eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
14هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 خاطره عقدی اعضا جهت فان
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 خاطره عقدی اعضا جهت فان
رفتیم محضر برای عقد کفش هام پاشنه بلند بود باکله رفتم توی سفره عقد...🤦‍♀ خواهرشوهرم هم اون وسط از خنده منفجر شده بود😤 منم کم سن وسال بودم یهو زدم زیر گریه کل آرایشم بهم خورد هی به مامانم و شوهرم میگفتم من نمیخوام ازدواج کنم پاشیم بریم خونمون😂😂😂 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃 چرا خواب شهدا رو دیدم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 چرا خواب شهدا رو دیدم
سلام آسمان جان و اعضا خوب کانال صحبت از چله شهدا شد گفتم منم داستانم رو بگم حدودا ۶ماه پیش با خواندن یه داستان با چله شهدا آشنا شدم تصمیم گرفتم برا حاجت روا شدنم انجامش بدم گفتم یه عده دیگه شریک کنم برا همین یه گروه تو واتساپ زدم که چند نفری همون چله اول پیام دادن که حاجتشون گرفتن خدارو شکر تو گروهمون ۴تا چله شهدا برگزار کردیم در مورد خودم ۱۴روز از چله اول گذشته بود که یه شب خواب دیدم تو جمع ۴تا شهید نشستم یکی شهید همت بودن یکی شهید یاسینی دوتا دیگه رو نشناختم صحبت میکردن و می‌خندیدن داشتن خرما می‌خوردن که شهید همت ظرف خرما خودش رو گذاشت جلو من و گفت بخور ظرف رو نگاه کردم فقط هسته ها خرما بود با کمی اضافه ها خرما که همون اضافه ها رو برداشتم و خوردم.خیلی تلاش کردم با شهید یاسینی صحبت کنم اما نمیشد در آخر به ایشون گفتم میشه بریم بیرون صحبت کنیم که در همون لحظه اون دو شهیدی که نمیشناختمشون به من گفتن برو تو در همین ماه حاجتت رو میگیری و مادر میشی حتی اسم دوتا دخترم رو هم بهم گفتن.از خواب پریدم خیلی گریه کردم و خوشحال بودم که این ماه حاجتم رو میگیرم اما الان ۶ماه گذشته و خبری نیست خیلی ناراحت و دلشکسته هستم همش میگم اگر بنا بود حاجت من رو ندن پس چرا همچین خوابی دیدم 😔😭 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
عشقی قشنگ از جنس محرم... عکس واقعی و مربوط به محرم همون ساله (بخونید خیلی عشقشون جذابه😊)
🍃...تجربه زندگی...🍃
عشقی قشنگ از جنس محرم... عکس واقعی و مربوط به محرم همون ساله (بخونید خیلی عشقشون جذابه😊) #شما_فرست
سلام آسمان همیشه مهربانم.... این عکس دقیقا برمیگرده به ۴ سال پیش یعنی ۶ محرم ۱۳۹۶...محرمی که شد حرم قلب بی قرارم... . اون روزا دپرس بودم حساابی حس میکردم فقط توی یه زندگی خنثی که همه چیزش از شب قبل معلوم راه میرم زندگی که فرداش من حدیث ۱۸ ساله میرم سرکاری که واسه عمل بابام مجبورم زیردست کسایی کار کنم که شرطشون این بود که چادرم رو بردارم تا مدیر روابط عمومیشون بشم... خیلی دلم نمیومد از آسمون شبم چادر خاکیم جدا شم اما غیر من کسی نبود پول عمل تنها کسم -باباییم- رو بده... شب ۶ شب شش گوشه بود رفتم گوشه هیئت زنی نشستم و چادر شبم رو محکم گرفتم شروع کردم باهاش درددل کردن : دورت بگردم هدیه مادرم زهرا میدونی من تو رو از جونم بیشتر میخوام ازش جدا نمیشم و.... صدای هق هق هام راه اشکام رو باز کرد انقدر اون گوشه مونده بودم که نفهمیدم هیئت رفته که حس کردم یه سایه با عجله از پشت درختا رد شد ترسیدم سریع برگشتم خونه و خودم رو توی آغوش تختم انداختم.... صبح بعد از نمازم دوباره دردلام با خدا و چادرم شروع شد که ساعتای ۶ بود یکدفعه از بیمارستان تماس گرفتن.... آسمان قلبم داشت میگرفت و ذهنم گم شده بود...دست و پام رو گم کردم که نفهمیدم کی پرستار گفت امروز ساعت ۹ صبح برای ملاقات پدرتون قبل عمل اینجا باشید... نمیدونستم کدوم خیری پول عملش رو داده بود با زحمت فراوان و التماس از اطلاعات آدرس طرف رو گرفتم رفتم رو به روی یه خونه بزرگ ویلایی که نگم برات قصری بود واسه خودش... خلاصه رفتم داخل دیدم یه پسر مشکی پوش که ظاهر مذهبی داشت با یه خانم و آقایی که میخورد پدر و مادرش باشن زیر یه آلاچیق نشستن... خلاصه جونم بگه برات رفتم و قضیه رو گفتم که مادرش که اسمش ریحانه بود گفت : درسته دختر گلم هرچند علی-پسرش_ نمیخواستِ حتی ما بفهمیم اما درست بهتون گفتن...علی هم از اولش چشمش رو به زمین دوخته بود حتی وقتی تشکر کردم ..... خلاصه همش گذشت تا ۴ ماه بعد که یه شب زنگ خونه رو زدن و وقتی رفتم دم در علی و پدر و مادرش بودن شوکه شدم با یه گل و شیرینی☺ خلاصه بله دیگه ریحانه خانوم تعریف کرد واسه بابام که از اون شب پسر ما دلباخته دختر شما شده دلباخته معصومیتش ، احترام و عشق به چادرش و پدرش و...و ما هم وقتی تحقیق کردیم متوجه شدیم چقدر خونواده باوقاری هستید و محمد-پدرش- ادامه داد علی ما رو به دامادی که نه دوست دارم مثل خودم برای شما هم فرزندی کنه ، قبول میکنید؟.... ۳ ماه بعد هم عاقد این رو از من پرسید : با توکل بر خدا ، یاری آقا اما حسین (ع) و با اجازه بابا و روح مامانم بله.... این آغاز راه همسری که نه همسفری من _حدیث- و علی مولایی بود.. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 اگه بدونین همسرتون خلاف میکنه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 اگه بدونین همسرتون خلاف میکنه
اگر بدونین شوهرتون خلاف‌میکنه چیکار میکنید؟؟؟ 🍃🌸 سلام به آسمان خانم و اعضای کانال لطفا کسانی که اعتقاد مذهبی دارند یا حالا مشاور مذهبی هستند بهم پاسخ بدن چون واقعا دارم دیوونه میشم و نمیدونم چیکار کنم... بنده خانمی بسیار محجبه و اهل خدا و پیغمبر هستم،برام مهمه که نونی که همسرم میاره سر سفره حلال باشه.ولی جدیدا متوجه شدم پولشون حلال نیست‌..و فهمیدم اهل خلاف هستند با خودشون صحبت کردم میگه برو بابا برو خداروشکر کن توی این اوضاع نون میارم سر سفره..به هیج صراطی مستقیم نیست.. الان یک‌سوال داشتم تکلیف من این وسط چیه؟؟ اگر متوجه خلافش شده باشم و سکوت کنم گناه دارم؟؟؟بچه هام رو با پول حرام بزرگ کنم؟؟؟ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
سلام آسمان مهربان و دلسوز من خیلی شما رو دوست دارم چون برخلاف ادمینهای بقیه واقعا با مهربانی و دلسوزی همیشه در پی وی پاسخگوی دوستان هستین،حدود۱۵نفر از اشنایان ما عضو کانال شما هستند اونها همین عقیده دارند خیر دنیا و آخرت نصیب شما دختر گل.😊🌹 و اما‌ میخوام بگم دوستان عزیزی که با شوهرشون مشکل دارند و سرد هستند این راهکارهای که من میگم انجام بدن انشالله به زودی مشکلشون حل میشه بعد دز نماز صبح و شب سوره تکویر بخوانن بعد نماز مغرب سوره جن بخوانه غسل رفع سنگینی هر هفته انجام بده قل درمانی هم هر شب انجام بده تا ۲۱ روز سوره بقره رو بخوانند انشالله مشکلشون حل بشه 🍃...@Sofreyedel...🍃
🌸🍃 یه روزی هم ، راهِ ما سبز میشه 🍃 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
باسلام من فاطمه ۱۹سالمه وشوهرم ر ۲۴سالشه من ده ماهه که عقدم..... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 چن روزپیش که خونه مادرشوهرم بودم نصف شب واسه شوهرم پیامک اومد من اصلا تواین مدت عقدبه موبایل همسرم سرک نکشیدم امانمیدونم اون شب چی شد که رفتم سروقت موبایلش و دنیاروسرم خراب شد متوجه رابطه اش باخانمی شدم تاصبح صبرکردم واشک ریختم صبح خونشون قیامتی درست کردم وبه خانوادش گفتم (مادرشوهرم عمم هم میشه ).خانوادش طرف منو گرفتن وباهمسرم دعوای جدی کردن وشوهرم که دیدمن فهمیدم پشیمون بود الان چن روزی میگذره نذاشتم خانواده خودم بفهمن شوهرم گفت اون زن ۴۰سالشه ویه شب اون زن چون جایی نداشته پدرشوهرم به خونه راه دادن وازهمون جا باشوهرم درارتباطه حتی وقتی بامن عقدکرده ومن خیلی شوهرمو میخواستم خیلی الانم نزاشتم خانواده خودم بفهمن چون اگه متوجه بشن طلاقمو میگیرن ومن میخوام یه فرصت بدم به زندگیم ولی حالم اصلاخوب نیست خانماتوجامعه الان ما به هیچ غریبه ای اعتمادنکنین. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d