eitaa logo
شوق پرواز🕊🇮🇷
325 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
بسم الله ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ #سیده_موسوی نویسنده(گاهی می‌نویسم) «نشر بدون #لینک و #نام #نویسنده #جایز_نیست. کپی مطالب #متفرقه با ذکر صلوات 15 #کانالهای دیگر @seedammar @sodaneghramk #ناشناس👇🏻 https://daigo.ir/secret/81199999838
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید ابراهیم هادی می‌گفت: دنیا همین است؛ تا آدم عاشقِ دنیاست و به این دنیا چسبیده، حال و روزش همین است. اما اگر انسان سرش را به سمتِ آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد، مطمئن باش زندگی‌اش عوض می‌شود و تازه معنی زندگی کردن را می‌فهمد... ✍🏻 ثابت کردند ، دل بُریدن می‌خواهد.
آسمان کجاست؟! در اصطلاح و ادبیات دینی، ما از عبارت «آسمانی» استفاده می‌کنیم. اما آسمان کجاست؟ آیا این فضای لاجوردی آسمان است و این ستارگان در آسمان قرار دارند؟ آسمانی بودن به معنای دور شدن از منافع شخصی، گرایش‌های زمینی و روابط و بستگی‌های مادی است. دوری از این امور همان چیزی است که شما در منطق از آن به تجرد و تنزه یاد می‌کنید. هرچه درجه‌ی تنزه بالاتر باشد، آسمانی بودن انسان بیش‌تر است، زیرا انسان در حیات خود در نتیجه‌ی برخی عوامل درونی، نه تنها در معرض رویارویی عامدانه در برابر حق است بلکه در معرض ندیدن حق نیز قرار دارد. 1970/2/7 @ShugheParvaz
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بی‌تاب اربعین» ✍ هوا گرم است... و دل من بیقرارِ گرمای راهیست که با خستگی آمیخته، اما شیرین است... راهیست که به عشق ختم می‌شود، به تو، ای محبوب قلبم! بی‌تابم، نگران، چون پرستویی مهاجر در آرزوی آشیانه‌ای در سرزمین گرمسیر عشق. هوا گرم است، و شوق دیدارت چون شعله‌ای سوزان در دل خسته‌ام می‌تابد. ای عزیز دل‌ها، ای روح جان من! راه سخت است، اما من عاشقانه قدم برمی‌دارم، که پایان این راه، نگاه توست... یکسال گذشت، سالی که شب‌هایش با دلتنگی تو گره خورده بود، شب‌هایی که تنها با زمزمه نامت آرام می‌گرفتم. گاهی در عالم رویا، مرا مهمان سرای نورانی‌ات می‌کردی، و من از همان سکوی خیال، تا آسمان پرواز می‌کردم... ای طبیب جانم، این دلِ آشفته را دریاب، رحمی کن بر قلبی که بی‌قرار توست. مرا امسال هم بطلب... ای مهربان‌ترین میزبان، که دل عاشق من هیچ سکنی جز خانه‌ی تو نمی‌شناسد. دلتنگم، محبوبم، اما نگرانم... نکند امسال، از قافله عاشقانت جا بمانم. @ShugheParvaz
به امید آن روز که بازگردی،
و شعر بلند ستاره‌ها را،
که از لابه‌لای شکاف آسمان می‌درخشید،
با تمام وجودت بخوانی.
و من، آرام در گوش زمان نجوا کنم
: ای آن‌که انتظارم را می‌کشی… خواهم آمد. عج @ShugheParvaz
7.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️ ❇️ قدری قلم‌ها را کنترل کنید قدری خودتان را حفظ کنید... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
«دورهمی های پر برکت» ✍ چند شب به‌یادماندنی بود... بعد از روضه، در خانه پدربزرگ دور هم می‌نشستیم. کتاب احکام را باز می‌کردیم، سؤالات شرعی می‌پرسیدیم و پاسخ می‌شنیدیم. یا به‌قولی، مباحثه می‌کردیم. این همان معنای واقعی جلسات حسینی بود؛ فقط اشک نبود، فهم و معرفت هم بود. آن سال‌ها حال‌وهوای دیگری داشت. شب‌های تابستان با حفظ قرآن، یادگیری احکام و گفت‌وگوهای دینی می‌گذشت. اما حالا، چرا آن جلسات ادامه نیافت؟ شاید به‌خاطر آمدن اینترنت، گوشی‌ها و حواس‌پرتی‌های این روزها... با این حال، آن سال‌ها بی‌ثمر نبود. برکاتش هنوز در دل و ذهن ما زنده است. انتقال معارف دینی به نسل جوان، صمیمیت خانوادگی، تقویت روح پرسشگری، آرامش درونی و آشنایی با سبک زندگی اهل‌بیت، تنها بخشی از ثمرات آن دورهمی‌های ساده بود. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: «تَزاوَروا و تَذاكَّروا أمرَنا؛ فإنَّ حديثَنا يُحيِي القُلوبَ» با هم دیدار کنید و درباره معارف ما گفت‌وگو نمایید؛ چرا که سخنان ما دل‌ها را زنده می‌کند. (بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۵۲) شهید مطهری می‌گوید: «اگر دین از خانواده شروع شود، در دل فرزند ریشه می‌دواند، نه فقط در ذهن او.» و هنوز هم می‌شود دوباره ساخت. می‌شود یک شب در هفته را برای نشستن دور هم انتخاب کرد. صفحه‌ای قرآن خواند، حدیثی ساده مرور کرد، گوشی‌ها را برای چند دقیقه خاموش کرد و در فضایی بی‌تکلف و صمیمی حرف دل زد و از دین آموخت. ای کاش دوباره بشود... همان جلسات ساده، صمیمی و پربرکت را زنده کرد. @ShugheParvaz
«گـــــــاهــی» گاهی میان کلمات، تصمیم به سکوت می‌گیرم؛ می‌گذارم دست از بهم‌ریختگی بردارند، و راهی برای هدف و بیان بیابند. همین کلمات، گاهی پروانه می‌شوند و دلیل بغض و اشکم، گاهی در هیاهو، یار می‌شوند و مرهمی بر درد، گاه راه‌ بلد عرفان‌اند و سیر و سلوک من، و زمانی خاموش، هم‌قدم من‌اند... دنیای نویسندگی، عجیب نیست؛ زیباست. گاهی همین واژه‌ها، روح را به پرواز درمی‌آورند، و گاهی نیز، منجر به سقوط می‌شوند. راستش را بخواهید، کلمات بی‌تقصیرند... این نفس است که گاه تسلیم معشوقی آسمانیست، و نوشته‌ات را از جنس نور و پرواز می‌سازد، و گاه، فریفته‌ی حب دنیا، که واژه‌ واژه، سقوط را حلالت می‌کند. آری... در عالم نویسندگی، طالب مسیر «الی‌الله» باش؛ که آن نور، همانا خودِ حق است. @ShugheParvaz
«چشم به راه ماه» ✍ دلتنگ که باشی، حال دلت بی‌قراریست… مثل غزلی به‌هم‌ریخته که منتظر قافیه‌ایست، تا جان بگیرد. و حالِ من، بی‌قرار و آشفته… تشنه‌ی کسی‌ام که هیچ‌کس ندیده‌ او را، حتی چشمان نالایق من. کاش، میان این همه وعده، او بیاید… و من از شادی فریاد بزنم: "دیدید؟ بالاخره آمد!" خوب می‌دانم که می‌آید، اما می‌ترسم… می‌ترسم آن زمان، دیگر جانی در بدنم نمانده باشد، و زیر خروارها خاک سرد، حسرتِ آن روز را بکشم. می‌آید… خوب می‌دانم می‌آید، و پایان می‌دهد تمام دلتنگیِ عمرم را. آن روز چه زیبا خواهد بود، که دیگر پرده‌ای میان من و او نیست… یقین دارم از نگاه به صورتِ ماهش سیر نخواهم شد. و او، شکایت می‌گیرد از دوری من… و همیشه حق با اوست. کاش دعای هر فریضه‌ام با "اللهم عجل..." به پایان برسد. کاش ندبه‌های پُر از آهِ هر جمعه، به پایان برسند. کاش پایانِ دعای عهد، دیگر به بغض ختم نشود. کاش روزی، تمامِ "کاش‌ها" تمام شوند… اما دلتنگیِ امشبم، جنس دیگری داشت… جنسِ معشوقِ منتظر… یارِ بی‌وفا… ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
«ختم پرواز» ✍ گاهی، میان دلتنگی و بی‌قراری، دریچه‌ای از نور باز می‌شود؛ آن همان سکوی پرواز است. بالِ شکسته نیز، روزی ختمِ پرواز است. میان آن‌ همه آه و حسرت، نقطه‌ای امیدیست. ای یارانِ نورِ حق، ما را نگاهی؛ در میانِ هیاهوی رنگارنگِ دنیا، ما را نشانی. کجایید، ای عاشقان؟! ما را در این برهه‌ی زمان، تنها نگذارید. نابلدانِ راهیم، شما عاشقانِ راه. طالب راهِ حقیم، شما عاشقانِ حق. خود خواندید ما را؛ دست‌مان را رها نکنید. به نجوایِ خالصانه‌ی شبانه‌ی سنگرهایتان قسم، راه را نشانمان دهید... «ای که مراخوانده‌اید راه نشانم دهید.» @ShugheParvaz
«انسانیت» نمی‌دانم از کجا شروع کنم و چگونه بنویسم... چند روزی‌ست میل به غذا کم شده، خجالت‌زده‌ام. در برهه‌ای از زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که همه چیز در حال امتحان است: شرافت، غیرت، مسلمانی... و انسانیت. گفتم "انسانیت"... چند میلیارد مسلمان در جهان هستیم، اما فقط نظاره‌گر اوضاع غزه مانده‌ایم. هیچ کاری نکرده‌ایم. تنها به ابراز همدردی و همبستگی بسنده کرده‌ایم. اکنون که غزه در گرسنگیِ مرگ‌بار گرفتار شده، باز همان احساسات تکراری را مرور می‌کنیم. می‌ترسم از روزی که خشم خدا، دامن همه‌ی بشریت را بگیرد؛ از این سکوت سنگینِ مسلمانان می‌ترسم. نمی‌دانم چه بگویم یا چه بنویسم. اما از خود می‌پرسم: «انسانیت را چگونه فهمیدیم؟» که شب‌هایمان با خیالی آسوده روز می‌شود، در حالی که شاهد رنج بی‌وقفه‌ی مردم مظلوم غزه‌ایم... "وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ..." شما را چه شده که در راه خدا و برای نجات مردان و زنان و کودکانی که ستمدید‌ه‌اند، نمی‌جنگید؟ آنان که می‌گویند: «پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون ببر، و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار، و از جانب خود یاوری برای ما قرار ده.»آیه ۷۵ سوره نساء ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @ShugheParvaz
🔻برخلاف جنگ‌های سنتی که بر تخریب فیزیکی تمرکز دارند، جنگ شناختی در عرصه ایده‌ها، احساسات و باورها عمل می‌کند. @ShugheParvaz
🕊🕊 خسته جانم قصد پرواز دارم بی پر و بالم  دلیل پروازم میشوی؟! «ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم ده» @ShugheParvaz (ویرایش شد)