ای مدنی برقع و مکی نقاب.mp3
1.18M
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایه نشین چند بود آفتاب
گر مهی از مهر تو موئی بیار
ور گلی از باغ تو بوئی بیار
منتظران را به لب آمد نفس
ای ز تو فریاد به فریادرس
ملک برآرای و جهان تازه کن
هردو جهان را پر از آوازه کن
سکه تو زن تا امرا کم زنند
خطبه تو کن تا خطبا دم زنند
خاک تو بوئی به ولایت سپرد
باد نفاق آمد و آن بوی برد
باز کش این مسند از آسودگان
غسل ده این منبر از آلودگان
خانه غولند بپردازشان
در غله دان عدم اندازشان
ما همه جسمیم بیا جان تو باش
ما همه موریم سلیمان تو باش
هر چه رضای تو به جز راست نیست
با تو کسی را سر وا خواست نیست
گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی
دایره بنمای به انگشت دست
تا به تو بخشیده شود هر چه هست
#نظامی_مخزن_الاسرار
#خوانش_استاد_امیر_نوری
تفسیر مشق عشق دلیل کلام نیست
جوینده ی طریقت او جز غلام نیست
در مکتب سلوک و رسالت نشین کنون
دنیا مجال گفتن از عشق و جام نیست
بر نمی گردی ولی من همچنان در شعرها
هی ردیفش می کنم این واژه ی "برگرد" را
#پوریا_محمدی_کیا
می نویسم که مرا غیر علی یاری نیست
در دو عالم بجز او سید و سالاری نیست
در دلم غیر تولّای علی کاری نیست
دو جهان غیر علی امر دگر جاری نیست
می نویسم که پناهنده ی حیدر هستم
اوست سلطانم و من بنده ی حیدر هستم
پدر و مادر من خوب امانت دارند
از ازل تا که مرا حبّ علی بسپارند
عهد کردند که دست از همه کس بردارند
بخدا غیر علی از همه کس بیـزارند
هرکه با آل علی نیست یقین با ما نیست
اوست یکتا و بجز فاطمه اش همتا نیست
حائلی بِین خدا و علی و زهرا نیست
جر عبودیّتِ حق فرقِ دگر اینجا نیست
علی آن آب حیاتیست که دل خانه ی اوست
دل توحیدیِ ما واله و مستانه ی اوست
در شبستانِ علی بال و پری باید ریخت
در پی هر قدمش جان و سری باید ریخت
وسط معرکه هایش سپری باید ریخت
در حمایت ز ولایت هنری باید ریخت
کربلای همه ی اهل هنر در راه است
هر کسی کرب و بلایی نشود گمراه است
#نـوكــر_نـوشــت:
#آقــا_جـان
از ازل مهر تو در سینه درخشید علی
گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی
صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين
سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_سجاد_پورجباری
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
یادت باشه دنیا گرده،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی
زندگی ساختنی است؛
نه ماندنی..
بمان برای ساختن
نساز برای ماندن...
#گابریل_گارسیا_مارکز
زندگی...
حکایت قدیمی کوهستان است..
هر چه را
صدا کنیم ؛ همان را می شنویم...
پس به نیکی صدا کنیم تا نیک بشنویم !
روزگارتون بروفق مراد....🌿
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام
قیصر امینپور
قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کردهام
به این انتظار
به این پرسه زدنها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
رسول یونان
عشق اول مے ڪند دیوانه ات...
تا ز ما و من ڪند بیگانه ات...
عشق چون در سینه ات مأوا ڪند...
عقل را سرگشته و رسوا ڪند...
میشوی فارغ ز هر بود و نبود...
نیستی در بند اظهار وجود...
عشق رام مردم اوباش نیست...
دام حق ،صیاد هر قلاش نیست...
در خور مردان بود این خوان غیب...
نیست هر دل ، لایق احسان غیب...
عشق ڪے همگام باشد با هوس....
پخته ڪے با خام گردد همنفس....
عشق را با ڪفر و با ایمان چه ڪار...
عشق را با دوزخ و رضوان چه ڪار...
عشق سازد پاڪبازان را شڪار...
کی به دام آرد پلید و نابڪار...
زنده دلها میشوند ازعشق، مست...
مرده دل ڪے عشق را آرد به دست....
#مولانای_جان
جامی.mp3
1.19M
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول
عارفی در طریق حق سندی
گشت مهمان صاحب خردی
میزبان بهر خدمتش برخاست
میهمانخانه را به خوان آراست
ساخت آراسته به رسم کرام
خوان و خانه به گونه گونه طعام
صحن خانه شد از طبقها تنگ
همه پر میوه های رنگارنگ
مرد عارف تعللی می کرد
اندک اندک تناولی می کرد
دست می برد و دست می آورد
لیک کم می گرفت و کم می خورد
چون نشستی به خوان هیچ کسان
لب و دندان به نانشان برسان
ور نداری به خوان و سفره نیاز
دست می کن به سوی میوه دراز
این همه میوه و طعام و شراب
که درین عالم است از هر باب
آفریده ست حق برای شما
تا فتد یک به یک خورای شما
گفت عارف که هر چه هست بلی
بهر ما آفریده است ولی
خلق ما از برای اینها نیست
هستی ما فدای اینها نیست
حق چو ایجاد نیک و بد کرده ست
خلق ما از برای خود کرده ست
#حکایتی_از_هفت_اورنگ_جامی
#به_روایت_استاد_ساعد_باقری
Ragheb-Hamine-Eshgh-128.mp3
4.1M
خیال می کردم؛ عاشقت نمیشم
اگه نگات کنم، یه کم
یه روز توو خوابمم نمی دیدم؛
واسه تو جونمم بدم
دلم یه کاری کرده؛ با غرورم…
که مثلِ بچه هام، تا از تو دورم!
که وقتی میری؛
بغضوُ از چشام می شورم
دلت، یه لحظه واسه من نمیشه
می دونم، تقصیرِ تو نیست… همیشه…
اونی که مال قلبته؛ دیر عاشقت میشه
همینه عشق…
خوابت نمی بره! ازت نمی گذره…
شکنجه آوره!
همینه عشق…
یه حسِ دلهره؛ که میگی با خودت نباشه، بهتره!
خیال می کردم؛ این فقط یه لحظه ست
تموم میشه، اگه برم…
دلم یه جوری مونده؛ توی چشمات
که برده خوابوُ از سرم!
دلم یه کاری کرده؛ با غرورم…
که مثلِ بچه هام، تا از تو دورم!
که وقتی میری؛
بغضوُ از چشام می شورم
دلت، یه لحظه واسه من نمیشه
می دونم، تقصیرِ تو نیست… همیشه…
اونی که مال قلبته؛ دیر عاشقت میشه
همینه عشق…
🌺همینه عشق #راغب
🌺شعر #بابک_بابائی