『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_چهاردهم4⃣1⃣ با سرعت دستم را بالا می برم و روی صورت خیسم می کشم. داشتم در خیالم ری
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_پانزدهم5⃣1⃣
در اتاق را باز میکنم. صدای سوت سه برادر متفاوتم، خانه را بر میدارد. دست روی گوشهایم میگذارم و با چشمانم صورتهای پر از شیطنتشان را میکاوم. سعید و مسعود دو طرف علی نشستهاند و سرهایشان را به سر او چسباندهاند و همانطور که فشار میدهند، شعر میخوانند و سوت میزنند. سعید چشمانش را ریز کرده و صدای سوت بلبلیاش کمی از صدای سوت مسعود با آن چشمان گشادش را تلطیف میکند.
حالا نوبت تکههایی است که اگر به من نگویند انگار قسمتی از ویژگی مردانهشان زیر سوال است.
_ جودی ابِت شدی!
_ اعیونی تیپ میزنی!
_ ضایعتر از این لباس نبود دیگه!
_ هرچی خواهرای مردم ژیگولند، خواهر ما پُست ژیگول!
و فرصتی نمیماند برای حرف زدن من.
دستی برایشان تکان میدهم. کیک و کادوهای کنارش انگار برایم چشمک میزنند که پدر بلند میشود و به سمتم میآید. حیران میمانم. به چشمان علی نگاه نمیکنم، چون حرفهایش را میدانم؛ اما عقلم نهیبم میزند. در آغوش میکشدم و سرم را می بوسد. جعبه ی کوچکی می دهد دستم و همین هیجانی می شود برای سه برادران که دست بزنند و مسعود دم بگیرد:
- دست شما درد نکنه. خدا ما رو بکشه. کاشکی که ما دختر بودیم اگر نه که مرده بودیم.
و قهقهشان.
امشب در دلشان بساط دیگری است و یا قصدی دارند که خودشان می دانند و من نمی دانم. پدر دست دور شانه ام می اندازد و مرا با خود می برد و کنارش می نشاندم. این اجبار را دوست ندارم، اما مگر همه ی آنچه اطرافم است دوست داشتنی هایم هستند؟
وقتی مادر را با ظرف اسپند می بینم که دور سر جمع می چرخاند و طلب صلوات می کند، میفهمم که چند لحظه ای زمان را گم کرده ام.
دستان پدر روی شانه ام است و من دوزانو نشسته ام. زبان در می آورم برای سه تایشان و چهار زانو می شوم. پسرها دادشان می رود هوا که :
- عقده ای!
- بابا همین کارها رو می کنید که شمشیر از رو بستند و فمنیست شدند!
مسعود شیطنتش گل می کند :
- مادر من، فمنیست ها این همه خون جگر خوردند به شما زن ها عزت دادن، از پستوی خونه بیرونتون کشیدند، حالا شما لُغز بارشون می کنید!
مادر محکم و جدی می گوید :
- ببینم چی گیر شما مردا می آد که این قدر دنبال این هستید حقوق ما زن ها رو بگیرید؟
- تساوی و دیگر هیچ.
علی می گوید :
- خنگ نزن. تساوی که حرف اسلامه. بگو تشابه.
- همین همین. می خواستم ببینم حواست هست یانه.
مادر تمام دانسته های مطالعاتی و معلمی اش را ندید می گیرد و جواب عوامانه ای می دهد بی نظیر :
- پس لطفا اول شما شبیه ما بشید، چند شکم بچه به دنیا بیارید. بعد حرف بزنید.
سعید و علی چنان می خندند که مسعود کم می آورد. چند لحظه با چشمان گرد و ابروهای بالا رفته آن ها را نگاه می کند :
- واقعا که !
این استاد عزیز به جنس مرد توهین کرد، شما می خندید. حقتونه هرچی این زن ها سرتون می آرن.
می گویم :
- مسعود خان بالاخره ما مظلومیم و توسری خور و کلفت یا قلدریم که سرشما بلا می آریم؟
مسعود دو زانو می شیند و گلویی صاف می کند :
- خدمتتون عرض کنم که شما فردا به دنیا می آی، پس الان موجودیت نداری که حرف بزنی.
مادر خم می شود و ظرف کیک را مقابلم می گذارد و می گوید :
- نیاز زن ها به شخصیتشونه، نه این کارو اون کار با روابط عمومی بالا.
عشق مادری رو ببین.
پدر بحث را جمع می کند و می گوید : شمعش کو؟
همه نگاه می کنند به پدر که وسط این بحث داغ چه سوالی بود. سعید می گوید:
_ من نذاشتم بخرند.
_ بابا ما نفهمیدیم شمع برای مردههاست یا زندهها؟ برای هر دوتاش روشن میکنند منتها یکی روی قبرش و ختمش. یکی روی کیکش.
با تشر میگویم:
_ ای نمیری مسعود با این مثال زدنت.
مادر میگوید:
_ اِ دور از جون. مسعود خجالت بکش.
چاقو را بر میدارم و اشاره میکنم به سهتاییشان و میگویم:
_ دوتاتون دست بزنه و یکیتون هم بره چایی بریزه تا ببُرم.
قیافههاشان دیدنی میشود. کم نمیآورم:
_ اِ مگه نشنیدید؛ و الا کلا کیک رو حذف میکنیم و فقط به کادو میپردازیم.
علی دو تا دستش را روی زانوی چپ و راست آنها میگذارد و همزمان که بلند میشود، میگوید:
_ باشه؛ باشه لیلی خانوم. نوبت ما هم میرسه.
و میرود تا چایی بیاورد. سعید و مسعود هم با حرص شروع میکنند به دست زدن چاقو را میبرم سمت کیک و نگه می دارم:
_ نه فایده نداره محکمتر بزنید.
مسعود چشمک میزند:
_ ضرب المثل آدم و کوه بود، نامردی اگه فکر کنی من آدم نیستم!
سعید با مبینا تماس میگیرد و دوباره تمام شعرها و شیطنتها را تکرار میکنند. مخصوصا مسعود که از پایههای میز و استکان خالی و مورچهی کنار کیک هم عکس میگیرد و برای مبینا میفرستد. احساس همیشگی تنها بودن مبینا میآید سراغم.
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهدارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿5⃣4⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿6⃣4⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿7⃣4⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿8⃣4⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿9⃣4⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿0⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
افتتاح مطیعی.mp3
22.89M
📖 #دعای_افتتاح
🎙بانوای حاج میثم مطیعی💚
التماس دعا🤲
✨@shohaadaae_80✨
🔶 تلاوت قرآن به نیابت از شهدا
🍃جزء سیزدهم3⃣1⃣
🌷 ثواب قرائت آن هدیه به امام حسنعسکری(علیهالسلام) به نیابت از شهید محمد بلباسی🌹
📣 لطفا نشر دهید تا همه در ثواب این ختم سهیم باشند.🌈
°♡{ @shohaadaae_80 }♡°
جزء 13.mp3
3.97M
📖|تندخوانےوترتیل جزء سیزدهم3⃣1⃣
🎤|قـارے: استاد معتـز آقایـے
•✨[ @shohaadaae_80 ]✨•
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿1⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿2⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿3⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿4⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿5⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿6⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿7⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿8⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿9⃣5⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿0⃣6⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿1⃣6⃣
#st
@shohaadaae_80
#هَمـڳآمبـــآڪَلٰامۅَحے
جزء3⃣1⃣ قرآن کریم:
♦️ آیه ۷ سوره ابراهیم:«....لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ...﴿۷﴾»
♦️ترجمه:«...اگر شکرگزار باشید نعمتم را بر شما می افزایم.....»
📌نکته اخلاقی:
در تمام دنیا هر کجا را بنگری می بینی که همه این نعمت ها خالقی دارد.پس چرا از این همه خوبی که پروردگار در حق ما می کند تشکر نمی کنیم؟
ما که می دانیم هرچه را که داریم از آن اوست.پس لازم است هر روز بابت این همه نعمت او را شکر کنیم.
🔔شکر نعمت مراحلی دارد:
💟شکر قلبی که انسان همه نعمت ها را از خدا بداند.
💟شکر زبانی نظیر گفتن«الحمدلله»
💟شکر عملی که با انجام عبادات و صرف کردن عمر و اموال در مسیر رضای خدا و خدمت به مردم به دست می آید.
⭐️در این آیه این ویژگی ذکر شده که با شکر نعمت نه تنها نعمت های خداوند بر ما زیاد می شود بلکه ما نیز رشد می کنیم و بالا می رویم.از خداوند متعال بابت این همه نعمت که به ما داده مخصوصا سلامتی تشکر کنیم.
💐والله خیر الرازقین💐
📿@shohaadaae_80📿.
🌹🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌹
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿2⃣6⃣
#st
@shohaadaae_80
درسته غریبی آقاجان💔
ولی دل میبری از همه آدما😍
مرحبا🌿3⃣6⃣
#st
@shohaadaae_80