eitaa logo
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
208 دنبال‌کننده
52 عکس
18 ویدیو
25 فایل
بسمه تعالی ♦️فعال ترین وپربارترین کانال شعرائی آئینی سازمان بسیج مداحان استان کرمانشاه درایتا👌 #شور#سرود #مدح باز نشر اشعاروسرودهای جدیدکلی ایام سال به تاریخ قمری و کلیه اشعار مهم مذهبی کشوربرا ،مجالس مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف @BasijNewsir313
مشاهده در ایتا
دانلود
چیزی ندارد آنکه در رزقش سحر نیست چیزی ندارد آنکه چشمش، چشم تر نیست باید بسوزم در میان گریه کن ها چون شمع، چون پروانه ای که فکر پر نیست با دست خالی آمدم دستم بگیری گرچه بها و ارزش من اینقدر نیست حاجت نده که بیشتر آواره باشم چون مثل تو بخشنده ای از هر نظر نیست از چشم زهرا و علی حتماً می افتد شب های جمعه هر گدایی در به در نیست یک السلام ارباب می گویم بخر باز روزی من شش گوشه آقا مگر نیست؟ شرمندهء خیرات و احسان حسینم در کسب و کار نوکری اصلاً ضرر نیست دنبال نیزه می روند اشرار کوفه دیگر کسی در کربلا، دنبال سر نیست تنهاست زینب، دور و اطرافش شلوغ است یک زن حریف داد و قال صد نفر نیست از نان و خرما دادن مردم بفهمید اصلاً مسلمانی در این کوی و گذر نیست معجر سر هر کس که بوده نیست دیگر عباس، از این ماجراها بی خبر نیست
با سنگ های تیز بهم خورده روی تو جا خوش نموده نیزه چرا در گلوی تو تا باز شد لبان تو ،قاریِّ محترم پرتاب شد زهر طرفی سنگ سوی تو من تار ، تار، موی تو را شانه می زدم حالا ز چوبِ نیزه کنم جمع موی تو یک بخش ِصورت تو میان تنور سوخت از آن به بعد گشته عوض رنگ و بوی تو خیلی عوض شدی زصدا می شِناسَمَت هربار محملم برِسَد روبروی تو هرروز خونِ تازه می آید ز حنجرت از بس ترک ترک شده شکلِ سبویِ تو قرآن بخوان زحرمتِ زینب دفاع کن بازی نموده شایعه با آبروی تو رجاله ها به صورت تو سنگ می زدند برپرده های محمل ما چنگ می زدند
در حرم وارد شد و با گریه بر «در» بوسه زد تکیه بر دیوار زد، بر سنگ مرمر بوسه زد این طرف مریم کنیزش بود و هاجر آن طرف درد پهلو داشت و با حال مضطر بوسه زد گفت ویلي «یا بنیَّ» گریه کرد و باز هم بر ضریحت مادرانه، مهربانتر بوسه زد روضه خواند و زیرِ قبّه ضجه میزد یادِ آن- -ساعتی که مضطرب زینب(س)به حنجربوسه زد هر شب جمعه پریشانحال کنج قتلگاه در خیالش بر تنِ عریانِ بی سر بوسه زد تیرها و نیزه ها و سنگ ها را زد کنار بر تمام زخم های رویِ پیکر بوسه زد زائرانت در حرم بر سینه و سر میزدند تا که بر هر گوشهٔ شش-گوشه مادر بوسه زد!
برای غربت شاه غریب سینه زدم برای حضرت شیب الخضیب سینه زدم گریستم همه ی عمر جای یارانش میان روضه به جای حبیب سینه زدم عزیز فاطمه گفتند عجیب کشته شدی که بین روضه برایت عجیب سینه زدم شنیده ام که سر صبر کشتنت ، حالا به قتل صبر تو من بی شکیب سینه زدم به نوحه خوان تو گفتم بگو از آب فرات همین که گفت شدی بی نصیب سینه زدم
🏴خطاب به امیرالمومنین... یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده چشمان شور،آینه ات را نظر زدند در پیش خانه ی تو سرم را به در زدند در کوفه سهم دختر تو آهِ سرد شد پنجاه سال پرده‌نشین..،کوچه‌گَرد شد تا پای ما به معرکه‌ای نامراد رفت خلخال دخترانِ حسین‌ات به باد رفت این کوفیان به نسل تو،گمراه گفته اند خیلی به دخترت بد و بیراه گفته اند بی حرمتی به آل تو وقت ورود شد از بس که سنگ خورد حسین‌ات..،کبود شد نیزه نشین تو همه را پیر کرده است شکل سرش دو مرتبه تغییر کرده است این حرمله به کامِ همه،زهرِ ناب ریخت این حرمله کنار رباب تو آب ریخت از دست این مصیب جانکاه..،داد..،آه زینب کجا و مجلسِ اِبن زیاد...،آه در بزم او نمک به غمِ جاری‌ام زدند با چوب‌دست روی لب قاری ام زدند کوفه که زیر پاش نهاد احترام را... باید خدا بخیر کند شهر شام را
هر لحظه با هر گونه مضمون گریه کردم هر روز و شب، یاد پدر، خون گریه کردم دستی به سوی آب، بی گریه نبردم مُردم به واللهِ که قدری آب خوردم قلب مرا هر ناله ی مجروح سوزاند یک عمر، حتی دیدنِ مذبوح سوزاند جامه به تن کردند، حالم ریخت برهم مرده کفن کردند، حالم ریخت برهم با هر بهانه مجلس روضه گرفتم خانه به خانه مجلس روضه گرفتم اشک ربابه در وجودم آتش افروخت هر بار دیدم شیرخواره، سینه ام سوخت این داغ، هر ساعت چه کرده با دل ما بر حرمله لعنت، چه کرده با دل ما آثار ضرب تازیانه بر تنم ماند رد غل و زنجیرها بر گردنم ماند دستان عمه زینبم را تا که بستند نامردهاخیلی غرورم را شکستند مانده به گوشم نعره ی دشنام، دشنام گفتم به شاگردان خود، الشام الشام یادم نرفته عمه ام را، سنگ می خورد از پیرزن های یهودی چنگ می خورد از پشت بام آتش زدند و معجرش سوخت مانند من سرتاسر بال و پرش سوخت بغضی است هر لحظه به لب آورده جانم من کشته ی بزم شراب و خیزرانم شد حسرت اهل حرم، کنج خرابه شد قتلگاه خواهرم، کنج خرابه این زخم ها، آثار جنجال است با ماست یاد چهل منزل، چهل سال است با ماست سوزاند داغش تا دم آخر دلم را ناله کشیدم از درونم واحسینا
🔸شب جمعه 🔸زائر اباعبدالله الحسین (ع) من تشنه ی زیارت کرببلا شدم تا با دعای فاطمه حاجت روا شدم لب تشنه ام به آب فراتت در علقمه با یک نگاه توست به تو مبتلا شد بر خاک تربت تو نهادم سرم ز شوق از خاک، با ولای تو اینگونه پا شدم بنا عنایتی به فدای سرت شوم در هر نفس براه تو آقا فدا شدم بیچاره ی نگاه غریبانه ی توام تا کشته ی نگاه تو اندر منا شدم رکن عراقی از حرمت سر کشید و گفت در این طواف راهی کوه صفا شدم مروه تویی صفای حرم از صفای توست با این صفاست در صف قالوا بلی شدم یک بیت روضه در شب جمعه به کربلا از سوز نای نی ز غمت در نوا شدم مادر ز راه آمد و در بین قتلگاه گفتا که مات راس تو بر نیزه ها شدم زینب به گریه گفت که مادر به قتلگاه با تازیانه من ز حسینم جدا شدم غارت شده ست جسم حسینت به کربلا من هم اسیر کوفه و شام بلا شدم
سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم دوباره دل شکستم و دوباره دل بریدم دوباره قد خمیدم غم گران بے کسے به بام دل کشیدم دوباره قد خمیدم دوباره نالة یتیمه هاے او شنیدم دوباره قد خمیدم به روے نیزه در برابرم سر برادر به خاکِ کربلا فتاده پیکر برادر چه آهِ آتشینے از دلم زبانه دارد دوباره خورده چشم من به حنجر برادر منم همان که در کنار قتلگاه خمیدم عذابِ سر بریدنش به دیدگان خریدم نگاهِ من به آهِ من به رنگ خون نشسته به زیر سایة سرِ بریده آرمیدم سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم چه دلبرانه مے روَد به روے نیزه یارم که مے برَد دوباره همرهش همه قرارم امامِ سر بریده ام قسم به خونِ سرخت شجاعت از تو مانده تا همیشه یادگارم تو بر فراز نیزه اے منم به پاے نیزه به قلب و جان خسته مانده نے نواے نیزه هواے گود قتلگاه دوباره یادم آمد هواے غم هواے آب در این هواے نیزه سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم یتیمة برادرم نشسته روبه رویم نشانه رفته دیده اش به شاه بے گلویم به هاے و هاے گریه اش ربوده تاب عمه جواب این سه ساله را به زخم دل چه گویم؟ سکینه هر دمے مرا خطاب خود نماید تمام پیکرم تر از گلاب خود نماید به روے نیزه بر سر علے اشاره دارد دو دیده را نشانه بر رباب خود نماید سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم به پاے اشڪ عابدین دوباره دیده بستم به چشم خون کنار آن دو چشم خون نشستم به پنجة گره زده به قدرت بیانم تمام هیبت سپاه کوفه را شکستم پیام کربلا اگر به شام زینب افتاد تمام ارث نینوا به نام زینب افتاد قیام سرجدا شروع سرورے او شد کلام عاشقان حق به کام زینب افتاد سر برادرم حسین به روے نیزه دیدم دوباره قد خمیدم پنجشنبه 20 مرداد 1401 اهواز
عاقبت این شبِ تاریک سحر خواهد شد به رُخِ حضرتِ خورشید نظر خواهد شد می رسد نوبتِ آن روز که با وعده ی حق_ پسری منتقمِ خونِ پدر خواهد شد ای به قربانِ تو که با نظرِ مهدوی ات خاک هم زیرِ قدم های تو ، زر خواهد شد دلِ غمدیده ی ما گر به وصالت برسد سینه ی سنگی ما ، دُر و گهر خواهد شد آه ، از اینهمه سالی که بدونِ تو گذشت این چه عمریست که در فاصله سر خواهد شد تو بیا ، دیده ی آلوده پس از دیدنِ تو_ عاشقانه به سرِ راهِ تو ، تَر خواهد شد!
‍ کربلا هر آنچه دارد از جنابِ زینب است بهترین درسِ ولایت از کتابِ زینب است برگِ زرّینش گشاییم از شعور و معرفت معرفت زیباترین آئینِ نابِ زینب است بهترین عنوانِ آن تسلیمِ حق در بندگی ست عشق و عرفان آخرین درسِ حسابِ زینب است شرحِ این عنوان بیاموزیم حدیثِ عاشقی عاشقی چون راه و رسم و انتخابِ زینب است از سرِ عرفان بخوانیم این حکایت مو به مو امرِ طاعت در ولایت باز تابِ زینب است باید این درسِ گران را جوهری با خون نوشت دفترش آن سینه ی پُر التهابِ زینب است شیوه ی دشمن شناسی از پدر آموخت او راه و رسمش در حقیقت انقلابِ زینب است سینه اش نورِ ولی است و ضمیرش منجلی گفت هر تسلیمِ دشمن اجتنابِ زینب است هم فصاحت هم بلاغت در بیانِ نطقِ او درسِ زهرا و علی و اکتسابِ زینب است آن زمان آمد کنارِ جسمِ صد چاکِ حسین در میانِ قتلگه خون تا رکابِ زینب است شمع جانش ذره ذره آب شد در کربلا راوی این قصه آن حالِ خرابِ زینب است بوسه بر حلقومِ بی سر گو چگونه ممکن است ‌این صدا آمد از آن سر دل کبابِ زینب است راسِ تو امشب اسیران را جلو داری کند در دلِ شب روی نیزه آفتابِ زینب است کوفه و شام و اسارت را من از جان میخرم گر چه این محمل نشینی یک سرابِ زینب است مجلس و تختِ یزید و کوفیانِ تیره بخت خطبه های آتشین فَصلُ الخطابِ زینب است بهترین آموزه ها در صحنه ی کرب و بلا از همه بالاتر آن نقشِ حجابِ زینب است آنکه درسِ معرفت از مکتبِ زینب گرفت تا ابد در زمره ی اجر و ثوابِ زینب است‌ آنچه گفتیم این اثر شرحِ تمامِ قصه نیست این فقط یک گوشه از رنج و عذابِ زینب است کربلا این جلوه ی آیات و اسرارِ خدا چهره ی گلگونِ او خون خضابِ زینب است نامِ او عنوانِ این هم حاکی از رنج و بلاست تا ابد آیینه ی روی نقابِ زینب است حکمتِ نامِ بلندش را خدا داند وَ بس هر کجای روی او آذینِ بابِ زینب است گر شدی زائر کنارِ قُبّه ی شاهِ ولا هر دعا کردی بدان آن مستجابِ زینب است کربلا آیینه ی زیبایی و شیدایی است بهترین درسِ ولایت از کتابِ زینب است
من تشنه ی زیارت کرببلا شدم تا با دعای فاطمه حاجت روا شدم لب تشنه ام به آب فراتت در علقمه با یک نگاه توست به تو مبتلا شد بر خاک تربت تو نهادم سرم ز شوق از خاک، با ولای تو اینگونه پا شدم بنا عنایتی به فدای سرت شوم در هر نفس براه تو آقا فدا شدم بیچاره ی نگاه غریبانه ی توام تا کشته ی نگاه تو اندر منا شدم رکن عراقی از حرمت سر کشید و گفت در این طواف راهی کوه صفا شدم مروه تویی صفای حرم از صفای توست با این صفاست در صف قالوا بلی شدم یک بیت روضه در شب جمعه به کربلا از سوز نای نی ز غمت در نوا شدم مادر ز راه آمد و در بین قتلگاه گفتا که مات راس تو بر نیزه ها شدم زینب به گریه گفت که مادر به قتلگاه با تازیانه من ز حسینم جدا شدم غارت شده ست جسم حسینت به کربلا من هم اسیر کوفه و شام بلا شدم @Shoaraye_aeinimadhankermanshah
صدا ۰۰۲-۴.m4a
1.07M
امام_سجاد__ع_نوحه و. زمینه من امام ساجدینم ای مدینه دل غمینم ای مدینه آمد امشب لحظه‌های آخرینم ای مدینه بوده‌ام من یار عشق بود‌ه‌ام من قافله سـالار عشق ای مدینه با دو دست بـسته‌ام رفته‌ام من بر سر بـازار عشق وای من ای وای من ای وای من ** ماندم از كجا بگویم از غم و بلا بگویم ای مدینه بـا تو امشب من ز كربلا بگویم دیده‌ام پـر خون دل آواره را دیده‌ام تن های پاره پاره را من بروی دست بابایم حسین دیده‌ام لبخند شیــر خواره را وای من ای وای من ای وای من ** جان من بر لب رسیده دیده‌ام گلهای چیده مثل عمه بوسه دادم من به رگهای بریده بی كفن جسم بابامو دیده‌ام از تماشایش به خود لرزیده‌ام خم شدم من تن پاره پاره رو در میان بوریـا پیچیده‌ام وای من ای وای من ای وای من ** من ز غم افسرده بودم مثل گل پژمرده بودم اگر عمه نبود اونجا توی خیمه مرده بودم كاروان اشك و ناله دیده‌ام چیدن یك باغ لاله دیده‌ام نیمه شب در گوشه ویرانه من داغ زهرای سه ساله دیده‌ام وای من ای وای من ای وای من ** كنج ویران در برم بود او سه ساله خواهرم بود من خودم دیدم كه رویش مثل زهرا مادرم بود طفل خسته پیكرش آزرده بود پیش چشمم تـازیانه خورده بود گر نمی شد عمه من سپرش او براه شام و كوفه مرده بود وای من ای وای من ای وای من شاعر : سید محسن حسینی @Shoaraye_aeinimadhankermanshah