eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ریا... ریا... ریا...❗️ 🔅می‌گوید که من مؤمنم و از هوا بیزار شدم، و نیست. می‌گوید که صلحم، و صلح نیست. می‌گوید: یارم و رعیّتم، و نیست. می‌گوید: سپیدم، و نیست؛ سیاه است. می‌گوید: بازم. نیست؛ زاغ است. مقالات شمس تبریزی، تصحیح و تعلیق، دکتر محمدعلی موحد، ص۶۰۷ @TAMASHAGAH
1_3363842304.mp3
4.73M
ـ❄️ تنها یک‌بار     می‌توانست       در آغوشش کشند،      و می‌دانست آن‌گاه     چون بهمنی فرو می‌ریزد                 و می‌خواست                  به آغوشم پناه آورد نامش برف بود           تنش، برفی                       قلبش از برف و تپشش         صدای چکیدن برف بر بام‌های کاهگلی و من او راچون شاخه‌‌ای که زیر بهمن شکسته باشد             دوست می داشتم          ✍ بیژن الهی @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
ریا... ریا... ریا...❗️ 🔅می‌گوید که من مؤمنم و از هوا بیزار شدم، و نیست. می‌گوید که صلحم، و صلح
ای درونت برهنه از تقوی کز برون جامه ریا داری پرده هفت رنگ در مگذار تو که در خانه بوریا داری
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❄️🕊 و من که رهگذری در صدای بارانم هنوز فرق خودم با تو را نمی‌دانم تو هفت چلچله کوچی، بهارِ تازه‌ی من! منِ شکسته اسیرِ چهل زمستانم تبر بگیر و برآشوب و تن به تن بشکن مرا که شاخه‌ای از یک درخت عریانم شبی بهشت خدا را به خاطر آوردم به اسم سیب رسیدم، شکست دندانم سپند و کندر و آتش چه قابلی دارد؟ بیا بیا که برایت غزل بسوزانم   📻 @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
🤍لیلی بنشین... @TAMASHAGAH
فرد معنوی همواره نگاهش معطوف به این است که چگونه آنچه را هستی در آغاز به او موهبت کرده، به گوهری ارزنده تبدیل کند. از سنگی که در اختیار داشته توانسته است آینه‌ای مصفا بتراشد؟ چه اندازه در صیقلی کردن و زنگارزدایی از آینه‌ی جانش کامیاب بوده؟ چه اندازه توانسته مرزهای روحش را گسترش دهد و فضای بیشتری برای دوست داشتن فراهم کند؟ آیا هر چه که از عمرش می‌گذرد، سعه‌ی وجودی بیشتر پیدا می‌کند؟ دلش خویشاوند دریا می‌‌شود؟ دریای فراوان نشود تیره به سنگ عارف که برنجد تُنُک آب است هنوز سعدی
در خدمتت ای جان چو بدن می‌افتد زان سجده به بخت خویشتن می‌افتد هر بار که اندر قدمت می‌افتم جان در باطن به پای من می‌افتد @TAMASHAGAH
حال من، در شهر احسـاسم گم است حال من، عشق تمام مردم است @TAMASHAGAH
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست از آتش سودای تو و خار جفایت آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست @TAMASHAGAH
از ره منزل مگو دیگر مگو دیگر مگو ای تو راه و منزلم بیا بیا بیا بیا درربودی از زمین یک مشت گل یک مشت گل در میان آن گلم بیا بیا بیا بیا @TAMASHAGAH
گر ببینی میل خود سوی سما پرِ دولت بر گشا همچون هما ور ببینی میل خود سوی زمین نوحه می کن هیچ منشین از حنین 🍃🍃🍃🍃 📘میل آدمی به سوی ملکوت نشانه دولت و سعادت... و کشش نفسانی او به سوی زمین و جهان فرودین در  خور ناله و زاری است.. @TAMASHAGAH
تو اینجا پوست بگذار و یقین پوست که چون شد پوست محو اندر یقین اوست تو مغزی و طلب کن مغز جانت که ازجان بنگری راز نهانت تو مغزی پوست همراه تو آمد چو دامی بند این راه تو آمد چرا در بند دام اینجا بماندی دلِ سرگشتهٔ مانندهٔ گوی سخن تا چند گوئی ای دل مست کنون چون دیده با دیدار پیوست @TAMASHAGAH