eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
558 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.8هزار ویدیو
43 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 سلام بر آنهایے ڪہ بياد بےنشانشان حتے براے هم نگذاشتنــد ... سلام بر خوشنام را یاد کنیم با ذڪر
🍀🌺🌴💐🌴🌺🍀 ⚜️با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کلیّه دوستان و عاشقان و با عرض خدمت کلیه عزیزانی که جدیداً به جمع ما پیوستند و قدم روی چشم گذاشته اند و همچنین تشکر از همه عزیزانی که همراه ما هستند . امید آن داریم که جهت شدن اطلاعات کانال و بهره برداری بهتر ، شما خوبان نیز به اشکال زیر یاری کنید . ✅ ارسال ، و ... در مورد ✅ ارسال عزیزانی که به واسطه مسیر زندگیشان عوض شده ✅ ارسال اطلاعات مربوط به یا شامل ، ، ، ، و ... ، جهت معرفی در کانال امید است در راه به ، ما را یاری رسانید . ✍️بی صبرانه منتظر زیبا ، و شما خوبان هستیم . خادم کانال ... 🆔@karbobala_72 ، نسبت به معرفی کانال ما به دوستان خود همت نمایید . تا به لطف الهی همه باهم یک جمع بزرگ داشته باشیم . ✨ ان شاءالله✨ @Shohadaye_khoy
هدایت شده از شهیدانه
نمونه طرح گرافیکی عکس جهت چاپ برای کوله پشتی های زائرین اربعین حسینی در 💠 ، مجموعه ای برای روایت شهادت 🆔 @shahidaneh_khoy
🍀🌺🌴💐🌴🌺🍀 ⚜️با عرض سلام و خسته نباشید خدمت کلیّه دوستان و عاشقان و با عرض خدمت کلیه عزیزانی که جدیداً به جمع ما پیوستند و قدم روی چشم گذاشته اند و همچنین تشکر از همه عزیزانی که همراه ما هستند . امید آن داریم که جهت شدن اطلاعات کانال و بهره برداری بهتر ، شما خوبان نیز به اشکال زیر یاری کنید . ✅ ارسال ، و ... در مورد ✅ ارسال عزیزانی که به واسطه مسیر زندگیشان عوض شده ✅ ارسال اطلاعات مربوط به یا شامل ، ، ، ، و ... ، جهت معرفی در کانال امید است در راه به ، ما را یاری رسانید . ✍️بی صبرانه منتظر زیبا ، و شما خوبان هستیم . خادم کانال ... 🆔@karbobala_72 ، نسبت به معرفی کانال ما به دوستان خود همت نمایید . تا به لطف الهی همه باهم یک جمع بزرگ داشته باشیم . ✨ ان شاءالله✨ @Shohadaye_khoy
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 ما به منطقه طلائیه رفتیم. مدتی بود که هر چه تلاش می کردیم بی فایده بود. خودشان را نشان نمی دادند. شب در مقر سوره واقعه را خواندیم و خوابیدیم. صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری بود نماز را خواندیم. سپس در حضور یکی از برادران با حال عجیبی خواندن را شروع کرد. وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت : "السلام علیک یا اباعبدالله و علی ارواح التی ..." که یکباره پیکر یک به زمین افتاد! حال همه بچه ها تغییر کرده بود . بعد از اتمام برنامه با توکل بر خدا و با روحیه ای عالی مشغول کار شدیم . باورش سخت است. اما اولین بیل که به زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد: ... ... ... به اتفاق بچه ها با دست خاکها را کنار زدیم . شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . همه می گفتند: کار خودش را کرد . پیکر کاملا از خاک خارج شد. اما هر چه گشتیم از او خبری نبود! او یک بود. ما پس از پایان همگی را به حق سید و سالار قسم داده بودیم . حالا به همراه پیکر این به جز سربند زیبای کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد . روی آن کتابچه نوشته شده بود: 📚 کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۵۸ - ۱۵۹ شادی روح و
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ؟؟ کسی است که جز ، دیگر کسی را نمی بیند . ؟؟ ما هستیم ، که جز کسی را نمی بینیم ... 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 @Shohadaye_Khoy
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 و فرزند عزیزش صبح روز یکشنبه چهارم شهریورماه 1358، سه موتورسوار از گروهک فرقان، حاج مهدی را هنگامی که مانند هر روز، به همراه حسین مهدیان و حسام، فرزند کوچکش، روانه مؤسسه کیهان بودند، به رگبار گلوله بستند و پدر و پسر را به رساندند. به فرمان امام خمینی (ره) پیکر حاج مهدی را به قم منتقل کردند و در کنار حضرت معصومه(س) به خاک سپردند. امام (ره) نیز در تشیع جنازه وی شرکت کردند. شب هنگام، امام خمینی(ره) بر مزار آن حاضر شدند و بیست دقیقه به دعا مشغول بودند که رویدادی کم نظیر در رفتار امام(ره) شمرده می ­شود. @Shohadaye_Khoy
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏ من ایشان را حدود بیست سال است که مى‏شناسم. یک نفر نبود، او به تنهایى بیست نفر بود. براى من برادر و فرزند خوب و عزیز من بود. ایشان براى من بسیار سنگین بود اما آنچه مطلب را آسان مى‏کند آن است که در راه خدا بود. او بر همه مسلمین مبارک باشد. او مى‏بایست مى‏شد، براى او، مردن در رختخواب کوچک بود . 📚 صحیفه نور، جلد 9، صفحه 350 شادی روح و @Shohadaye_Khoy
🥀🥀🥀 اسم نیست، رسم است! شهید عڪس نیست ڪه اگر از دیوار اتاقت برداشتـۍ فراموش بشـود! شهید مسیر است، زندگیست، راه است، مرام است! شهیـد پس داده و روزنه ایست بـه سوی خـدا. @Shohadaye_Khoy
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجت الاسلام سید مسعود پور آقایی
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجت الاسلام سید مسعود پور آقایی @Shohadaye_Khoy
💐🌼😁🌺😁🌼💐 کمی بخندیم پسرخاله زن عموی باجناق ... یک روز سید حسن حسینی از بچه‌های گردان رفته بود ته دره‌ای برای ما یخ بیاورد. موقع برگشتن، عراقی‌‌ها پیش پای او را با خمپاره هدف گرفتن، همه سراسیمه از سنگر آمدیم بیرون، خبری از سید نبود، بغض گلوی ما را گرفت بدون شک شده بود . آماده می‌شدیم برویم پائین که حسن بلند شد و لباسهایش را تکاند . پرسیدیم: «حسن چه شد؟» گفت: با حضرت عزرائیل آشنا در آمدیم، پسرخاله زن عموی باجناق خواهرزاده نانوای محلمان بود، خیلی شرمنده شد، فکر نمی‌کرد من باشم والا امکان نداشت بگذارد بیایم، هرطور بود مرا نگه می داشت . @Shohadaye_Khoy