سلام ب بانوی دوس داشتنی سرزمینم
وقت بخیر آسمان جان
میخواستم پیاممو کانال بزارید تا با راه حل ها و تجربه های خوب و با ارزش خانمای محترم کانال مشکلم تا حدودی برطرف بشه.
من یه پسر ۹ ساله دارم کلاس سوم دبستان،حالا اوایل ازدواج ب دلایلی بارداری
و زایمان خیلی سختی داشتم،پسرم ۸ ماهه بدنیا اومد،و خیلی مشکلات
داشت ،ولی تا الان خیلی کمتر شدن،الان مشکلی ک داره ،شب ادراریه،تابستون
کمتر،ولی زمستون بیشتره،زمستون حتی شبا هست ۲ بار هم جاشو خیس
میکنه،اکثر شبا اینطوره، ولی وقتی ناراحت بشه یا کار بدی کنه من از دستش عصبی بشم واکنش نشون بدم بیشتر تکرار
میکنه،لطفا اگه راه حلی دارین راهنمایی کنین،اینکه بدنش خیلی ضعیفه زود ب زود ویروس میگیره،و ریه ش خیلی زود درگیر میشه
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#پیام_مخاطبین
من به حمدالله مادر ۶ فرزند هستم و با افتخار شاغلم به خانه داری و بچه داری.
یه زمانی فکرشم نمی کردم که شاید یه روزی با مدرک فوق لیسانس و مهیا بودن شرایط خوب کاری بشینم تو خونه و با احساس رضایت کامل به بچه هام برسم.
ولی الان این حس و حال خوب رو با هیچی حاضر نیستم عوض کنم و البته اینم بگم که تمام این حال خوب رو مدیون این بچه های معصوم.
شاید ده ها بار برام پیش اومده باشه که پای درد دل کسایی نشستم که گاهی حسرت ظاهر زندگی شون رو خوردم، افرادی که به ظاهر یه زندگی راحت و کم فرزند دارن ولی بعد از اینکه کمی باهاشون صمیمی شدم، متوجه شدم چقدر بچه هاشون پر زحمتن...
تو خونه ی ما هر مرحله از رشد بچه کوچیکه تبدیل میشه به یک اتفاق پر هیجان درکنار خواهر و برادرهاش، سختی هم داره ولی با کمک بقیه بچه ها شیرین میشه. مثل دندون در آوردن، از پوشک گرفتن، از شیر گرفتن، خوابوندن، غذا دادن، حتی لباس پوشوندن بچه کوچیکه گاهی سرش دعوا میشه که کی بپوشونه.
ولی تو خونه های کم بچه هر کدوم ازین مراحل یه داستان مفصل از رنج و فشاره، تمام فشار روی مادره و این واقعا سخته.
خیلی حس خوبیه وقتی میرم مدرسه ی بچه هام، جلسه آموزش خانواده شرکت میکنم و مشاور و سخنران جلسه تمام خطابش به مادرای یکی یا دو فرزندی هست و می بینم حتی یه دونه از مشکلاتی که سخنران میگه رو من با بچه هام ندارم. گاهی وقتا از جلسه ی آموزش خانواده که بر میگردم، از ذوق دونه دونه بچه هامو بغل میکنم، میبوسم و خدا رو شکر میکنم.
خیلی حس خوبیه وقتی تو مهمونی، همون مهمونی هایی که همیشه به خاطر ۳ تا بچه خجالت میکشیدم الان با ۶ تا بچه، خیلی با اعتماد به نفس شرکت میکنم و همونایی که گاهی بهم تیکه می انداختن یا مسخرم میکردن الان می شینن پیشم و از روش های تربیتی ام می پرسن.
یه جورایی موفقیت های بچه هام تو درس و مدرسه و برنامه های مدرسه اعتماد به نفسم رو می بره بالا. ازم می پرسن مشاورت کیه، روزی چند ساعت باهاشون درس کار میکنی، و... ولی راستش من خیلی بخوام سعی کنم وقت بذارم برای درس و مدرسه ی بچه هام، وقتی از مدرسه میان به حرفا و تعریفاشون گوش میدم.
شاید کمتر کسی تو فامیل مون باشه که تک بچه داشته باشه یا دو تا بچه با فاصله داشته باشه و از مشکلات بچش و پیچیدگی هاش بی خبر باشم و اتفاقا این پدر و مادرها افرادی موفق و اهل تحقیق و دقت در مسائل تربیتی هستن ولی واقعا بچه های تک تربیت سخت و پیچیده و پر حاشیه ای دارن. بعضی سختی ها ، قناعت ها، تحمل کردن ها در خانواده پر فرزند تربیت رو واقعا راحت میکنه، بچه ها رو خود دار و عاقل بار میاره.
یکی از اقوام که دو تا بچه داره و دیگه خدا بهش بچه نمیده میگفت مشاور بهم گفته برای حل مشکلات بچت باید سختی های ساختگی برای بچت فراهم کنی تا مشکلات بچت حل بشه.
انشاالله خدا به هرکس بچه میخواد بچه سالم و خوب بده و ممنونم از خدای مهربون به خاطر وجود این فرشته های با برکت.🌷🌷🌷🌷🌷
#مادری
#چند_فرزندی
#آسیبهای_تک_فرزندی
#دوتا_کافی_نیست
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
سلام آسمان جان ممنون بابات کانال خوبت
یه راهنمایی از دوستان میخوام
خواهر شوهری دارم که اون و شوهرم
خیلی به هم وابسته هستند و چون ما یه شهر دیگه زندگی می کنیم تقریبا روزی نیم
ساعت با هم حرف میزنند .خواهر شوهرم خیلی زبون بازه و همه آرزوهاس رو به
شوهر میگه و انتظار داره شوهرم براش برآورده مثلا میگه من رو ببر مسافرت و ..
ولی مشکل من اینه که این خواهر شوهرم هر وقت پسر من رو میبینه اون رو با یه
ذوق و شوق خاصی دامادم صداش میکنه با اینکه پسرم تازه دوازده سالش هست. میترسم این باعث بشه پسرم ذهنش به
دختر خواهر شوهرم مشغول بشه و چون اخلاق دخترش مثل مادر هست من اون رو به عنوان عروس نمی پسندم.
در حالی که با فامیل شوهر مشکلی ندارم و حاضرم از بردار شوهر و خواهر شوهر دیگه ام دختر بگیرم.البته به وقتش فعلا که
پسرم کوچیکه میخوام همه حواسش به درسش باشه ولی این بنده خدا نمی ذاره.
حالا من چه جوری جواب خواهر شوهرم رو بدم که دیگه این حرف رو نزنه و ناراحتی هم پیش نیاد. این رو هم بگم که زیاد تکرار میکنه کلا اسم پسر من رو گذاشته داماد خودم
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
#تجربه_من ۱۱۰۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#توکل_و_توسل
#سبک_زندگی_اسلامی
#مشیت_الهی
#قسمت_اول
من یه مامان ۳۶ ساله هستم با سه تا دسته گل💐 من فرزند چهارم یه خانواده هشت نفره ام، یه خانواده پرجمعیت و شاد با پدرو مادری با ایمان و بسیار مهربون🥰😘
یادمه اون موقع ها همه فامیل دلشون برای پدرم میسوخت که بنده خدا چجوری میخواد برای این دخترا جهاز بخره، پدرم هم همیشه میگفت خدا بزرگه و این وسط داخل پرانتز بگم که به کمک خدای مهربون موقع ازدواج مون اصلا سختی نکشیدیم، همه لوازم ضروری و باقیمت مناسب خریدیم در حد چیزی که عرف بود اما مثل بقیه مراسم نداشتیم که به همه نشون بدیم تمام رسم های غلط مثل جهازبرون و سیسمونی و پاتختی و حذف کردیم.☺️
القصه، پدرم کارگر یه شرکتی بود که از یه سالی به بعد رییس شرکت عوض شده بود و هر موقع دلشون میخواست حقوق می دادن البته ما خونه داشتیم و یه زمین کشاورزی که پدرم با عموها و پدربزرگم اونجا هم کار میکردن.
روزهای بی پولی و سخت رو با مدیریت درست مادرم، ما بچه کوچیکا خیلی متوجه نمیشدیم.
یادمه پدرم همیشه وقتی میخواست نماز بخونه با صدای بلند تو خونه اذان میگفت و روز های سه شنبه بعد از نماز مینشست و دعا توسل می خوند، ما هم یهو جذب میشدیم میرفتیم پیش بابا می نشستیم و دعا میخوندیم.
یادمه اولین باری که با پدرم رفتیم نماز جمعه، موقع برگشتن یه کتاب داستان برام خرید و اون کتاب شد انگیزه من برای رفتن به نماز جمعه.🤩
همیشه بعد نماز جمعه ما رو میبرد مغازه شیرینی فروشی و نفری یه دونه برامون شیرینی تر میخرید.😋
تو همه ولادت ها اگر پول داشت یه چیزی میخرید که ما بدونیم امروز روز جشنه و اگر هم پول نداشت شده نفری یه دونه شکلات برامون میخرید🍬🍭
الان که خودم مادر شدم تازه میفهمم چه شیوه تربیتی خوبی داشتن پدر عزیزم😅😍
وقتی رفتم دبیرستان یهو به خودم اومدم دیدم بعله همه دوستای جدید ته تهش سه نفره هستن😳حالا منم خجالت میکشیدم بگم ما هشت نفریم🙈
خلاصه به یکی میگفتم چهار نفریم به مشاور مدرسه میگفتم سه نفریم خیلی دوران سختی بود خدا منو ببخشه😔
تا اینکه با یه نفر آشنا شدم دیدم اونا نه نفرن😁 اونجا بود که تصمیم گرفتم مثل اون دوستم منم با افتخار به همه بگم که ما هشت نفریم البته از سال بعدش و به همکلاسی های جدید😊
چند سال گذشت و من به سن ۲۸سالگی رسیدم همه خواهرام حتی خواهر کوچکتر از خودم هم ازدواج کرده بود و من و برادر کوچکم با مادرم زندگی میکردیم. پدر عزیزم رو هم سال ۹۰ تو یه سانحه تصادف از دست دادیم😔الهی با مولا علی همنشین باشن و از ما بچه هاشون راضی باشن🤲
اون زمان من شاغل بودم و خیلی حرف پول میزدم، برادر بزرگترم هم تا یه خواستگار میومد میگفت آجی حواست باشه همه چی پول نیستا😅 اما خدا شاهده من قلباً فقط به ایمان طرف کار داشتم.
خلاصه دی ماه سال ۹۵ دوتا خواستگار برای من اومد یکی پولدار و یکی با ایمان😊 پسر باایمان که الان همسرم هستند شب خواستگاری حرفایی زدن که من فهمیدم چقدر مهربون و باایمان هستند. ایشون تازه یک ماه بود که رفته بودند سر کار و با اولین حقوقشون کت و شلوار خریده بودن و اومده بودن خواستگاری، ما هم که از قبل شناخت داشتیم با توکل به خدا قبول کردیم و سه ماه بعد تو محضر عقد کردیم بدون تشریفات.😍
هر دومون وام ازدواج گرفتیم و دنبال خونه گشتیم به لطف خدا یه خونه خوب و خوشگل پیدا کردیم و قرار شد برای عروسی هم قسطی بریم کربلا با مادرشوهر و مادرخودم بعد از برگشتن هم یه ولیمه دادیم و زندگی مشترک ما شروع شد.😊
خونه ما از خیابون اصلی دور بود ما هم که ماشین نداشتیم یکم رفت و امد برامون سخت بود.
ما خیلی مهمونی دادن رو دوست داشتیم بخاطر همین تصمیم گرفته بودیم هر ماه مهمونی بدیم و همه خانواده رو با هم دعوت کنیم. خونه مون رو هم برای بازی هر سنی از بچه ها آماده میکردیم، خیلی بهشون خوش میگذشت.
شش ماه بعد از عروسی مون من باردار شدم و چند ماه بعدش به برکت وجود دخترم یه ماشین خریدیم. همسرم هم یه آزمونی شرکت کرد و بعد از به دنیا اومدن دخترمون استخدام شرکت دولتی شدن😊
بعد از تولد یکسالگی دخترم صاحب خونه اجاره خونه مون رو برد بالا و ما هم تصمیم گرفتیم بیایم محله خودمون و یه زمینی بخریم و خودمون خونه رو بسازیم. حدود دو ماه خونه مادرم موندیم تا خونه مون آماده شد.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
#تجربه_من ۱۱۰۸
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#سختیهای_زندگی
#توکل_و_توسل
#سبک_زندگی_اسلامی
#مشیت_الهی
#قسمت_دوم
بعد از اینکه رفتیم خونه جدید، تصمیم گرفتیم برای بچه بعدی هم اقدام کنیم. رفتم دکتر و بهم گفتن که تنبلی تخمدان داری و اوضاع خرابه منم خیلی غصه خوردم از خدا خواستم بدون دردسر بچه بهمون بده. رفته بودیم مشهد دخترم انقدر به امام رضا گفت دو تا داداش میخوام خودم هم امام رضا و به مادرشون قسم دادم.
وقتی برگشتم رفتم دکتر و سونو که انجام داد گفت دوقلو بارداری🙈🤲 به لطف خدای عزیز الان پسرا دو سال و نیمه هستن و دخترم شش ساله.
قل دوم موقع تولد اکسیژن به مغزش نرسید و الان مشکل حرکتی داره، وقتی بردم دکتر، بهم گفتن که کاردرمانی از نون شب براش واجب تره، هفته ای سه جلسه میشه ٧۵٠ هزار تومان که با حقوق کارمندی نداشتیم پرداخت کنیم.😢
تا اینکه بعد از چند جلسه متوجه شدیم بهزیستی به خانواده های دوقلو کمک میکنه تا شش سالگی و پولی که بهزیستی میده، خرج همون کار درمانی میشه.
الان وضع مون از دورانی که بچه نداشتیم بهتره به لطف خدا، روزی بچه ها میرسه و در کنار بچه ها قسمت شده هر سال مشهد بریم و مسافرت هم میریم. خدا کمک کنه بتونیم بچه های خوب برای یاری امام زمان تربیت بکنیم🤲
دعام اینه خدای مهربون فرزند سالم و صالح و مصلح زود و بی دردسر بدون ویار بد و زایمان راحت قسمتم بکنه😅🤲
فرزند زیاد فقط نعمته، به شرط اینکه با ایمان بزرگ شون کنیم. مشکلات مالی هم میگذره فقط یکم قناعت میخواد و اینکه به حرف مردم کار نداشته باشیم و برای خدا زندگی کنیم☺️ اگه ایمان باشه، همه چیز درست میشه.😇
مادر عزیزم چند ماهی هست درگیر بیماری شدن😔 هر کدوم از بچه ها یه کاری میکنن یکی میبره بیمارستان، یکی روحیه میده، یکی خریدا رو انجام میده، خلاصه به لطف خدای مهربون همه مون در کنار هم و با همکاری هم تلاش میکنیم مادرم این روزا رو راحت تر بگذرونن.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
سلام عزیزم امشب بدجوردلم گرفته،راستش داشتم خونه روجارومیکردم
یهوجاروخاموش شدازبرق کشیدم دیدم دوشاخش یکم سیاه وزردشده ب شوهرم
گفتم من میترسم اینوبزنم ب برق این چندروزخرابه امشب هرچی بهش گفتم
شروع کرددعواکردن بعدش جاروگرفت دستش بردطبقه پایین خونه برادرش
خواهراش هم بودن بهشون میگفت شماجارونگاه کنین ببینین کجاش خرابه میگم براچی بردی اونجاچراحرف من زنتم
قبول نمیکنی بعدحرف زنداداشات یاخواهرات قبول میکنی اصلاقانع نمیشه
انگارزورش میادمن چیزی بلدباشم بهش گفتم خونه داداشت هم مگه وسیله ای
چیزی ازشون خراب میشه میارن بالایامیبرن خونه هانشون بدن میبرن درست میکنن بهم میگه زن داداشم
میفهمه ولی تونمیفهمی توآدم نفهمی هستی منم بدجوردلم شکست حالاجمع کردم صبح برم پیشه مامانم
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100