رنگ سرخ سیب گونه‌هایت می‌شود بر سر این سیب با ابلیس سودا می‌کند با تو گاهی غرق لبخند است گاهی غرق غم مثل مادر با دلت دائم مدارا می‌کند آینه مجنون شده،جای تو با چشمان تو لیلی خیره به خود را هی تماشا می‌کند
پیچیده بین نامها، آوازه‌ی احسان تو دست توسل می‌زند، هر پیچ بر دامان تو گنجشک‌های عاطفه، لب تشنه‌های مرهمند مرهم گذاری می‌کند احساس چون باران تو عطر کلام نافذش گل را تداعی می‌کند یاس است گویا شاعر مجموعه‌ی دیوان او شاگرد درس حیدر و مکتب نشین مادری بوی شهادت می‌دهد هر فص در عرفان تو میلاد کریم اهل کرم سبط نبی الرحمه امام حسن مجتبی(ع) مبارک