#دوباره_قد_خمیدم
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم
دوباره دل شکستم و دوباره دل بریدم دوباره قد خمیدم
غم گران بے کسے به بام دل کشیدم دوباره قد خمیدم
دوباره نالة یتیمه هاے او شنیدم دوباره قد خمیدم
به روے نیزه در برابرم سر برادر
به خاکِ کربلا فتاده پیکر برادر
چه آهِ آتشینے از دلم زبانه دارد
دوباره خورده چشم من به حنجر برادر
منم همان که در کنار قتلگاه خمیدم
عذابِ سر بریدنش به دیدگان خریدم
نگاهِ من به آهِ من به رنگ خون نشسته
به زیر سایة سرِ بریده آرمیدم
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم
چه دلبرانه مے روَد به روے نیزه یارم
که مے برَد دوباره همرهش همه قرارم
امامِ سر بریده ام قسم به خونِ سرخت
شجاعت از تو مانده تا همیشه یادگارم
تو بر فراز نیزه اے منم به پاے نیزه
به قلب و جان خسته مانده نے نواے نیزه
هواے گود قتلگاه دوباره یادم آمد
هواے غم هواے آب در این هواے نیزه
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم
یتیمة برادرم نشسته روبه رویم
نشانه رفته دیده اش به شاه بے گلویم
به هاے و هاے گریه اش ربوده تاب عمه
جواب این سه ساله را به زخم دل چه گویم؟
سکینه هر دمے مرا خطاب خود نماید
تمام پیکرم تر از گلاب خود نماید
به روے نیزه بر سر علے اشاره دارد
دو دیده را نشانه بر رباب خود نماید
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم
به پاے اشڪ عابدین دوباره دیده بستم
به چشم خون کنار آن دو چشم خون نشستم
به پنجة گره زده به قدرت بیانم
تمام هیبت سپاه کوفه را شکستم
پیام کربلا اگر به شام زینب افتاد
تمام ارث نینوا به نام زینب افتاد
قیام سرجدا شروع سرورے او شد
کلام عاشقان حق به کام زینب افتاد
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم
#محمد_رضا_سرورے
پنجشنبه 20 مرداد 1401
اهواز
عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد
به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد
می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق_
پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد
ای به قربانِ تو که با نظرِ مهدوی ات
خاک هم زیرِ قدم های تو ، زر خواهد شد
دلِ غمدیده ی ما گر به وصالت برسد
سینه ی سنگی ما ، دُر و گهر خواهد شد
آه ، از اینهمه سالی که بدونِ تو گذشت
این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد
تو بیا ، دیده ی آلوده پس از دیدنِ تو_
عاشقانه به سرِ راهِ تو ، تَر خواهد شد!
کربلا هر آنچه دارد از جنابِ زینب است
بهترین درسِ ولایت از کتابِ زینب است
برگِ زرّینش گشاییم از شعور و معرفت
معرفت زیباترین آئینِ نابِ زینب است
بهترین عنوانِ آن تسلیمِ حق در بندگی ست
عشق و عرفان آخرین درسِ حسابِ زینب است
شرحِ این عنوان بیاموزیم حدیثِ عاشقی
عاشقی چون راه و رسم و انتخابِ زینب است
از سرِ عرفان بخوانیم این حکایت مو به مو
امرِ طاعت در ولایت باز تابِ زینب است
باید این درسِ گران را جوهری با خون نوشت
دفترش آن سینه ی پُر التهابِ زینب است
شیوه ی دشمن شناسی از پدر آموخت او
راه و رسمش در حقیقت انقلابِ زینب است
سینه اش نورِ ولی است و ضمیرش منجلی
گفت هر تسلیمِ دشمن اجتنابِ زینب است
هم فصاحت هم بلاغت در بیانِ نطقِ او
درسِ زهرا و علی و اکتسابِ زینب است
آن زمان آمد کنارِ جسمِ صد چاکِ حسین
در میانِ قتلگه خون تا رکابِ زینب است
شمع جانش ذره ذره آب شد در کربلا
راوی این قصه آن حالِ خرابِ زینب است
بوسه بر حلقومِ بی سر گو چگونه ممکن است
این صدا آمد از آن سر دل کبابِ زینب است
راسِ تو امشب اسیران را جلو داری کند
در دلِ شب روی نیزه آفتابِ زینب است
کوفه و شام و اسارت را من از جان میخرم
گر چه این محمل نشینی یک سرابِ زینب است
مجلس و تختِ یزید و کوفیانِ تیره بخت
خطبه های آتشین فَصلُ الخطابِ زینب است
بهترین آموزه ها در صحنه ی کرب و بلا
از همه بالاتر آن نقشِ حجابِ زینب است
آنکه درسِ معرفت از مکتبِ زینب گرفت
تا ابد در زمره ی اجر و ثوابِ زینب است
آنچه گفتیم این اثر شرحِ تمامِ قصه نیست
این فقط یک گوشه از رنج و عذابِ زینب است
کربلا این جلوه ی آیات و اسرارِ خدا
چهره ی گلگونِ او خون خضابِ زینب است
نامِ او عنوانِ این هم حاکی از رنج و بلاست
تا ابد آیینه ی روی نقابِ زینب است
حکمتِ نامِ بلندش را خدا داند وَ بس
هر کجای روی او آذینِ بابِ زینب است
گر شدی زائر کنارِ قُبّه ی شاهِ ولا
هر دعا کردی بدان آن مستجابِ زینب است
کربلا آیینه ی زیبایی و شیدایی است
بهترین درسِ ولایت از کتابِ زینب است
#شب_جمعه
#زائر_ابا_عبدالله_الحسین_ع
من تشنه ی زیارت کرببلا شدم
تا با دعای فاطمه حاجت روا شدم
لب تشنه ام به آب فراتت در علقمه
با یک نگاه توست به تو مبتلا شد
بر خاک تربت تو نهادم سرم ز شوق
از خاک، با ولای تو اینگونه پا شدم
بنا عنایتی به فدای سرت شوم
در هر نفس براه تو آقا فدا شدم
بیچاره ی نگاه غریبانه ی توام
تا کشته ی نگاه تو اندر منا شدم
رکن عراقی از حرمت سر کشید و گفت
در این طواف راهی کوه صفا شدم
مروه تویی صفای حرم از صفای توست
با این صفاست در صف قالوا بلی شدم
یک بیت روضه در شب جمعه به کربلا
از سوز نای نی ز غمت در نوا شدم
مادر ز راه آمد و در بین قتلگاه
گفتا که مات راس تو بر نیزه ها شدم
زینب به گریه گفت که مادر به قتلگاه
با تازیانه من ز حسینم جدا شدم
غارت شده ست جسم حسینت به کربلا
من هم اسیر کوفه و شام بلا شدم
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
صدا ۰۰۲-۴.m4a
1.07M
امام_سجاد__ع_نوحه و. زمینه
من امام ساجدینم ای مدینه دل غمینم
ای مدینه آمد امشب لحظههای آخرینم
ای مدینه بودهام من یار عشق بودهام من قافله سـالار عشق
ای مدینه با دو دست بـستهام رفتهام من بر سر بـازار عشق
وای من ای وای من ای وای من
**
ماندم از كجا بگویم از غم و بلا بگویم
ای مدینه بـا تو امشب من ز كربلا بگویم
دیدهام پـر خون دل آواره را دیدهام تن های پاره پاره را
من بروی دست بابایم حسین دیدهام لبخند شیــر خواره را
وای من ای وای من ای وای من
**
جان من بر لب رسیده دیدهام گلهای چیده
مثل عمه بوسه دادم من به رگهای بریده
بی كفن جسم بابامو دیدهام از تماشایش به خود لرزیدهام
خم شدم من تن پاره پاره رو در میان بوریـا پیچیدهام
وای من ای وای من ای وای من
**
من ز غم افسرده بودم مثل گل پژمرده بودم
اگر عمه نبود اونجا توی خیمه مرده بودم
كاروان اشك و ناله دیدهام چیدن یك باغ لاله دیدهام
نیمه شب در گوشه ویرانه من داغ زهرای سه ساله دیدهام
وای من ای وای من ای وای من
**
كنج ویران در برم بود او سه ساله خواهرم بود
من خودم دیدم كه رویش مثل زهرا مادرم بود
طفل خسته پیكرش آزرده بود پیش چشمم تـازیانه خورده بود
گر نمی شد عمه من سپرش او براه شام و كوفه مرده بود
وای من ای وای من ای وای من
شاعر : سید محسن حسینی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#اسارت
باید که از نیزه سرت را پس بگیرم
رگ های سرخ حنجرت را پس بگیرم
آه ای سلیمان زمانه سعیم این است
از ساربان انگشترت را پس بگیرم
باید که از سر نیزه های تیز و سنگین
ته مانده های پیکرت را پس بگیرم
باید که از غارتگران نا مسلمان
عمامه ی پیغمبرت را پس بگیرم
باید هر آن طوری شده از قاتلانت
آن دست باف مادرت را پس بگیرم
باید که از آن بی حیای پست و نامرد
خلخال پای دخترت را پس بگیرم
#محمد_حسن_بیات_لو
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#اسارت
وسط روز گرفتار شبم باور کن
بازهم شعله کشیده غضبم باور کن
اولین بار شلوغی گذر را دیدم
چه شلوغی بدی! در عجبم باور کن
یادشان رفته که نان پدرم را خوردند
بین کوفه بدهی شد طلبم باور کن
هرقدر گفتم علی بر دهنم سنگ زدند
بغض دارند ز اصل و نسبم باور کن
نه سلامی نه علیکی همه توهین کردند
خسته از طایفه ای بی ادبم باور کن
آشنایان جلوی قافله خیره شده اند
من هم از قافله قدری عقبم باور کن
عده ای نذری و خیرات به ما میدادند
سخت دلگیر ز نان و رطبم باور کن
تشنگی بعد تو افتاد بجان زینب
موقع خطبه ترک خورد لبم باور کن
#سید_پوریا_هاشمی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#شب_هفت_امام_حسین_ع
سر زلفت به روی نیزه رهابود حسین
گاه راست هدف سنگ بلابود حسین
سر تو بر سره. سرنیزه به هرسومیرفت
حنجره پاره ی تو چه بی صدابودحسین
کاش هرگز سرت ازنیزه نیفتدبه زمین
لیک دیدم سر توبه زیرپابودحسین
جای سنگی به لب وآن دهنت پیدابود
خواهرت ازغم توغرق نوابودحسین
باز بانیزه عدو بر سروپشتم زده است
ضرب شلاق عدو برتن مابود حسین
درمیان دشت گویا دخترت گم شده بود
دخترسه ساله ات بگوکجابودحسین
دل(مجنون)همه شب به اضطراب غم توست
به هوای تو دلم غرق بلا بود حسین
#آرمین_غلامی
#مجنون_کرمانشاهی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#سبک_واحد
یا فاطمه من عقده ی دل وانکردم
داغ حسینی بین دل ها سر گرفته
عالم ازین غم چهره ای دیگر گرفته
هر کس که در کشتی امنش می نشیند
اذن ورود از ساحت مادر گرفته
حتی خدا نزد تمام انبیایش
روضه برای سبط پیغمبر گرفته
شخص حبیب بن مظاهر غبطه خورده
بر حال هر کس رزق چشم تر گرفته
آغوش گرم هیچ کس را برنتابیم
ما را حسین بن علی در بر گرفته
از کودکی اش جابِرُ العَظمِ الکَسیر است
فطرس هم از گهواره ی او پر گرفته
نوکر کجا دارد به غیر از کوی ارباب؟!
نوکر هر آنچه دارد از این در گرفته
تا روز محشر هر کسی شد کربلایی
برگ برات از جانب خواهر گرفته
آن قدر شأن زینب کبری عظیم است
عمری رکابش را علی اکبر گرفته
گفتند وقتی شمر آمد سوی مقتل
زینب دو دستش را به روی سر گرفته
خنجر مقصر نیست، حنجر حرز دارد
زینب به گریه بوسه از حنجر گرفته
#محمدجواد_شیرازی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#اسارت
از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند
بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند
وقتی که بریدند سرم را ز قفا
انگشتر و خود و سپرم را بردند
آن نیزه سوارها که میخندیدند
بر نیزه خویشتن سرم را بردند
دیدند کسی نیست مرا یار شود
با تیر، توان پیکرم را بردند
در پیش نگاه مادری غمدیده
گهواره طفل پرپرم را بردند
در خاک نهادم بدنش را، اما
قنداق علی اصغرم را بردند
کردند تمام خیمه ها را غارت
حتی سر طفل مضطرم را بردند
بر نیزه نشسته بودم و میدیدم
با پای برهنه دخترم را بردند
میدید ابالفضل، ولی با سیلی
بر ناقه سوار و خواهرم را بردند
دیدند که من داغ برادر دارم
مشک و علم برادرم را بردند
افتاد عمود خیمه بر روی زمین
تا آبروی دلاورم را بردند
ای وای، یکی میان آتش میگفت
عباس بیا که معجرم را بردند
همراه غزالان حریم زهرا
تا شام ، دل شعله ورم را بردند
#رضا_باقريان
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#امام_حسین_ع_مناجات
شب تا سحر جز نام تو نجوا ندارد
کی گفته که عاشق شب یلدا ندارد؟!
دلداده تنها لذّتش دیدار یار است
وابستگی به لذّت دنیا ندارد
میسوزم و میسازم عمری با فراقت
پروانه جز آتش که جایی را ندارد
هر فصلی از عمرم زمستان است بی تو
دنیای بی تو واقعاَ گرما ندارد
ما را به عنوان «غلامت» می شناسند
بی تو کسی کاری به کار ما ندارد
ای خوش به حال آنکه مثل مهزیارت
جز دیدن تو در سرش رؤیا ندارد
از دیدنت محروم میماند یقیناَ
چشمی که رنگ و بویی از تقوا ندارد
وقتی که جای «بهتر از ما» خیمه ی توست
دیگر برای روسیاهان جا ندارد
تا زنده ام میبینمت یا نه ؟ بگو که
این نوکرت توفیق دارد یا ندارد؟
گر چه بدم امّا تو را میخواهم آقا
مجنون تمنّایی به جز لیلا ندارد
خوشبخت آنکه انتخابش کردهای تو
بدبخت آنکه این لیاقت را ندارد
هر جای هیأت که نشستم فیض بردم
پایین و بالا مجلس آقا ندارد
#محمد_فردوسی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
#حضرت_رقیه
#اسارت
کار به نوحوُا رسید روضه به ناله
کُنجِ تنور است آرزوی سه ساله
لشکرِ کرب و بلا به کوفه رسیده
چنگِ حرامی ست بینِ موی سه ساله
سمتِ حرم نانِ خشک پَرت نِمودند
بُغضِ عجیبی ست در گلوی سه ساله
عمّه چرا می زنند سنگ به نیزه
پیشِ نگاه تو پیشِ روی سه ساله
صحبتِ آویز نیست حرفِ کنیز است
کاش نَفهمد چه شد عموی سه ساله
زخم شده گردنِ امیرِ اسیران
رحم ندارد خدا عَدوی سه ساله
شام چه ها کرده که سکونتِ کوفه
شد وسطِ ندبه آرزوی سه ساله
#حسین_ایمانی
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah