eitaa logo
تماشاگه راز
305 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالعزیز🌱 در نظربازیِ ما، بی‌خبران، حیران‌اند من چُنینم که نمودم، دگر ایشان دانند عاقلان، نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی عشق داند که در این دایره، سرگردان‌اند جلوه‌گاهِ رخِ او، دیدهٔ من، تنها نیست ماه و خورشید، همین آینه می‌گردانند عهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بَسْت خدا ما، همه، بنده و این قوم، خداوندان‌اند ✨مُفْلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند وصلِ خورشید به شب‌پَرِّهٔ اَعْمی نرسد که در آن آینه، صاحب‌نظران، حیران‌اند لافِ عشق و گِلِه از یار؟ زَهی لافِ دروغ! عشق‌بازانِ چُنین، مُسْتَحَقِ هِجْران‌اند مگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کار ورنه مستوری و مستی، همه‌کس نَتْوانند گر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو، باد عقل و جان، گوهرِ هستی به نثار افشانند زاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم، چه شد؟ دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانند گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغ‌بَچِگان بعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند @TAMASHAGAH
هوالنور🌱 چون من به نفس خویشتن این کار می‌کنم بر فعل دیگران به چه انکار می‌کنم بلبل سماع بر گل بستان همی‌کند من بر گل شقایق رخسار می‌کنم هر جا که سروقامتی و موی دلبریست خود را بدان کمند گرفتار می‌کنم گر تیغ برکشند عزیزان به خون من من همچنان تأمل دیدار می‌کنم هیچم نماند در همه عالم به اتفاق الا سری که در قدم یار می‌کنم آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت الا حدیث دوست که تکرار می‌کنم چون دست قدرتم به تمنا نمی‌رسد صبر از مراد نفس به ناچار می‌کنم همسایه گو گواهی مستی و عاشقی بر من مده که خویشتن اقرار می‌کنم من بعد از این نه زهد فروشم نه معرفت کان در ضمیر نیست که اظهار می‌کنم جانست و از محبت جانان دریغ نیست اینم که دست می‌دهد ایثار می‌کنم زنار اگر ببندی سعدی هزار بار به زان که خرقه بر سر زنار می‌کنم 📚 - غزلیات - غزل شماره ۴۲۱ @TAMASHAGAH
هوالحی🌱 یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود از سرِ مستی دگر با شاهدِ عهدِ شباب رجعتی می‌خواستم لیکن طلاق افتاده بود در مقاماتِ طریقت هر کجا کردیم سِیر عافیت را با نظربازی فِراق افتاده بود ساقیا جامِ دَمادَم ده که در سِیرِ طریق هر که عاشق‌وَش نیامد در نفاق افتاده بود ای مُعَبِّر مژده‌ای فرما که دوشم آفتاب در شکرخوابِ صبوحی هم وثاق افتاده بود نقش می‌بستم که گیرم گوشه‌ای زان چشمِ مست طاقت و صبر از خَمِ ابروش طاق افتاده بود گر نکردی نصرتِ دین، شاه یحیی، از کَرَم کار مُلک و دین ز نظم و اِتِّساق افتاده بود حافظ آن ساعت که این نظمِ پریشان می‌نوشت طایرِ فکرش به دامِ اشتیاق افتاده بود @TAMASHAGAH
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتم: «آنی» ؟! بگفت: «های! خموش در زبان نامده‌ست آن که منم! @TAMASHAGAH