eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🔥بی‌تابانه در انتظار توام ... آن‌جا که تو خفته‌ای، شنزاری‌ست داغ              که قلب من است 📻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🩹🕊 اگر توانگرى و درويشى ، قصد عالم عشق كند، مثلا در دست توانگر، چراغى بُود افروخته و در دستِ درويش، هيزم نيم‌سوخته، نسيمى كه از آن عالم بوزد، چراغِ توانگر را بنشاند و هيزمِ درويش را برافروزاند، به حكمِ : «أنا عند المنكسرة قلوبهم» بردند "شكستگان" ازين ميدان گوى
هستى بقياس عقل اصحاب قيود جز عارض اعيان و حقايق ننمود لكن بمكاشفات ارباب شهود اعيان همه عارض‌اند و معروض وجود (لايحه) صفات غير ذاتند من حيث ما يفهمه العقول و عين ذاتندمن حيث التحقق و الحصول. مثلا عالم، ذاتست باعتبار صفت علم و قادر باعتبار قدرت و مريد باعتبار ارادت. و شك نيست كه اين‌ها چنانكه بحسب مفهوم با يكديكر متغايرند مر ذات را نيز مغايرند اما بحسب تحقق و هستى عين ذاتند به آن معنى كه آنجا وجودات متعدد نيست بلكه وجوديست واحد و اسما و صفات نسب و اعتبارات او. لوامع و لوایح جامی
آن شکار نیست که آن سو میدوانی آن، خیال است و این ساعت هر چند با تو حجت گویند که آن خیال است قبول نکنی از گوینده، و گویی خود خیال تو راست که از این سخن محرومی همچنانکه اول چو کودک بودی باکودکان میدویدی سوی بازیها که نباید که کودکان بازی کنند و تو از آن بمانی و هر چند که تو را گفتندی که آن،خیال است، باطل است، حاصلی ندارد، نه شکم سیر کند ونه تو را پوشیده گرداند هرگز قبول نکردیی، بلکه آن گوینده را دشمن گرفتئی و از او بگریختیی تا چون بزرگ شدی، و عقل در تو آمد به نور عقل اندرونی دانستی و اندک اندک فهم کردی که آن باطل و خیال بود که ما میدویدیم و آن نصیحت کنندگان راست میگفتند تا بدانی که تا کسی را در اندرون اندک روشنایی نبود، پند بیرونش سود ندارد و هرکه را در اندرون او روشنایی بود روشنایی کلام عارفان ازگوش او درآیدبه آن روشنایی اندرونی بپیوندد، چنانکه در چشم روشنایی نبود البته نور آفتاب سود ندارد اما چون در چشم روشنایی بود، روشنایی آفتاب به روشنایی چشم پیوندد که جنس اوست نورسوی نور رود. ✅« نور اگر صد هزار میبیند جز که بر اصل خویش ننشیند» «مولوی»مجالس سبعه
"یک شکر تو از هزار نتوانم کرد."
عشق مرغی است که آشیان جز در آستان کریمان و جان لطیف‌طبعان نسازد. عشق مسافری که جز با دل غمگین و جان نازنین آشنایی نکند. عشق مهمانی که جز دل کباب و چشم پر آب نخواهد. عشق پادشاهی که در کیش او قربانی جز دل احرار و جان ابرار نباشد. /شجاع شیرازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"جست و جویی در دلم انداختی تا زجست و جو، روم در جوی تو" مروجی سبزواری
جان جانان‌من! امشب این بنده ی عاصی در پیشگاه تو ، جسورانه زبان همه ی ساکنان زمین میشود ... معبودم ! با دل و زبان همه ی دردمندان تو را صدا می زنم ای مهربانترین فریاد رس! به فریاد مظلومان و دربندان زمین برس! به شب و نگاه لطف حضرت یار سلاااام✋
✨بنام فرمانروای جهان ، دارای شکوه و بخشش، عادل، گرداورنده،توانگر، بی نیاز کننده، بازدارنده✨
"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَی" "و به ‌زودى پروردگارت آن‌قدر به تو عطا خواهد كرد كه راضی شوى." «ضحی/ ۵» "این حال را هم آخری باشد." @TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری که راه آدم و حوا زده است دیو و پری به پرده داری شب بود عیب ما پنهان ولی سپیده دمان میرسد پرده دری سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است برون ز دایره درک و رانش بشری به باغ چهچه سحر بلبلان سحر به کوه قهقه شوق کبکهای دری زمینه ایست سکوت از برای صوت و صدا ولی سکوت طبیعت ز بان لال و کری از آن زمان که دلم در به در ترا جوید حبیب من چه دلی داده ام به در به دری سرشک و دیده جمال تو می نمایندم یکی به آینه سازی دگر به شیشه گری به تیر عشق تو تا سینه ها سپر نشود چه عمرها که به بیهوده می شود سپری پناه سایه آزادگی است بر سر سرو که جور اره نبیند به جرم بی ثمری تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها که این مجامله هم برنیامد از دگری 📚 - غزلیات - غزل شماره ۱۳۶ @TAMASHAGAH
ای مسکین! از فرق تا قدم ِتو مُهر بر نهاده‌اند، و مُهر از مِهر بود، مُهر بر آنجا نهند که مِهر در آنجا دارند. ای رضوان، بهشت تو را، ای مالک، دوزخ تو را، ای کرّوبیان، عرش شما را، ای سوخته؛ که بر تو است، مرا و تو را @TAMASHAGAH
🍃🍃🍃 چو برشکست صبا زلفِ عنبرافشانش به هر شکسته که پیوست تازه شد جانش کجاست همنفسی؟ تا به شرح عرضه دَهَم که دل چه می‌کشد از روزگارِ هجرانش زمانه از ورقِ گُل مثالِ رویِ تو بست ولی ز شرمِ تو در غنچه کرد پنهانش تو خفته‌ای و نشد عشق را کرانه پدید تبارک الله از این رَه که نیست پایانش جمالِ کعبه مگر عذرِ رهروان خواهد که جانِ زنده دلان سوخت در بیابانش بدین شکستهٔ بیتُ الحَزَن که می‌آرد؟ نشان یوسفِ دل از چَهِ زَنَخدانَش بگیرم آن سرِ زلف و به دستِ خواجه دهم که سوخت بی‌دل ز مکر و دستانش 🍃🍃🍃 @TAMASHAGAH
ساقی خمار آلوده‌ام بگشا درِ میخانه را، قربان چشم مست تو لبریز کن پیمانه را جان✨ @TAMASHAGAH
فتبارک الله...😍 @TAMASHAGAH
ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند به ازان است که صد میکده آباد کند چشم خفته است غزالی که ندارد شوخی من و آن صید که خون در دل صیاد کند آخر ای پادشه حسن چه انصاف است این؟ که در ایام تو عشق اینهمه بیداد کند یاد ایام جنون بر سر من بارد سنگ کودکان را چو ز مکتب کسی آزاد کند جز خط سبز که فرمان سلیمان دارد آدمی را که تواند که پریزاد کند؟ گل رخسار ترا اینهمه عاشق بس نیست؟ که نظر باز دگر از عرق ایجاد کند نایتیمانه ز دیوانه ام آن طفل گذشت می توانست به سنگی دل من شاد کند ماتم واقعه لیلی و مجنون دارد هر درایی که درین بادیه فریاد کند چون رسد وقت، دهد جان به دم تیشه خویش بیستون گر چه سپرداری فرهاد کند اگر از سختی ایام شود آدم نرم روی من تربیت سیلی استاد کند بخل بهتر ز سخایی که به آوازه بود تیرگی به ز چراغی است که فریاد کند خنده کبک شود ناله خونین بیستون یاد چون از رفتن فرهاد کند 🍃 @TAMASHAGAH
شمس به مولانا چه آموخت؟ شمس به او آموخت که خود را از قيد علم فقيهان برهاند، قیل و قال خاطر پریش طالب علمان را در درون خود خاموش سازد. دستاری را که سر در زیر آن دچار سودا می‌گردد و استری را که سواری آن، چهارپایان زبان بسته را به دنبال وی می‌کشاند از خود دور کند، اطوار زاهدمآبانه‌یی را که او را در نزد فریفتگان نایب خدا، ولی خدا و وسیله اجرای مشیت و حکم خدا نشان می‌دهد کنار بگذارد و مثل همه انسان‌های دیگر خود را مخلوق خدا و تسلیم حکم او نماید. به او آموخت که تا او به پندار ناشی از قیل و قال مدرسه خویشتن را گزیده خدا ، وسيله اجرای قهر و لطف خدا، و واصل به مرتبه نیابت والای او می‌پندارد، این دعوی فضولانه او را از ورود به راه خدا باز می‌دارد. به او آموخت که علم و حتی زهد و حال آمیخته به تظاهر و ریای اهل خانقاه حجاب اوست، و تا این حجاب تعلقات را ندرد ملاقات خدا که در کتاب وی از آن به لقای رب تعبير رفته است برایش ممکن نخواهد بود. برگرفته از کتاب پله تا ملاقات خدا، نوشته عبدالحسین زرین کوب @TAMASHAGAH
❤️ در مذاقم نشود چاشنیِ لعلِ تـو محو ... @TAMASHAGAH
هوالمحبوب✨ 🔆غمِ زمانه که هیچش کَران نمی‌بینم دَواش جز مِیِ چون ارغوان نمی‌بینم 🔆به تَرک خدمتِ پیرِ مُغان نخواهم گفت چرا که مصلحتِ خود در آن نمی‌بینم 🔆ز آفتابِ قَدَح ارتفاعِ عیش بگیر چرا که طالعِ وقت آن چُنان نمی‌بینم 🔆نشانِ اهل خدا عاشقیست، با خود دار که در مشایخِ شهر این نشان نمی‌بینم 🔆بدین دو دیدهٔ حیران من هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم 🔆قدِ تو تا بِشُد از جویبارِ دیدهٔ من به جایِ سرو جز آبِ روان نمی‌بینم 🔆در این خُمار کَسَم جرعه‌ای نمی‌بخشد ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم 🔆نشانِ مویِ میانش که دل در او بستم ز من مَپرس که خود در میان نمی‌بینم 🔆من و سفینهٔ حافظ که جز در این دریا بضاعت سخن دُرفشان نمی‌بینم @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
❤️‍🩹🕊 اگر توانگرى و درويشى ، قصد عالم عشق كند، مثلا در دست توانگر،
عصاره مطلب عراقی به برکت وجودی درویشان و دل شکستگان عالم ملک دارد که در وادی حق دل از هر چه غیر او برداشته و بی نیاز از عالم ملک و ابنای بشر هستند.. از کران تا به کران لشگر ظلم است ولی از ازل تا به ابد فرصت درویشان است تو خود با خدا انداز کار و دل خوش دار که مدعی اگر نکند رحم خدا کند گر میفروش حاجت رندان روا کند ایزد گنه ببخشد و دفع بلا کند و اینگونه است که اسباب عالم ملک در هر شکل و صورت آن برای سالک رحمت و نعمت و خیر و برکت است از سبب سازیش من حیران شدم وز سبب سوزیش سرگردان شدم 🍃🍃🍃🍃