eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
14هزار دنبال‌کننده
33.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
6 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
قیافه مردها صبح ها(😕) بعداز صبحانه(😛) واسه رفتن به سر کار😐) وقتی از سر کار برمیگردن (😥)موقع گشنگی (😠)بعدنهار(😜)وقتی خسته هستن(😖) وقتی مهمون میاد خونه شون(😊) وقتی خانوم میگه بریم خرید😒)وقتی میخوان پول خرج کنن(😨) موقع رانندگی(😎) وقتی که مریض میشن(😤) وقتی حقوق میگیرن😆) وقتی مهمونی میرن(😀) وقتی ازت یه خواهشی دارن(😍) وقتی یکی ازشون تعریف میکنه(😉) وقتی پدر میشن(😌)موقع بچه داری(😩) موقع تماشای تلویزیون(😳) ولی انتظار دارن خانوم ها در همه حال اینجوری(😍😘) باشن چه موجودات منطقی هستن خدا حفظشون کنه😂 -🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
⚠️ دوست خوبم 💕وظیفه اصلی یک خانم وقتی ازدواج می کنه و میشه یک همسر ❌نه خوب بچه داریه ❌ نه خانه داری ❌ نه پول دراوردن و ❌ نه خیلی چیزای دیگه که ما فکر می کنیم ! ✅✅✅بلکه خوب همسرداریه! 😁نمیگم بقیش بده و نباشه ولی وظیفه تو نيست 😊 🤔بلد نیستی؟ 😳یاد بگیر ! افسردگی ،تنبلی ،بی حوصلگی، بی حسی،غرور ،خجالت و خیلی چیزای دیگه رو باید بزاری کنار . 😊همسر شدن فقط عشق بازی و بوسه و ...نیست! 👍همسر شدن 📢 سیاست می خواد 📢 تعقل می خواد 📢 تفکر می خواد 📢زبون می خواد 📢نشاط می خواد 📢 تحمل می خواد و خیلی چیزای دیگه !... 👍و واسه یک بانو اینا اصلا کار سختی نیست. ✅خدا همه اینها رو تو درون همه زنهای عالم گذاشته این خود خانومه که باید استعداد نهفته اش رو بیدار کند 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
#عشق_بارانی_6 قسمت ششم بعداز کلی کتک زدن خودم خسته و بیحال افتادم روی مبل در باز شد و پلیس اومد دا
قسمت هفتم با حالت زاری گفتم: چرا مامان اذیتم میکنی چرا همش حرفتو عوض میکنی تو همین چند ساعت پیش گفتی باشه . مامانم گفت: دروغ گفتم هیچ راه نجاتی نداشتم جز کتک زدن خودم, روانی شده بودم شروع کردم به کتک زدن خودم و جیغ میزدم و به مامانم میگفتم تو بدقولی تو دهن بین هستی شما میخواین منو بکشین. داییم که دید آروم نمیشم اومد سمتم درازم کرد روی مبل و روم نشست مشت هاش رو حواله صورتم کرد وقتی دید من جیغ زدن هام قطع نمیشه با یک شال دهنمو بست و با شال دیگه دستامو و بعدهم زنگ زد ۱۱۸ و شماره مرکز توانبخشی ابن سینا یا همون تیمارستان رو گرفت و زنگ زد به اونا و گفت منو می‌بره اونجا .... اصلا باورم نمیشد بخوان همچین کاری با من بکنن من که دیوونه نبودم من فقط عاشق بودم یک چادر مشکی انداختن روی صورتم و منو انداختن توی ماشین و چقدر دلم گرفت از مادری که ازم دفاع نکرد. اونجا که رسیدیم به همه نگاه میکردم تا شاید با نگاهم بفهمن من خوبم و روانی نیستم ولی هیچ کس به من و نگاهم و اشکام محل نمی‌داد انگار واسشون عادی بود این چیزا.... روی یک تخت درازم کردن ساکت و آروم بودم تا بهشون بفهمونم مریض نیستم... همه رفته بودن و فقط مامانم پیشم بود یهو صدای جیغ یک مرد بلند شد نگاهش کردم دست و پاش به تخت زنجیر شده بود و جیغ میکشید و فوشای رکیک میداد تمام تنم می‌لرزید من فقط ۱۷سالم بود این حجم از مشکلات واسم غیر قابل هضم بود... حتی الان هم که دارم می‌نویسم بعداز چند سال با یاد آوردنش دستام میلرزه و اشکام جاری شده خدا واسه هیچ کس نیاره اون روزو... یک طرف دیگه یک خانومه راه می‌رفت به خودش جیش میکرد و حرف میزد .... اوضاع بدی بود و من همه اون روزا رو تحمل کردم واسه رسیدن به رضا... یک خانومه اومد پیشم مهربون بود حتی مهربون تر از مادرم توی اون لحظه ازم پرسید چی شده بهش گفتم دست روی سرم کشید گفت تورو باید ببرن پیش مشاور نه اینجا اینجا که جای تو نیست . خانومه مامانمو راضی کرد و منو از اونجا آوردن بیرون ولی به شرط این که دیگه سمت رضا نرم... داییم وقتی اومد، آشوب بپا کرد و رفت مامانم منو برد گردش منو برد واسم بستنی خرید ،لپ لپ خرید، فکر میکرد بچه ام با این چیزا رام میشم یا نه فکر میکرد با این چیزا دردم خوب میشه دردی که هنوز بعد چندسال خوب نشده.... تمام بدنم درد میکرد تمام صورتم سیاه و کبود بود تمام استخون هام تیر میکشید ترسیده بودم شب با آرام بخش می‌خوابیدم و با کابوس بیدار میشدم روانی نبودم ولی اونا با بردن من به تیمارستان روانیم کردن.... هر روز و هر ساعت یک گوشه کز میکردم زل میزدم به یک گوشه دیگه رضا توی ذهنم نبود همش اون روز توی تیمارستان اون مرد اون زنجیر اون آمپول که با بی‌رحمی بهش زدن اون زن که جیش میکرد اون دکترای بی روح که بهم محل نمیدادن،همه چیز مثل فیلم هی واسم تکرار میشد به چه جرمی به جرم عاشق شدن ، عاشق شدن که حق طبیعیه همه است اما واسه من جرم بود و تاوان دادم .... ادامه دارد.... 🍃...@Sofreyedel...🍃
💚💚💚 سلام من 30ساله و همسرم 32ساله هستن همسر من عین بیشتر مردها وقتی از بیرون داخل خونه میان زورشون میاد پاهاشون رو بشورن😅 به زبونهای مختلف ازشون میخواستم پاهاشون رو بشورن که افاقه نمیکرد تا از کانال شما استفاده کردم و سعی کردم یه ایده بدم!! همسر من علاقه زیادی داره که کف پاشون رو نوازش کنی و این حس خوبی بهشون میده و من معمولا بخاطر همون مسئله اولی که گفتم از این کار طفره میرفتم البته بگم که همسرم ادم تمیزی هستن ولی به علت قرار گرفتن پا در کفش به مدت چندین ساعت این مشکل با ما بود یک روز بعد اینکه حمام رفتن روی تخت دراز کشیده بودن که من بطری روغن نارگیل رو برداشتم و پاهاشون رو رو ی پام قرار دادم و با روغن نارگیل حسابی ماساژ دادم و نوازش کردم از شدت لذت ، نفس نمیکشید😂 و خیلی قشنگ به خواب عمیقی فرو رفت بعد بیدار شدن کلی ذوق کرده بود که خیلی مزه داد و این حرفا و من تیر اخر رو از چله رها کردم و گفتم کاری نداره تو اگر هر روز پاهاتو بشوری من قولت میدم هر روز این لذت رو نصیبت کنم ! تیرم خورد وسط هدف🏹 😉 الان هر روز پاهاشو میشوره البته من هر روز ماساژ نمیدم ها😆 ولی خب چند روزی یه بار انجام میدم که تبش داغ بمونه😂 😍ممنونم از وقتی که گذاشتید😍 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌
مخفی یادتون نره ⚜ به همه بگید شوهر و زندگیتون و دوست دارید. ⚜ به مردا بگید و در آخر کار خودتون رو بکنید 😉 چشم گفتن معجزه میکنههههههههههههه ⚜ مردا دوس دارن باهاشون مثل رفتار شه ⚜ مردا دوس دارن باشن و شما شکار . ⚜ مستقیم نکنید . مثلا بگید فلانی این کار و کرد به نظرت بد نیست؟ ⚜ وقتی از شوهرتون هستین به این دقت کنید که پدر و مادرشون اون و تربیت کردن پس با خانوادش خوب باشید. ⚜ به خودتون برسید. ⚜ لحظه به لحظه ندید. همه چی و لو ندید ⚜ خونه مادر شوهر اروم آروم کار کنید ⚜ بهش بگید تو تنها منی . ⚜ پیش همسرت از هیچچچچچچچچ زنی تعریف نکن . حتی مادر و خواهرش به سوی خوشبختی 👇👇 🍃...@Sofreyedel...🍃
🌸🌹🥀🍂🍁🌺☘🌿🍃🍂🍁🌺 💚💚💚 سلام خوبی؟؟من میخواستم تجربه ای بگم که خیلی به کارتون میاد 😊من ۹ماهه ازدواج کردم اوایل ازدواجم با این که باشوهرم دوست بودم و خیلی همدیگه رو دوست داشتیم سر اخلاقای بچه گونه ی من بیشتر اوقات قهر بودیم هرروز دعوا میکردیم😁 اما الان یه مدته با کانالای روبیکا سیاستمو خیلی بردم بالا یعنی اگه حرفی دارم یا از چیزی ناراحتم خیلی با نااز و سیاست بهش میگم😄 اونم گوش میده مثلا من با مادر شوهرم زندگی میکنم اما تاحالا شکایت نکردم ازش با اینکه خیلی آدم لجبازیه هااا ولی من چیزی نمیگم خودش میبینه به مامانش تذکر میده نیازی نیست من چیزی بگم با خوهراش مثل خواهر رفتار میکنم اونم بیشتر عاشقم میشه زمانی که بهش زنگ میزنم با ناز صحبت میکنم خیلی سیاست دارم 😊😁 خاستم بگم با سیاست همه مشکلا حل میشن ما قبلا هرروز قهر بودیم اما الان نه یه ساعتم قهر نمیکنیم😍😌😊😁 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍀🍀🍀 ✅ از زمانی که خیلی بچه بودم یادمه که خیلی توجه کسی رو به خودم جلب نمی کردم. من بچه ی کوچک خانواده بودم و بعد از یه پسر پر شر و شور و خوش زبون به دنیا اومده بودم. به لحاظ زبانی اگر چه به خوبی برادرم نبودم، اما مشکل خاصی هم نداشتم. خوب یادم هست که از همون ابتدا آماج مقایس های جورواجور بودم. از نوع حرف زدن گرفته تا راه رفتن و غذا خوردنم. بنظز خودم بچه ی خوبی بودم اما نمی دونم چرا کسی تشویقم نمی کرد. مرکز توجه هیچ سی نبودم و تا حد زیادی برادرم رو علت این مشکل میدونستم. حس می کردم ازش بدم میاد و آرزو می کردم نبود تا من هم کمی دیده می شدم. به مرور با بزرگتر شدنم، حس عجیبی رو همواره با خودم حمل می کردم. احساس غریبی که به من می گفت ” تو به اندازه ی کافی خوب نیستی” 🍃...@Sofreyedel...🍃
سلام امیدوارم که حال دلتون خوب باشه تجربه های من ١- همیشه و در همه جا به خدای بزرگ و مهربون توکل کنید، نمازاتون فراموش نشه، ایمان داشته باشید که خدا همیشه صلاح بنده هاشو میخواد و بهترینو براتون مقدر میکنه☺️ ٢- به پدر و مادرتون احترام بذارید، بهشون عشق و محبت بورزید، مخصوصا پدر و مادر هایی که سنی ازشون گذشته و چشمشون به دو کلام محبت آمیز از طرف بچه هاشونه، مطمئن باشید که اگه بهشون توجه و رسیدگی نکیند روزی پشیمون میشید متاسفانه دیگه اون موقعه نمیشه کاری کرد😑 ٣- تا جایی که میتونید و براتون مقدوره درس بخونید و مطالعه کنید این اطمینانو بهتون میدم یه روزی یه جایی به دردتون میخوره و باعث فخر و افتخارتون میشه😉 ۴- مهم تر از همه خوش اخلاق باشید همه ی ما روزی بارمونو میبندیم و میریم هیچکس موندنی نیست اما خیلی قشنگه وقتی از این دنیا کوچ کردیم نامی نیک از خودمون به جا بذاریم و همیشه به نیکی یادمون کنند😍 دوستتون دارم، ببخشید طولانی شد یـا حق🌺👋 🍃...@Sofreyedel...🍃
و تغییر مثبت در زندگی 🌹 💚💚💚 سلام خدمت همگی من هم خواستم یکی از تجربه هامو براتون بگم 🌹🌹🌻 خب از روز اول عقدمون یه خاطره ی بامزه دارم خانواده ی من و خانواده همسرم همسایه هستن وقتی منوهمسرم عقد کردیم خیلی باهم سرد بودیم البته آقایی خوشگلم به بهانه های مختلف و خنده دار میومد خونمون واین درحالی بود که ما روز قبلش عقد کرده بودیم یکی از بهانه هاش حل پیک نوروزی پسر یکی از فامیلاشون بود که توسط من انجام بشه خلاصه مامانو بابام و برادر و خواهرم به بهانه ی نون خریدن رفتن بیرون😜😂کسی نیست بگه آخه 4 نفری میرن نون بخرن تازه تا 2 ساعت هم نیومدن😳😄خب بریم سر بقیه قصه من تازه از حموم اومده بودمو با فاصله 20 متری از همسری نشسته بودمو یه ثانیه نگاه ساعت میکردمو یه ثانیه نگاه همسری، که همسری اومد جلو و گفت چیه همش نگاه ساعت میکنی بالاخره باید ببوسمت... من سعی میکردم از زیر دستش فرار کنم و همین باعث میشد داغ تر بشه😘😂پس سعی کنید آقاهاتونو سمت خودتون بکشید بعد با دوری ازشون داغشون کنید👍😁 🍃...@Sofreyedel...🍃 ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
🍃...تجربه زندگی...🍃
#عشق_بارانی_7 قسمت هفتم با حالت زاری گفتم: چرا مامان اذیتم میکنی چرا همش حرفتو عوض میکنی تو همین چ
قسمت هشتم خانوادم باهام بد کردن، منم به خودم قول داده بودم کاری کنم که بفهمن باران چیزیو که بخواد بهش میرسه ... زخم زدن بهم، زخم میزدم بهشون به وقتش مادرم گوشی رو آورد سمتم گفت رضاست. _گفت بهش میگم گفتی نمی‌خوایش... باور نمیکنه میگه باید از زبون باران بشنوم گوشیو گرفتم صداش لرز انداخت به جونم تنها پناهم بود توی اون بی پناهی اما الان وقتش نبود بهم گفت باران مگه نگفتی هرچی شد بگیم همو می‌خوایم زدی زیر حرفت ... دلم میخواست بهش بگم مجبور بودم بگم نمی‌خوامت تا از اون جهنم خلاص شم ولی مامانم کنارم بود فقط گفتم من دیگه نمی خوامت... صداش لرز داشت گفت کاش منم مثل تو دهن بین بودم و گوشیو قطع کرد . دلم براش رفت کاش می فهمید دست خودم نبود که ... یک هفته گذشت مامانم توی این یک هفته مثل یک بچه دو ساله همش کنارم بود و تنهام نمیذاشت دوستام میومدن دیدنم اما من یک مرده متحرک بودم فقط درد جسمیم خوب شده بود ظهر روز ۲۶ فروردین ۹۷ مامانم رفت حموم و منم آماده شدم برای فرار کردن.... از خونه زدم بیرون دم در بودم که صدای جیغش اومد که جیغ میزد بااااارااان دلم ریش شد خواستم برگردم اما یاد تیمارستان و بد قولی هاش افتادم و رفتم برای همیشه و قسم خوردم تا به رضا نرسم برنگردم توی این خونه... وضعم مناسب نبود اینقدر عجله ای آماده شده بودم و آشفته بود بدون کیف بدون پول و بدون گوشی فقط تونسته بودم شناسنامه و کارت ملیمو بردارم و فرار کنم. رفتم سمت یک مغازه و گفتم ببخشید آقا من کیفمو زدن میشه گوشی بدین زنگ بزنم بیان دنبالم... گوشیشو گرفتم شاید ده بار شماره رضارو گرفتم ولی جواب نداد چندجا رفتم و همین بهانه رو آوردم تا بلاخره جواب داد بهش گفتم بیاد جای حرم چون نمی‌تونستم جلوی صاحب گوشی واضح براش حرف بزنم... اونم فکر کرده بود سرکاریه و نیومده بود رفتم توی نماز خونه پاساژ ...سمت یک خانومه رفتم..و معلوم بود زائره همون بهانه رو آوردم گوشیشو بهم داد زنگ زدم و دور از خانومه واسش توضیح دادم و ازش خواستم جواب مامانمو نده خانومه اومد سمتم و یک تراول بهم داد و گفت دخترم برو خونتون اینجا نمون ان شاالله دزد کیفت پیدا میشه... لبخندی زدم به مهربونیش و از اونجا اومدم بیرون پولشو انداختم صندوق صدقه و با دیدن رضا رفتم سمتش.... ادامه دارد... 🍃...@Sofreyedel...🍃
❌تر و تازه بمونین توی دوران نامزدی و مخصوصا عقد سعی کنین زیاد خونه مادر نامزدتون یا در واقع همون مادر شوهرتون رفت و آمد نکنین 👈چون اینجوری بودنتون براشون عادی میشه و باهاتون خودمونی میشن حسن اینکه باهاتون رودرواستی داشته باشن اینه که اینجوری احترامتون رو بیشتر دارن و هر حرفی و هر کاری رو جلوی شما انجام نمیدن و یه جورایی تازگی تون براشون حفظ میشه 🍃...@Sofreyedel...🍃
👈از بین بردن های طولانی روی یک موضوع و کهنه ✍️آیا مشاهده کرده اید که یکی از زوجین یک مسئله قدیمی را بارها تکرار می کند و گیر می دهد و راه می اندازد و ول کن نیست. شاید تعجب کنید که اگر بگویم در بیشتر موارد دلیلش این هست که هر وقت او بحث رو می کنه شما فوراً می گیرید و انرژی لازم را برای تداوم گیردادنهایش فراهم می کنید. ❌مثال بد 1 👨🏽مرد: یادته پدرت چطور توی اون مهمونی آبروی من را برد؟ 👩🏼زن: اعصابم خورد کردی، این برای دو سال پیش بود، روزی صدبار تکرار می کنی. پدرم که اومد از دلت درآورد، بعدش هم با اون رفتار زشتت پدرم باید یه چیزی می گفت.... ⚔️نتیجه: مرد دو روز بعد هم همین موضوع رو مجدداً مطرح خواهد کرد و ادامه گیردادن ها.... ✅مثال خوب 1 👨🏻مرد: یادته پدرت چطور توی اون مهمونی آبروی من را برد؟ 👩🏻زن: درسته، منم خیلی ناراحت شدم. 🌹نتیجه: مرد دست از گیر دادن هایش روی این موضوع برخواهد داشت و احتمال بسیار کمی داره که دوباره این موضوع را مطرح نماید... ❌مثال بد 2 👩🏽زن: خونه رو فروختی، پولش زدی قد کارت و ضرر کردی و ما را آواره کردی. 👨🏽مرد: کردم که کردم، دلم خواست. کار خوبی کردم. تو هم روزی صدبار بزن توی سرم، تقصیر من که نبود، بازار نگرفت... ⚔️نتیجه: زن دو روز بعد هم همین موضوع رو مطرح خواهد کرد و ادامه گیردادن ها.... 👌مثال خوب 2 👨🏾زن: خونه رو فروختی، پولش زدی قد کارت و ضرر کردی و ما را آواره کردی. 👩🏽مرد:خودم هم روزی صدبار غصه اش رو می خورم. 🌹نتیجه: زن دست از گیر دادن هایش روی این موضوع برخواهد داشت و احتمال بسیار کمی دارد که این گیر دادن بیش از یکی دوبار دیگه تداوم داشته باشه و حتی ممکن است با همسرش همدردی نماید. ✅نکته: پس در اکثر موارد علت تداوم گیر دادن های و قدیمی همسرتان روی یک ، جبهه گیری و مقابله فوری شما در برابر اوست. شما چند بار دست از مقابله و پاسخ دادن بردارید، یا بجای رد کردن کنید، او نیز دست از گیر دادن های کهنه و بر خواهد داشت 🍃...@Sofreyedel...🍃