🍃💐
جمله یاران چون خیال
از پیش ما برخاستند
ما خیال یار خود را
پیــش خود بنشاندیم
#مولانا
🍃💐
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
#مولانای جان
سرمایه عمر آدمی یک نفس است
آن یک نفس از برای یک همنفس است
با همنفسی گر نفسی بنشینی
مجموع حیات عـمر آن یک نفس است
#ابوسعید_ابوالخیر
🍃💐
عاشقانی که جان یک دگرند
همه در عشق همدگر میرند
همه را آب عشق بر جگر است
همه آیند و در جگر میرند.
#حضرت_مولانا
🍃💐
چون من همه "معشوق" شدم
:عاشق" كيست؟!!.....
اينجا "عاشق "عين" معشوق" امد
چه او را از خود "بودى" نبود
تا عاشق تواند بود
او هنوز "كما لم يكن"
در عدم برقرار خودست
و معشوق "كما لم يزل" ..
در قدم برقرار خود
"و هو الان على ما عليه كان"
"معشوق" و"عشق" و"عاشق "
هرسه يكی ست اينجا .
چون وصل درنگنجدهجران چه كار دارد؟!!....
#فخرالدین عراقی
"لمعات"
عاشق را دائم درد "فراق وطن" است
زیرا که وصال
لایق مرتبه محبوبست
و فراق در خور مرتبه عاشقی
از آن است که معشوق همواره
"در مقام ناز" است
و عاشق همیشه در "گداز"......
🌹حدائق الحقایق
یک دمک، با خودآ، ببین چه کسی
از که دوری و با که هم نفسی
ناز بر بلبلان بستان کن!
تو گلی، گل، نه خاری و نه خسی
تا کی ای عندلیب عالم قدس!
مایل دام و عاشق قفسی؟
تو همایی، همای، چند کنی
گاه، جغدی و گاه، خرمگسی؟
ای صبا! در دیار مهجوران
گر سر کوچهٔ بلا برسی
با بهائی بگو که با سگ نفس
تا به کی بهر هیچ در مرسی
#شیخ_بهایی🍀
من لاابالیام!
نه از فراقِ مولانا مرا رنج
نه از وصالِ او مرا خوشی
خوشیِ من از نهادِ من
رنجِ من هم از نهادِ من
اکنون با من مشکل باشد زیستن
آن نیام
آن نیام.
مقالات_شمس.
اهل دل را از سراپردهٔ جان باید جست
عاشقان را ز خرابات مغان باید جست
دل به دست غم آن جان جهان باید داد
وانگهے شادے از آن جام جهان باید جست
اگر از باد صبا خاک درش مے جوئی
همچو غنچه به هوا جامه دران باید جست
دم به دم خون دل از دیده روان باید ساخت
اصل دیده در آن آب روان باید جست
ساقیا ساغر و پیمانهٔ مے سوے من آر
ڪه از آن هر دو مراد دل و جان باید جست
در خرابات اگر گوشه بیابے سید
خونش از غمزهٔ غماز فلان باید جست
🌹شاه نعمتالله ولے
🍃💐
گفتند : "با ما از عشق سخن بگوی."
پیامبر سر برآورد و..
نگاهی به مردم انداخت و سکوت و آرامش مردم رافرا گرفته بود.
سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هرزمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید،
هر چند راه اوسخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق
شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید، هر چند که
تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق
با شما سخن گوید او را باور کنید،. هر چند دعوت او رویاهای شما را
چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را
تاج بر سر مینهد به صلیب نیز
میکشد.
و چنانکه شما را میرویاند شاخ و برگ شما را هرس میکند.
و چنانکه تا بلندای درختِ وجودتان بالا میرود و ...
ظریف ترین شاخههای شما را که در آفتاب میرقصند و
نوازش میکند .
همچنین تا عمیق ترین ریشههای شما پایین میرود و
آنها را که به زمین چسبیده اند تکان میدهد.
عشق شما را چون خوشههای گندم دسته میکند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون میآورد و
سپس به غربال باد دانه را از کاه میرهاند و
به گردش آسیاب میسپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر میکند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.
و بعد از آن شما را بر آتش مینهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها میکند
تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از او شوید.
#جبران خلیل جبران
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
#مولوی دیوان شمس