لذت وصل نداند مگر آن سوختهای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد
قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر
که خزان دیده بود پس به بهاری برسد
#امیر_خسرو_دهلوی
💠گفتهاند :
در فراق دوست چندان گریستن باید
و همت چنان افتد که دوست با اشک آمیخته است
و با قطرات اشک در کنارت خواهد افتاد...
#کشف_الاسرار
🍀🍀🍀
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
Ch Homayoun_Shajarian-Tasnife_Che_Atash_Ha-(WWW.IRMP3.IR)(1).mp3
7.42M
تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب
بدین سان خواب ها را با تو زیبا می كنم هر شب
تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آن گاه
چه آتش ها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
تماشایی است پیچ و تاب آتش ها، خوشا بر من
كه پیچ و تاب آتش را تماشا می كنم هر شب
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
كه این یخ كرده را از بی كسی، ها می كنم هر شب
تمام سایه ها را می كشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می كنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب
محمدعلی بهمنی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سودای عشق از زیرکی جهان بیشتر ارزد، و دیوانگی عشق...
بر همه عقلها
فزون آید.
هر که عشق ندارد، مجنون و بی حاصل است.
هر که عاشق نیست
خودبین و پرکین باشد و
خود رای بود؛
عاشقی بی خودی و
بیراهی باشد.
دریغا همه جهان و جهانیان کاشکی عاشق بودندی تا همه زنده و با درد بودندی.
#عین القضات همدانی
🍀🍀🍀🍀
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
درِ سرای نشاید بر آشنایان بست
غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست
نماز شام قیامت به هوش بازآید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست
نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست
اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنهها که بخیزد میان اهل نشست
خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود
در این سخن که بخواهند برد دست به دست ...
#سعدی
تماشاگه راز
سودای عشق از زیرکی جهان بیشتر ارزد، و دیوانگی عشق... بر همه عقلها فزون آید. هر که عشق ندارد، مجنو
پرسید یکی که عاشقی چیست؟
گفتم که چوماشوی بدانی
گفتا که مپرس از این معانی
اینهمه غوغا که بینی درجهان کارعشق است اشکارا ونهان...
🍀🍀🍀🍀
آیا کجاست فرصت دلتنگ او شدن؟
ناگاه در فواصل خالی فرو شدن؟
وقتی عبور میکند آن دلبر شگرف
چرخی به عاشقی زدن و زیرو رو شدن
تنها به قدر لحظه ای از سالیان سال
تطهیر در تقدس یک آرزو شدن
نوشیدن پیاله ی خیامی از سبو
پیش از پیاله گشتن و پیش از سبو شدن!
پویان به کشف راز بزرگی که زندگیست
تا فرصتی ست همنفس جستجو شدن
این هم غزل که نان شبم بود بگذریم!
کز من گذشته است غزلخوان او شدن....
هرگز به عمق آیینه ها پی نمی بریم
از ترس با حقیقت خود روبه رو شدن.........
#سینا_سنجری