🍃🌸
به تولای تو
در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
تا مگر یک
نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم
#سعدی
🍃☺️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
🍃💐
نباشد همی نیک و بد پایدار
همان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
# فردوسی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت دوستی های یکطرفه☺️
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨🍃گفتم: ای جان تو عین مایی! گفت:
عین چه بْوَد در این عیان که منم
✨🍃گفتم آنی! بگفت: های خموش!
در زبان نامدهست آن که منم
✨🍃گفتم اندر زبان چو در نامد
اینت گویای بیزبان که منم
(مولانا)
گفتم انقدر به تو آغشتهام، آمیختهام، که دانستم تو «عینِ منی». آخر هر پارهای از من، بوی تو را گرفته. گفت: عین؟ در برابرِ عیانی من چه جایِ عین؟ من عیانتر از عینِ توام.
گفتم: یعنی تو، من نیستی؟ خودِ خودم نیستی؟ باشد. پس، «آنی». «آن». چیزی بیرون از منی. همان که «لطیفهای است نهانی»، همانی که «یُدرَک و لایوصَف». همان جذبهای که هر گاه شاعران در میمانند میگویند: «آن». و بندهی طلعتِ هر کسی میشوند که «آنی» دارد.
گفت: آهای! نه. خاموش! من فراتر از زبانم. گستردهتر از کلمات تو. حتا از «آن».
گفتم: حال که تو نه عین منی، و نه در زبان میآیی، من با همهی بیزبانی، گویای توام. از تو میگویم با اینکه میدانم در برابر تو بیزبانم. به زبان نمیآیی، میدانم. اما همچنان از تو میگویم. گویای بیزبانم من.
کارِ من گفتن از توست. در عینِ بیزبانی. در عینِ وقوف به بیزبانی. بیسلاحم، اما به جنگ تو میآیم. با قلبم. با کلماتم.
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
تماشاگه راز
✨🍃گفتم: ای جان تو عین مایی! گفت: عین چه بْوَد در این عیان که منم ✨🍃گفتم آنی! بگفت: های خموش! در زب
🌼🌼
نقل است که روزی[شیخ ابوعلی دقاق] بر سر منبر میگفت: خدا و خدا و خدا. کسی گفت: خواجه خدا چه بُوَد؟ گفت: نمیدانم. گفت: چون نمیدانی چرا میگویی؟ گفت: این نگویم چه کنم؟}
تذکرة الاولیا🍃
🌼🌼
#سعدی
چنانم در دلی حاضر
که جان در جسم و خون در رگ
فراموشم نهای وقتی
که دیگر وقت یاد آیی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
شناخت بدبختی به جای جستجوی خوشبختی
آیا مهم نیست که به جای پرسیدن اینکه خوشبختی چیست، کشف کنیم که چرا ناراضی هستیم؟ چرا این ذهن فلج شده است؟ چرا افکار ما محدود، کوچک و جزئیاند؟ اگر بتوانیم محدودیت فکر را درک کنیم، واقعیت آن را ببینیم، در این اکتشاف رهایی وجود دارد.
جیدو کریشنامورتی
«زندگی پیشِ رو»
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘
🍃🍃🍃
آن همه مرغان به خدمت سیمرغ رفتند. هفت دریا در راه آب پیش آمد ، بعضی از سرما هلاک شدند و بعضی از بوی دریا فرو افتادند . از آنهمه دو مرغ بماندند ،
منی کردند که همه فرو رفتند ، ما خواهیم رسیدن به سیمرغ .
همین که سیمرغ را بدیدند دو قطره خون از منقارشان فرو چکید ، و جان بدادند.
آخر این سیمرغ آن سوی کوه قاف ساکن است ، اما پرواز او از آن سو خدا داند تا کجاست ، اینهمه مرغان جان بدهند تا گرد کوه قاف دریابند.
دعوی حالت می کنند ، اگر در همه عالم یک روز بوی حالت به او رسیده باشد ، حال او دگرگون شده باشد.
شمس تبریزی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
☘☘☘☘