#تجربه_من ۱۱۱۷
#تاخیر_در_فرزندآوری
من و همسرم واقعا دوتا بچه کافی نیست رو قبول داشتیم و دوست داشتیم که صاحب ۴ فرزند شویم اما فقط گفتن ملاک نیست باید در عمل هم نشون داد.
صد حیف که عمر ما بگذشت و الان چاره ای ندارم جز دعا وگریه و زاری در محضر خدای متعال و توسل به اهل بیت (ع) و دعای شما خوبان برای من و امثال من که سالهای زیادی چشم به راه و سرگردان مطب ها هستیم.
سال ۸۴ ازدواج کردم در سن ۱۹ سالگی و متاسفانه بعد از ۵ سال به هوای اینکه بهتر بگردیم و خوش بگذرونیم اقدام به بارداری کردیم و به لطف خدا سال ۸۹ دختر گلم بدنیا اومد😍 و چراغ خونه مون شد و با اینکه همسرم دوشیفت سر کار بود اما همیشه برای بچه داری کمک حالم بود و با وجود خستگی هاش همراه همیشگیم بود و هست.
باز به هوای اینکه دخترمان بزرگتر شود و از تربیت مذهبی و پوشاک و رفاهش چیزی کم نشود بارداری را تا کلاس اول رفتنش به تاخیر انداختیم و دعای همیشه دخترک کوچکم این بود که خدایا به من خواهر و داداش بده و ما فکر میکردیم همبازی شدن با او و گذراندن وقتمان با او و برطرف کردن نیازهایش، کل نیازهای او را برطرف کردیم اما غافل از اینکه نیازهایی هستن که اگه بموقع رسیدگی نشه خلا آن آینده را تحت تاثیر قرار میده...
کلاس اول که رفت بعد از ۸ ماه اقدام، باردار شدم که موقع نماز صبح وقتی بی بی چک مثبت شد انگار دنیا رو بهمون دادن
به همراه همسرم شکر خدا میکردیم و همسرم دلسوزانه از روز مثبت شدن مثل پروانه دورم می چرخید و مرا شرمنده میکرد ولی متاسفانه اولین علائم سقط برایم نمایان شد و از دستش دادیم.
باز زمانی که کلاس سوم رفت، بعد از ۱۰ ماه باردار شدم و باز خوشحالی و در پوست خود نگنجیدن و مراقبت های همسرم و استراحت های مطلق که متاسفانه این خوشحالی هم زیاد دوام نداشت و تجربه تلخ قبلی برایم تکرار شد و سقط شد و برایم خیلی سخت و تلخ گذشت.
با این وجود با شکرگزاری از خدا و توکل به او اقدام کردیم اما هفته ها و ماه ها و سال ها گذشتن و هیچ خبری نشد و ما هر لحظه منتظر یه جواب مثبت بودیم اما خبری نشد و تمام جواب آزمایشات نشان میداد که من و همسرم سال های طلایی برای فرزند دارشدن را از دست داده ایم و افسوس روزهای رفته را خوردیم که چه کردیم با خودمان و فرزندمان...
آلان دخترم کلاس نهم و خودم ۳۹ ساله شده ام و چندین سال کارم شده گریه و توسل و توکل که خدا برایم معجزه ای کند مرا دوباره لایق مادری کند و منتظرم و چشم به راه هستم یک آزمایش مثبت دل همسرم و دخترم و همه اطرافیانم را شاد کند و مرا از شرمندگی دربیاورد و عذاب درونم را کمتر کند.
کاش اون موقع ها کسی زیر گوشمان میگفت بچه بیاورید. کاش میگفتن شما نمیدانید ممکن است دیر شود، پس زودتر اقدام کنید. کاش میگفتن چقدر خوب است که باهم بچه ها بزرگ شوند و فاصله شان کمتر باشد. کاش میگفتن چه اشکالی دارد که عروس و داماد زودتر بچه دار شوند کاش آنقدر این حرفها زده میشد و تکرار میشد تا اثر بخش میشد. کاش حداقل خودمان هم بیخیال همه چیزهای اطراف میشدیم.
الان هم امید دارم به خدایی که از مادر برای بنده اش مهربانتر است و گناه من را در این امر ببخشد.
هروقت که مطالب کانال و تصاویر هدیه های خدا را میبینم با گریه و لبخند میخونم و ذوق میکنم از دیدن شون و برای زیاد شدن بچه شیعه های آقا امیرالمؤمنین ع دعا میکنم.
عاجزانه ازتون خواهش میکنم بحث فرزند آوری جدی بگیرید هم برای آینده خودمان زمانی ک پیر و تنها میشویم، هم برای فرزندانمان کا در آینده تنها و بی کس نشن بعد از ما😭 و هم به فرمان رهبر عزیزمان لبیک بگوییم.
الان اشتباهی که خودم کردم و میبینم چقدر آرامش درونی ام بهم ریخته هر کس که میبینم تازه ازدواج کرده یا برای فرزندان بعدی سعی میکنم بخاطر رضای خدا و ازدیاد نسل شیعه با جون و دل تشویقشان کنم و خودم را برایشان مثال میزنم و از تجربیات تلخ خودم برایشان میگویم باشد تا چراغ راه شود برایشان و بموقع اقدام کنند.
و کانال" دوتا کافی نیست " را بهشون توصیه میکنم برای چون و چراهایشان تا ببینند فرزندآوری تا چه حد جز نیازهای اساسی شده.
الان خداروشکر به لطف خدا گل دخترم در زمینه تحصیلی و تربیتی و اعتقادی نمونه اس و خداروشکر به برکت وجود خدا در زندگی مان و برکت وجود گل دخترمان از نظر رفاهی در حد نیاز تامین هستیم اما نداشتن خواهربرادر و کسی غیر از پدرومادر همیشه به چشم میاد و برایم زجر آور و تلخ است و به نظرم با هیچ چیزی این خلا پر نمیشه ما ندانسته به اینکه بخواهیم فرزندمان تک فرزند شده تا الان و برای همین میگویم خدا مرا ببخشد.
عاجزانه از شما میخواهم برای من و امثال من دعا کنید که خداوند به ما فرزندان سالم و صالح و سرباز آقا صاحب الزمان عطا کنه. برا دخترم دعا کنید که عاقبتش بخیر بشه و ذریه طیبه بشه واسمون
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
#استاد_تراشیون
✅ اولین متولی تربیت فرزند...
مادران عزیز باید بدانند که در کنار مدرسه، قدرت تربیتی و تأثیرگذاری آنها بر فرزندانشان همچنان برقرار است.
این نکته حائز اهمیت است که هیچگاه این مسئولیت را به شخص دیگری، حتی به مادران خودشان، واگذار نکنند. تربیت فرزندان، حق و وظیفهای است که باید با تمام وجود به آن پایبند باشند.
مدرسه، به عنوان یک نهاد آموزشی، قرار است بازوی کمکی مادران باشد و نه اینکه جایگاه آنها را تحتالشعاع قرار دهد. مادران باید با اعتماد به نفس و آگاهی از اهمیت نقش خود در زندگی فرزندان، در تربیت آنها مشارکت کنند.
این فرایند نهتنها به رشد شخصیت فرزندان کمک میکند، بلکه پیوند عاطفی و نزدیکتری میان مادر و فرزند ایجاد میکند.
بنابراین، مادران باید این حق را محکم و با قاطعیت در دست بگیرند و به هیچکس، حتی به نزدیکترین افراد خانواده، اجازه ندهند که این مسئولیت را از آنها بگیرد.
#مادری
#تربیت_فرزند
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
#تجربه_من ۱۰۸۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#قسمت_اول
من متولد ۸۳ هستم، با دوتا خواهر و یه برادر بزرگتر، پدرم هم روحانی هستن.
وقتی سال ۸۱ میشه خدا به مادر و پدرم یه آقا پسر میده و میگن دیگه بچه بسه
خب اون زمان، زمان فرزند کمتر زندگی بهتر بود.
بعد از یک سال و اندی مامانم متوجه میشه بارداره و خدا خواسته من بودم. سال ۸۳ به دنیا میام ولی بهم بیمه تامین اجتماعی تعلق نمیگرفت، فرزند اضافی بودم😅
ریا نباشه ولی با به دنیا اومدن من مادر و پدرم هم ماشین گرفتن و پدرم دکتری گرفت😌
خواهر بزرگم تو ۱۶ سالگی که من یک سالم بود ازدواج میکنه و من رو به جای اون میذارن و بعد از یه سال و خوردهای منم جزء مردم حساب میشم و بیمه دار😄
هردوخواهرم تو ۲۰ سالگی مامان شدن و تا الان هرکدوم سه تا بچه دارن، منم خالهی ۶ تا دسته گل بودم و اینطوری بود که بچههای زیادی رو دیدم.
مادر و پدرم میگفتن ما تو رو شوهر نمیدیم باید درستو بخونی، بابامم استاد حوزهست و ازونجایی که طلبهها آمار استادارو درمیارن خب میدونستن دختر داره.
منم خب بچه درسخونی بودم و حتی خواستگارارو بهم نمیگفتن چه برسه به اینکه تو خونه راه بدن.
گذشت و گذشت تا اینکه کنکوری شدم و ۱۷ ساله، یکی از اساتید حوزه که یه شهر دیگه بودن ولی تو بچگی با دخترشون دوست صمیمی بودم و روابط همسایگی داشتیم میان خونه یکی مهمونی که ماهم از قضا اونجا بودیم.
خانومش منو میبینه و یادش میوفته که بلهههه یه زمانی اینا یه دختر داشتن چرا یادم رفته بود و به یکی از طلبههایی که شاگرد همسرشون هم بودن، معرفی میکنن.
مادرم اونجا گفت میخواد درس بخونه و ازدواج نمیخواد بکنه و خودمم واقعا تو فاز ازدواج و اینا اصلا نبودم. ولی اینا خیلی پافشاری میکنن تا اینکه پدر و مادر همسرمو میفرسته بیان خونه ما...
همچنان ما (خودم و پدر و مادرم) نمیخواستیم ولی خب مهمون فرستاده بود و رسم مهمون نوازی ایجاب میکرد که من تو اتاق خودمو حبس نکنم.
حتی تو همون روز مادرو پدر همسرم گفتن دختر و پسر برن باهم صحبت کنن که پدرم اجاره نداد.
تا اینکه معرف خیلی اصرار میکنه بابامم مطمئن میشه پسر خوبیه به منم گفت قبول کنم ولی خب همچنان میگفتم نه ولی پدرم گفت آدم خوبیه قبول کن گفتم آدم خوب همیشه هست فقط این نیست که. گفت نه همیشه آدم خوب پیدا نمیشه. منم دیدم اینطوری گفتن، به پدرم اعتماد کردم و باخودم گفتم مطمئنا چندتا پیرهن بیشتر از من پاره کرده و خب حرفش حقه!
بعد از یه هفته همسرم اومد صحبت کنیم، خلاصه منی که اصلا قصد ازدواج نداشتم یهویی تو کمتر از یه ماه از دنیای مجردی وارد دنیای شیرین متاهلی شدم با یه طلبه بسیار درسخوان، دغدغهمند و بسیار با ایمان...
ادامه👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۸۲
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#قسمت_دوم
این یهویی وارد شدن، خیلی عجیب بود.
کاشکی معرف مون اینقدر واسه زود مراسم گرفتن اصرار نمیکرد.
مشاوره هم رفتیم و همه چی خوب بود ولی خب باعث شد من با خجالت تمام این مراحل رو پشت سر بذارم و شیرینی اون زمان رو نچشم ولی خب الان که فکر میکنم اون شرم و حیا از یه آقا پسر نامحرمی که دو هفته بعد، یک هفته بعد، فردا قراره بشه همه زندگیت شیرینی خودش رو داره.
آبان سال ۱۴۰۰ عقد کردیم و تا ۷ ماه حتی صمیمی ترین دوستم نمیدونست من ازدواج کردم.
نزدیک ۴،۵ ماه طول کشید به روال عادی زندگی برگردم و مثل قبل غذا بخورم و از همسرم خجالت نکشم.
تو ۱۸ سالگی با شروع سال تحصیلی و دانشگاه و حوزه یه عروسی ساده طلبگی گرفتیم و اومدیم قم که اونم هزینههاشو مامان و بابام خودشون تقبل کردن و نذاشتن همسرم وام و اینا برداره برای عروسی
از همون اوایل همسرم میگفت بچه دار بشیم، منم واقعیتش میگفتم الان من ۱۸ ساله مامان بشم؟
تازه ترم یک دانشگاهم، اون وقت درسمو چیکار کنم و از این قبیل حرفا تا اینکه راضی شدم ترم سه بچه بیاریم.
سال ۱۴۰۲ قسمت شد رفتیم کربلا و اونجا از امام حسین و حضرت ابوالفضل دوتا چیز خواستم، یکی اینکه تا سال بعد یه بچهای که سرباز امام زمان باشه و سالم و صالح یکی هم تا سال بعد داداشم ازدواج کنه و با خانومش بیاد کربلا
اولی خداروشکر با دعای این دو برادر مستجاب شد و دخترم ۷ شهریور تو دلم لونه کرد و دومیشم که داداش ۲۱ سالهم قصد تشکیل خانواده کرد ولی تا الان که ۲۲ سالشه حتی یه خواستگاری هم نرفتیم دخترا میخوان درس بخونن😅
هفت ماهه دخترمو باردار بودم که به لطف خدا ماشین دار شدیم، هرچند کار کردهست ولی باز لطف خدا و پا قدم دخترمون بود.
تو همون هفت ماهگی نیمه شعبان از حرم تا عمود ۹۴ جمکران پیاده رفتم و اونجا نیتم رو محکم تر بستم و دخترم رسما شد سرباز امام زمان و همچنین مادر سربازای امام زمان ان شاء الله
خلاصه که ترم سه و چهار باردار بودم و با اون حال با اتوبوس دانشگاه میرفتم، نه ماه تمام تو دانشگاه از آسانسور استفاده نمیکردم یکی از دوستان خبر داشت و بهم میگفت ماشالا چه فرزی ولی با آسانسور برو و من تا خود ۴ روز قبل زایمان با پله میرفتم کلاسا
خیلی نگران درسام بودم و نمیخواستم مرخصی بگیرم و به خاطر همین با خدا و امامم درد دل میکردم و میگفتم من به نیت سربازی امام زمان راضی به آوردن این دخترکوچولو شدم و به خاطر خودم نبوده پس شما کمکم کنید تا از درسم عقب نیوفتم و بشه غیرحضوری ادامه بدم که خداروشکر شد.
و دخترم فاطمه خانوم ساعت ۱:۵ بامداد جمعه روز ۰۳.۰۳.۰۴ به دنیا اومد.... اگه یه ساعت زودتر بود میشد ۰۳.۰۳.۰۳😒 که خب اشکال نداره اینم لاکچریه😂
ان شاء الله تو دوسالگی فاطمه خانوم هم که من کارشناسیم تموم میشه قصد بچه دوم داریم و هر دوسال یا هرسه سال اگه خدا بخواد یه سرباز به سربازای امام زمان اضافه کنیم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سلام صلح بخیر آسمان جان میدونم جوابم را نمیزارید گروه ولی دختری که ۱۵ سالش هست وصبح ها حالت تهوع داره پیش یه دکتر گوارش خوب برو اول هم یه انداسکوپی از معدت بگیره اگه مشکلی بود با دارو رفع میشه پسر منم مثل شما بود ۶ماه دارو خورد ویه سری پرهیزی عست مثل چیپس ندشابه سرخ کردنی و۰۰۰ کمتر استفاده کن مطمن باش زود خوب میشی ان شاالله که همه خوش وخرم در کنار هم زندگی کنند منن باسم مامان همیشه نگران ممنون از کانال خوبتون بگین اگه اصفهان باشن دکتر مهران موحد محمدی برل گوارش خیلی عالی هست آدرس شمس آبادی متمع قصر نور طبقه ۳🙏🙏🙏🙏
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#تجربه_من ١١١۴
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#دوتا_کافی_نیست
من ۳۶ سالمه و حدوداً ۱۱ سال قبل با همسرم که از فامیل های دور مادریم بودن، به روش سنتی و با معرفی واسطه ازدواج کردیم.
اوایل ۶ماهی حدوداً بچه نخواستیم برای اینکه اخلاق هامون به قول معروف دستمون بیاد و اینکه همه چی مون ببینیم به هم میخونه یا نه،که البته همه چی نمیخونه.😅اما به هرحال هم کفو هم هستیم.
خلاصه بعد از ۶ماه از همسرم خواستم بچه دار بشیم اما اوایل قبول نمیکرد، استرس هزینه و مخارج داشت که واقعاً با حساب و کتاب خودمون جور درنمیومد اما از اونجا که واقعاً به روزی آور بودن فرزند به لطف خدا اعتقاد داشتم اصرار کردم و قبول کردن و خلاصه سال ۹۵خدا پسر اولمون رو بهمون هدیه داد.
از اونجایی که خودم در خانواده پرجمعیت بزرگ شده بودم و خیلی دوست داشتم خودمم ۳_۴تا بچه داشته باشم حداقل 😅با همسرم صحبت کردم که بعد از پایان شیردهی فرزند اول برای دومی اقدام کنیم که قبول کردن و بعد از دوسال و سه ماه مجدداً اقدام کردیم و پسر دومم سال ۹۸دنیا اومد.
هم من و هم همسرم عاشق دختر بودیم و اولی و دومی پسر شده بودند. به همین دلیل قرار بر این شد که بعد از سه سال برای سومی اقدام کنیم و خاضعانه از خدا بخواهیم که خونه مون رو با تولد دختر گرم تر کنه که الحمدلله سومی دختر شد و سال ۱۴۰۲به دنیا اومد.
ما در زندگی مون دیدیم که این فرزندان هستند که دارن روزی ما رو می رسونند و ما از قِبَل اونها روزی میخوریم درحالیکه خیلیا به اشتباه فکر میکنند که اونها هستند دارن خرج بچه هاشون رو میدن.
ما وقتی پسر اولم باردار بودم خدا بهمون لطف کرد و تونستیم زمین تو شهرستان بخریم، پسر دومم رو که باردار شدم خدا لطف کرد و تونستیم زمین شهرستان رو بفروشیم و تومرکز استان زمین بخریم، جایی که زندگی میکنیم و محل کارمون هست، به محض تولد پسرم ۲۰روزه که شد خونه سازی رو شروع کردیم، کاری که همه اطرافیان مون میگفتن توش میمونید اما به لطف خدا از پسش برآمدیم.
دخترم که دنیا اومد که از چپ و راست برامون می رسه و به لطف خدا بعد از سالها تونستیم ماشین خوب ثبت نام کنیم، ماشین داشتیم اما مدل پایین بود.
حالا جوری همسرم طمع برش داشته میگه چهارمی هم میخوام😂 البته ناگفته نماند که تلاش و اراده خودمون هم زیاد بوده... من خودم ماما هستم و تو مرکز بهداشت کار میکنم و هرکس که برای هرکار میاد پیشم تشویقش میکنم به فرزندآوری و به لطف خدا نظر خیلیا رو تونستم تغییر بدم و راضیشون کنم که بیشتر بچه بیارن😊😎
به عشق رهبرم ان شاالله به حکم جهاد ایشون چهارمی هم میارم و از خدا میخوام یه دختر دیگه بهمون بده که دخترم بدون خواهر نباشه.🙏
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist