#مناجات_امام_حسین علیه السلام
تاوان بگیر از ما، ولی در این زمان نه
ما را به ماهت میهمان کن، امتحان نه
با هرچه میخواهی بزن، اما عزیزم
با دوری از روضه و گریه کنان نه
جان جوانت رحم کن بر این جوانان
بسپار ما را دست اکبر، این و آن نه
هر چهار فصل سال ما ابرِ بهاریم
اندازه ما گریه کرده آسمان، نه
سر قفلیِ چشم مرا دست تو دادند
سرمایهای جز اشک دارد این دکان، نه
صدبار حاجات خودم را عرضه کردم
یکبار هم نشنیدم از این آستان، نه
جان من است این روضه ها؛ پای بساطت
دنبال جانم آمدم، دنبال نان، نه
مثل حبیب و جُون و عابس پای عشقت
ای کاش با جانم بمانم با زبان، نه
هرکس که آمد قتلگاهت زود برگشت
شمر و سنان رفتند، اما ساربان، نه
جوری تو را میزد که آخر خواهرت گفت:
با خیزران بر ما بزن بر آن دهان، نه
بعد از تو زینب پیر شد از بس ربابت
با گریه میگفت آب و نان نه، سایبان، نه
شاعر/ ناشناس
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_حضرت_محمد صلی الله علیه و آله
#روز_مباهله
🔺رباعی
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت
تا خاطرهٔ مباهله گم نشود
پیوسته سخن سخن سخن باید گفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آیات چو آفتاب از خاور نور
نازل شده بر سینهٔ پیغمبر نور
ابناء و نساء و اَنفُس اَقدَس حق
یعنی حسنین و علی و کوثر نور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن پنج وجود صاحب عصمت حق
یعنی همه عصارهٔ خلقت حق
کردند فنا بنای اُسقفبازی
با هیمنهٔ شگفت و با هیبت حق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهری که به شأنش آمد از حق لولاک
روشن شده از جلوهٔ رویش افلاک
با یک زن و یک مرد و دو کودک آمد
تا ریشهٔ تثلیث برآرد از خاک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرماندهٔ جنگ، مصطفی بود آنروز
سردار سپاه، مرتضی بود آنروز
لشکر حسنین و فاطمه پشتیبان
در عرصه، سلاحشان دعا بود آنروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آنروز نه سنگ و چوب و نه سنگر بود
نه نیزهٔ جان شکار و نه خنجر بود
پیروزی پنج تن به اهل نجران
از باور بالندهٔ بارآور بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با ذکر علیالدوام،آن پنج نفر
کردند به پا قیام، آن پنج نفر
با باور خود به مشرکین حجت را
کردند به حق تمام، آن پنج نفر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرمود نبی: علی ولی الله است
خورشید ولایت و دلیل راه است
زهرا است دل من و حسن دلبندم
عشق است حسین و عشق حق دلخواه است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مهر آمد و پشت شب بیداد شکست
اندیشه تثلیثی شیاد شکست
هنگام مباهله ز اعجاز رسول
هم اُسقف و هم صلیب فولاد شکست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اُسقف که گل روی محمد را دید
افتاد صلیبش از کف و جامه درید
گفتا که به حق و راستی در انجیل
حق کرده وجود اَقدَسَت را تایید
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تنها نه که بر مسیح ترفند زدیم
بر گریه خلق خسته لبخند زدیم
ای ختم رسل ببخش ما را که دگر
دل را به ولایت تو پیوند زدیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با آنکه گرفتار توهم هستیم
در پیچ و خم خیال خود گم هستیم
از عاقبت مباهله میترسیم
کوتاه سخن، اهل تفاهم هستیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیش تو صلیب را شکستن عشق است
بر خاک، به درگهت نشستن عشق است
زُنار بلند عقل خود را با صِدق
بر رشتۀ دامن تو بستن عشق است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با اهل جدل مجادله باید کرد
با تیغ زبان مقابله باید کرد
بر منطق وحی سر اگر نسپردند
بیچون و چرا مباهله باید کرد
شاعر/ احد دهبزرگی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
🎶 مجموعه ادعیه و مناجات #ارادت
🔺با نوای | #حجت_الاسلام_حاجی_پور
⚜️فهرست نواها: (روی اسم هر اثر که آبی رنگ هست بزنید، اون صوت رو راحتتر پیدا می کنید.)
🔰ادعیه و زیارات:
◻️زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها
◼️زیارت آل یاسین
◻️زیارت امین الله
◼️دعای خاب الوافدون
◻️زیارت عاشورا | اجرای اول
◼️زیارت عاشورا | اجرای دوم
◻️مناجات شعبانیه | فراز اول
◾️مناجات شعبانیه | فراز دوم
◻️مناجات شعبانیه | فراز سوم
◾️مناجات شعبانیه | فراز چهارم
◻️مناجات شعبانیه | فراز پنجم
◾️مناجات شعبانیه | فراز ششم
◻️مناجات شعبانیه | فراز هفتم
◾️مناجات شعبانیه | فراز هشتم
◻️مناجات شعبانیه | فراز نهم
◾️مناجات شعبانیه | فراز دهم
◻️مناجات شعبانیه | فراز یازدهم
🔰داستان و کرامت:
◾️بُشر حافی
◽️نا امیدی ممنوع
🔰زمزمه و مناجات:
◾️سلام خالصانه
◻️خون می چکد از ابر بهارم
◾️ما برای حسین می میریم
◻️وَاسمَع دعایی دعامو بشنو
◾️بد کردم، با گناهام به خودم بد کردم
◻️عمریست تشنه کام تو هستیم
◾️مناجات و سلام به امام حسین
🌀 به مرور آثار اضافه می شود
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#اشعار_متفرقه
🔺بمناسبت ماه محرم
برخیز که صد باده در این جام شود باز
زنده به محرم صفر اسلام شود باز
در پرچم سرخ حرمش راز سپیدی است
در شام عزاداری او صبح امیدی ست
غم را نفس عشق جدا میکند از ما
چون ناد علی دفع بلا میکند از ما
دارد به خدا صحت ما سیر سعودی
این غصه و غم میرود ازشهر به زودی
امید که با مرگ ذلیلانةویروس
با کثرت زوار بیاییم به پابوس
آن دل که به سر شوق سفر داشته باشد
حیفاست که از خویش خبر داشته باشد
عباس که سرمشق جوانان رشید است
با هر نفس عاشق او اجر شهید است
افزوده شد امسال شکوه تو محرم
ما صف به صف آماده در این خط مقدم
تا دشمن از این ره نکند فکر زرنگی
شد خیمة ما صحنة آرایش جنگی
این شور و شرف نیست در این فاصله عادی
چون روضة ما نیست به جز کار جهادی
هرچند غمی غصة آقا شده امسال
در روضة خود یکه و تنها شده امسال
هیهات که در معرکه تنها شود آقا
فردا به سوی مسجدالاقصی رود آقا
غم نیست دلی را که در او شوق ولی هست
تا بوده علی بوده و تا هست علی هست
حاشا که کسی داشته باشد خبر از ما
حاشا که شب ظلم بگیرد سپر از ما
ایران و عراقیم محال است فراقی
برخیز سوی معرکه ای یار عراقی
برخیز و بزن بر دهن دشمن خود مشت
در خانه ی تو خصم تو مهمان تو را کشت
هیهات ز پیروزی محتوم گذشتن
از خون سلیمانی مظلوم گذشتن
هیهات شود دشمن ظالم متبسم
از ریختن خون ابومهدی و قاسم
گفتیم که جز میثم تمار نداریم
گفتیم که ما شیعة بی عار نداریم
گفتیم که جز آل علی یار نداریم
ما هیئت بی عار سکولار نداریم
گفتیم که هر لحظه تل آویو ضعیف است
ما نیروی قدسیم و هدف قدس شریف است
در مخمصه ای دشمن فرتوت ببینید
صد معجزه در غزه و بیروت ببینید
از سمت یمن عطر اویس قرن آید
از آل سعود است که بوی لجن آید
امروز همه عاشق و مجنون حسینیم
ما منتظر منتقم خون حسینیم
گفتیم که آن سید و سالار میآید
ای اهل حرم میر و علمدار میآید
شاعر/ ناشناس
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مناجات_امام_حسین علیه السلام
عطر تو باز در همه شهر میوزد
تا گرد پرچم تو بیایند خوب و بد
فهمیدهایم از همه اقوال مستند
هر جا گره به کار بیفتد تویی مدد
ما ملت امام حسینیم تا ابد
ای از زمان فراتر و الگوی هر ملل
در اسم تو حلاوت احلی من العسل
آتشفشان عشق تو داغست و بیبدل
با هر که دشمنست بگویید: از ازل_
ما ملت امام حسینیم تا ابد
ای پرچمت همیشه و هرجا در اهتزاز
از خون پاک توست که شد شیعه پیشتاز
تو سربلند و پیروِ تو هست سرفراز
هرجای این جهان پر از قصهایم، باز:
ما ملت امام حسینیم تا ابد
مداح روضههای تو هستیم دم به دم
همراه با کتیبهی مانای محتشم
با طوق و نخل و طبل عزا، پرچم و علم
صدبار گفتهایم و بگوییم باز هم:
ما ملت امام حسینیم تا ابد
تا اربعین هوای دلم غرق کربلاست
آن موکبی که میبردم سویتان کجاست؟
هر خانهای برای تو یک تکیهی عزاست
از هر طرف که مینگرم خیمهات به پاست
ما ملت امام حسینیم تا ابد
نام تو تا همیشه تاریخ مستدام
عالم کند به محضر تو عرض احترام
خواهد رسید صبح فرج، روز انتقام
شکرخدا که پای تو هستیم یک کلام
ما ملت امام حسینیم، والسلام
شاعر/ محمد غفاری
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی
من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی
فراقت گرچه نابینام کرده باز می ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی
اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تواین چند ساعت را به دامان خودم باشی
از این پنجاه سال تو، سه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجان خودم باشی
سرت را وقت قرآن خواندنت بر طشت کوبیدند
تو باید بعد از این قاری قرآن خودم باشی
کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کردم
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی
اگرچه این لبی که ریخته بوسیدنش سخت است
تقلا می کنم یک بوسه مهمان خودم باشی
شاعر/ علی اکبر لطیفیان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#اشعار_کاربردی
هر دیده ای که دیده ی گریان نمی شود
هر سینه ای که سینه ی سوزان نمی شود
هر گریه ای که گریه ی چشم انتظار نیست
هر ناله ای که ناله ی هجران نمی شود
درد فراق، نسخه ندارد به جز وصال
این درد، بی وصال تو درمان نمی شود
بی روی تو، بهشت خدا هم بهشت نیست
باغی که گل نداشت، گلستان نمی شود
گو صد هزار بار سرش را جدا کنند
شیعه جدا ز عترت و قرآن نمی شود
تو مِهر ذره پرور و ما ذره، هیچ گاه...
ذره جدا ز مِهر فروزان نمی شود
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
تو غریب سامرایی.mp3
1.57M
🎵سبک عزاداری
#سینهزنی_امام_حسن_عسکری علیه السلام
🔺هیئتی/ سنگین
فدای تو که برای شیعهت آقا
باب رحمتو همیشه وا گذاشتی
توی نامهت به ابوهاشم نوشتی:
«خجالت نکش اگه حاجتی داشتی»*
🔸دلمو دست هیچکسی ندادم
دخیل هر شب باب المرادم
میدونم میرسی آخر به دادم
🔹تو پناه بیکسایی، با غریبا آشنایی
بمیرم برا غریبیت، تو غریب سامرایی
تو غریب سامرایی...
چی میشه یه بار دیگه بیام زیارت
تا سحر پای ضریحتون بمونم
بارونیتر بشم از ابر بهاری
برای غریبیتون روضه بخونم
🔸بمیرم قدرتو زمونه نشناخت
برات از شهر سامرا قفس ساخت
چه آتیش غمی به قلبت انداخت
🔹شمع شب تا سحرت بود، تا سحر بالا سرت بود
مرهم زخم زمونه، نگاههای پسرت بود
فدای غریبیت آقا...
همیشه امام حسن امام صبره
تو به شیعه گفتی از راز صبوری
گفتی چشمانتظار سحر بمونیم
تا که سر بیاد شب فراق و دوری
🔸میرسه نور چشمای تو از راه
ذکرمونه تو این شبای بی ماه
العجل العجل بقیة الله
🔹دل من دوباره بیتاب، دخیله گوشۀ سرداب
به عزیزت بگو امشب، دل عاشقاتو دریاب
العجل بقیة الله...
شعر و سبک/ یوسف رحیمی
ـــــــــــــــــــــــــــ
* ابوهاشم جعفری میگوید: دچار تنگدستی بودم و میخواستم از امام عسکری علیهالسلام تقاضاى كمكى كنم ولى خجالت كشيدم؛ وقتى به منزل رسيدم امام برايم صد دينار فرستاد و نوشت: هر گاه احتياجى داشتى خجالت نكش، درخواست خود را اظهار کن...
ارشاد شیخ مفيد، ج۲، ص۳۳۰
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
زمینه؛ گدای سامرای تو.mp3
1.43M
🎵سبک عزاداری
#سینهزنی_امام_حسن_عسکری علیه السلام
🔺هیئتی/ زمینه
نگاهت آبرو میده به این گدای روسیاه
شبیه سامرا بساز دل منو با یه نگاه
🔸میبینی تُوی دلم یه دنیا درده
میدونم گناهام از تو دورم کرده
آقاجون همیشه تو هوامو داری
اما من برای تو نکردم کاری
🔹کاش گدای سامرا بشم، برات یه روز فدا بشم
کی دلم رو میخری آقا؟ امامِ عسکری، آقا
حدیث اربعین تو به گوش دنیا رسیده
تو جادهها پا میذاره صداتو هر کی شنیده
🔸آقاجون تو هستی بانیِ این حرکت
اربعین همه میریم برای بیعت
این وحدت نشونۀ حضور یاره
اربعین زمینۀ ظهور یاره
🔹کاش شب جدایی بشه سر، بیاد مسافرِ سحر
تو امید مضطری آقا، امام عسکری، آقا
شبیه فاطمه شده بهار عمر تو خزون
آخه گذشته جوونیت تُوی غریبی آقاجون
🔸شرمنده جوونیمو تو غفلت باختم
شرمنده که من شما رو خوب نشناختم
دستامو بگیر به حُرمتِ این روزا
روزای غریبی علی و زهرا
🔹آه خدایا از درِ خونه، آتیش کشیده زبونه
تو از نسل کوثری آقا، امام عسکری، آقا
شعر و سبک/ محمدرضا رضایی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخنها بود
یکی نبود که جانی به داستان بدهد
و مثل آینه او را به او نشان بدهد
یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد
یکی که نور خودش را از او عبور دهد
یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود
و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود
نوشت آینه و خواست برملا باشد
نخواست غیر خودش هیچکس خدا باشد
نوشت آینه و محو او شد آیینه
نخواست آینهاش از خودش جدا باشد
شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد
که انعکاس خداوندی خدا باشد
شکفت آینه و شد دوازده چشمه
و خواست تا که در این چشمهها فنا باشد
و چشمهها همه رفتند تا به او برسند
به او که خواست خدا چشمۀ بقا باشد
نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید
که اصلاً از همۀ قیدها رها باشد
خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود
که خواست، آینه ناموس کبریا باشد
نشست؛ بر رخ آیینهاش نقاب انداخت
و نرم سایۀ خود را بر آفتاب انداخت
در این حجاب، جلال و جمال «او» پیداست
«هزار نکتۀ باریکتر ز مو اینجاست»
نشاند پیش خودش یاس آفرینش را
و داد دستۀ دستاس آفرینش را،
به دست او که دو عالم، غبار معجر او
و داد دست خدا را به دست دیگر او
به قصه گفت ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از این گنبد کبودش را...
::
رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود
چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
انار تازه بچیند برای او در عرش
کمی بلندتر از گریههای کودکشان
درختهای جهان در حیاط کوچکشان
کنار باغچه، زن داشت ربنا میکاشت
برای تکتک همسایهها دعا میکاشت
و بیقرارتر از کودکی که در بر داشت
غروب میشد و زن فکر شام در سر داشت
چه خانهایست که حتی نسیم در میزد
فدای قلب تو وقتی یتیم در میزد
صدای پا که میآمد تو پشت در بودی
به یاد در زدن هر شب پدر بودی
فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
اسیر لقمۀ نانت فقیر آمده بود
صدای پا که میآید... علیست شاید... نه...
همیشه پشت در اما... کسی که باید... نه...
نسیمی از خم کوچه، بهار میآورد
علی برای حبیبش انار میآورد
خبر دهان به دهان شد انار را بردند
و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند
ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
انار را همه بردند و نار آوردند
قرار بود نرنجی ز خار هم... اما...
به چادرت ننشیند غبار هم... اما...
قرار بود که تنها تو کارِخانه کنی
نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی
فدای نافلهات! از خدا چه میخواهی؟
رمق نمانده برایت... شفا نمیخواهی؟
::
صدای گریۀ مردی غریب میآید
تو میروی همه جا بوی سیب میآید
تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بیماه
به عزت و شرف لا اله لا الله
::
خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
یکی نبود و خدا در دلش سخنها بود
و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را
سیاهپوش کند گنبد کبودش را
شاعر/ حسن بیاتانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
سالها پیش در این شهر، درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم
هرگز از همهمۀ باد نمیلرزیدم
سایهپرودِ چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندیِ من بود درختی کمتر
رشد میکردم و میشد تنهام محکمتر
من به آیندۀ خود روشن و خوشبین بودم
باغ را آینهای سبز به آیین بودم
روزها تشنۀ همصحبتیِ با خورشید
همهشب همنفسِ زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگهایم گلِ تسبیح به لب، مثل ملَک
...ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنۀ طوفان بیابانگردی
در همان حال که احساس خطر میکردم،
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم، از ریشه جدا کرد مرا
ضربههایش متوجّه به خدا کرد مرا
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
آسمانسِیر شدم، مرتبه پیدا کردم
از من سوختهدل بال و پری ساخته شد
کمکم از چوب من، آنروز دری ساخته شد
تا نگهبان سراپردۀ ماهم کردند،
هر چه «در» بود در آن کوچه، نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همهشب تا به سحر چشم بهراهم کردند
مثل خود تشنۀ سیراب نمیدیدم من
این سعادت را در خواب نمیدیدم من
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شبِ ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقۀ در میافکند
بهخدا از همهٔ پنجرهها سر بودم
دستهای دو جگرگوشه که نازم میکرد،
غرق در زمزمه و راز و نیازم میکرد
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
متبرّک شدم از بال و پر روحالامین
سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام
بهخدا عاقبت خیر، همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه میچرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا میدیدم
از کنار در، اگر فاطمه میکرد عبور
موج میزد به دلم آینه در آینه، نور
سبزپوشان فلَک، پشت سرش میگفتند
«قل هوالله احد»، چشم بد از روی تو دور
سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری
«آن چه خوبان همه دارند، تو تنها داری»
دیدم از روزنِ در، جلوۀ احساسش را
دست پرآبله و گردش دستاسش را
دیدهام در چمن سبز ولایت، هرروز
عطر اَنفاس بهشتی و گل یاسش را
زیر آن سقف گِلین، عرش فرود آمده بود
روح، همراه ملائک به درود آمده بود
هر گرفتار غمی، حلقه بر این در میزد
هر که از پای میافتاد به من سر میزد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه، مدام
شانه در شانۀ جبریلِ امین پر میزد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
من ندانستم از اوّل، که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر کوتاه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسولالله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید، چرا ماه گرفت؟
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت، گلِ پرپرگشته
مَهبط وحی جدا گرید و، جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم، سرگشته
هست در آینۀ باغ خزاندیده، ملال
نیست هنگام اذان، صوت دلانگیز بلال
همه حیرتزده، افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بیوفایان همه، آنروز تماشا کردند
از خدا بیخبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد،
چشمزخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله اینقدر، فراگیر و جهانسوز نشد
جگرم سوخت، ولی در عجبم از شهری،
که دلافسرده از این داغ توانسوز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ، فراموش نگردد هرگز
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم، ای دوست:
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی،
بر سر و سینۀ من میخ چرا کوبیدی؟
همه رفتند و به جا ماند درِ سوختهای
دفتری خاطره از آتشِ افروختهای
سالها طی شد از آن واقعۀ تلخ و، هنوز
هست در کوچه ما چشمِ به در دوختهای
تا بگویند در این خانه کسی میآید
«مژده، ای دل که مسیحا نفسی میآید»
شاعر/ محمدجواد غفورزاده
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت
هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت
آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت
سربند یازهرای محسن غرق خون بود
سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
باید به یاران شهیدم می رسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
شب بود ... بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
::
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت
شاعر/ حسن بیاتانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |