eitaa logo
تماشاگه راز
295 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد ...! مولانا @TAMASHAGAH
عبارتِ «من به خداوند توکل میکنم» شما را از میان طوفان مشکلات عبور می دهد، از بدبختی و درد می گذراند هیچ مشکلی نیست که آسان نشود و هیچ نمودی نیست که در پیشگاه چشمان شمایی که به خداوند توکل کرده اید، خواهان تبدیل شدن به حقیقت نباشد. امروز روز آرامش است. شما به خداوند توکل کرده اید، در حالی که دنیا با طوفان نفرت از هم پاشیده می شود، آرامش شما کاملاً دست نخورده و سالم باقی می ماند. 📕 @TAMASHAGAH
هر که طواف قلب کند مقصود یافت و هر که راه دل غلط و گم کند، چنان دور افتاد که هرگز خود را بازنیابد. @TAMASHAGAH
🍃🍃 در غزلی دیگر، که در آن خدا متکلم است و انسان مخاطب، به عظمت مقام انسان اشاره می‌شود که در واقع موسی، مصطفی، یوسف، مسیح و اسفندیار و مرتضای وقت است، اما در این جهان و تعلقات آن چون ماهی در زیر ابرِ تن مانده است و از او دعوت می‌شود که چون ذوالفقار غلاف تن را که چوبین است بشکند و خود را از شکسته‌دلی برهاند و آزاد کند: «منگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران‌بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسیِ زمانی بدران قبای مه را که ز نورِ مصطفایی بشکن سبویِ خوبان که تو یوسفِ جمالی چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی به صف اندرآی تنها که سفندیارِ وقتی درِ خیبر است برکن که علیّ مرتضایی... تو چنین نهان دریغی که مهی به زیرِ میغی بدران تو میغِ تن را که مهیّ و خوش‌لقایی... تو چو تیغِ ذوالفقاری تنِ تو غلافِ چوبین اگر این غلاف بشکست تو شکسته‌دل چرایی.. ز غلافِ خود برون آ، که تو تیغِ آبداری ز کمینِ کانْ برون آ، که تو نقدِ بس رَوایی...» /دکتر تقی پورنامداریان داستان پیامبران در شمس "شرح و تفسیر عرفانی داستان‌ها در غزل‌های مولوی" @TAMASHAGAH
گر تو هستی مرد کل ، کل را ببین! کل طلب ،کل باش،کل شو، کل گزین @TAMASHAGAH
همه کردهٔ کردگار است و بس جز او کرد نتواند این کرده کس بزرگ @TAMASHAGAH
اگر عشق را یافتی بگذار عشق، پَرَت را بریزد و بی بالت کند، زیرا آن پرواز را به پر و بال نیازی نیست. بگذار تو را بسوزاند و خاکسترت بر باد دهد، زیرا ققنوس از چنین خاکستری برخواهد خاست... ریاعی @TAMASHAGAH
🌱 جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی هم آبی و هم جویی هم آب همی‌جویی هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی چند‌ست ز تو تا جان تو طرفه‌تری یا جان آمیخته‌ای با جان یا پرتو جانانی نور قمری در شب قند و شکری در لب یا رب چه کسی یا رب اعجوبهٔ ربانی هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی /کلیات شمس، تصحیح بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، صص ۹۵۸_۹۵۷ @TAMASHAGAH
آرزو نکن که کارها آسانتر شوند آرزو کن خودت توانمند تر شوی. یک هیزم شکن وقتی خسته میشود که تبرش کند شود نه اینکه هیزمش زیادتر شود. تبر ما انسانها باورهایمان است نه آرزوهایمان بوسکالیا @TAMASHAGAH
بَر چرخِ سحرگاه، یکی ماه عیان شد از چرخ، فرود آمد و در ما نگران شد چون باز که بِربایَد مرغی به گَهِ صید بِربود مرا آن مَه و بَر چرخ، دَوان شد در خود چو نظر کردم خود را بِنَدیدم زیرا که در آن مَه، تنم از لطف چو جان شد جان @TAMASHAGAH