🍃💐
به کسی ندارم الفت ز جهانیان
مگر تو
اگرم تو هم برانی
سر بی کسی سلامت
#سعدی_شیرازی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
خانقاه خداوندگار
سال هاست كه از سفر قونيه برگشته ام. اما هنوز خاك روي پيراهنم را نتكاندهام و كوله پشتيام را هنوز خالي نكردهام.
روحم هنوز بوي عود ميدهد و در گوشم هنوز صداي ني است و در قلبم انگار شب و روز و روز و شب دف مي زنند و پا مي كوبند و دست مي افشانند و سماع ميكنند...
*
اينجا آرامگاه آنهاست.
مزار مولانا و مريدانش.
صلاحالدين اينجاست.
حسامالدين اينجاست. بهاءولد و سلطانالعلما اينجا هستند.
اينجا همان جاست كه خرپشتهاش هم رقصان است.
خاك مولاناست و كشتزار عشق.
همان خاك كه گندمش عاشق است و نانش مست و تنور و نانوايش ديوانه!
مولانا گفته بود:
ميا بيدف به گور من زيارت.
من اما دف ندارم، بر قلب خود ميزنم و مي روم.
بر سردرش نوشتهاند: يا حضرت مولانا و بر آستانهاش نوشتهاند:
جرگه عشـــاق باشـد اين مقام
هركه ناقص آمد اينجا شد تمام
به در ديوارها هنوز مثنويهايي به خط فارسي است. و نسخههايي اصيل از حافظ و قرآن.
لباسهاي مولانا هنوز اينجاست.
لباسهايي كه تارش رفته است و پودش رفته است.
و آن گليم پاره و آن سجاده نخ نما و بالاپوش و كلاه و خنجر شمس و رباب و تار و تنبور همنوازان!
***
دنبال آن مدرسه مي گردم، آن مدرسه كه مولانا از بيست و چهار سالگي بر كرسي آن درس گفت و وعظ كرد و فقيه شد و مفتي و متشرع.
كوچه پس كوچه ها را مي گردم؛ دنبال آن مرد بالا بلند سرخ چهره بدخلق، كه در كسوت بازرگانان بود.
آن شمس چهارم آسمان. او كه با سؤالي مولاناي سجادهنشين ما را آن چنان ترانهخوان و لااُبالي كرد.
او كه دستهايش صاعقه بود و چنان در خرمن مولانا زد كه هنوز آتشاش روشن است و هنوز شعله مي كشد و هنوز شراره مي ريزد...
*
در بازار قونيه مي روم و دنبال آن پيرمرد مي گردم، آن پيرمرد روشن ضمير كه در بازار زركوبان پابهپاي مولانا شبانه روزي چرخيد و رقصيد و سماع كرد.
آن پيرمرد اُمي كه به قفل مي گفت:" قلف" و به مبتلا مي گفت:" مفتلا" و مولانا به احترامش همين گونه تلفظ مي كرد.
آن صلاحالدين بزرگ كه مولانا هفتاد غزل به نامش گفته است و دخترش فاطمه خاتون است، عروس مولانا، زن بهاءولد.
در شبهاي قونيه دنبال حسامالدين مي گردم، در شبهايي كه مولانا مي گفت و ميگفت و حسام مي نوشت، تا صبح. اين صداي مولاناست كه مي گويد:
اي ضــياءالحق حسامالدين تويی
كه گذشت از مه به نورت مثنوي
گردن اين مثنــوي را بســتهاي
مي كشي آن سوي كه دانسته اي
مثنـوي را چون تو مبدأ بوده اي
گر فزون گردد تواَش افـزوده اي
مثنوي از تو هزاران شكر داشت
در دعا و شكر كفها بر فراشــت
...
✍️#عرفان_نظرآهاری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عشق ؛ گاه چون ماری
در دل میخزد
و زهر خود را آرام در آن میریزد
گاه یک روز تمام
چون کبوتری
بر هرّهی پنجرهات کز میکند
و خرده نان میچیند.
گاه از درون گلی خواب آلود
بیرون میجهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن میدرخشد.
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور میکند
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و در نغمه غمگین آن
هقهق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش میکند
#آنا_آخماتووا
تو را به دو گونه محبت
دوست دارم.
یکی به سائقه "حب دلباختگی"
ودیگری به محبتی که تو"شایسته"آن هستی.
حب دلباختگی من محبتی است که
بدان واسطه از هر کس...
واماندم
و به "تو مشغول" شدم.
ولی اثر حبی که تو شایسته آن هستی
این است که "پرده ها" را از برابر دیدگانم
کنار می زند....
تا تو را "ببینم".
از این رو من نه در این گونه حب
شایسته ستایش ام و نه در آن نوع
که هم دل مرا ربوده ای
و هم "دلربا" هستی
# رابعه عدویه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کافران را دوست میدارم،
از این وجه که دعوی دوستی نمیکنند.
میگویند: «آری، کافریم، دشمن ایم».
اکنون، دوستی اش تعلیم دهیم،
یگانگی اش بیاموزیم.
امّا این که دعوی می کند که «من دوست ام» و نیست، پُرخطر است.
#مقالات شمس
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی
چنان که پرورشم می دهند می رویم
به شوق نرگس مست بلند بالائی
چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم
#حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
چو تو پنهان شوی از من همه تاریکی و کفرم
چو تو پیدا شوی بر من مسلمانم به جان تو
گر آبی خوردم از کوزه خیال تو در او دیدم
وگر یک دم زدم بیتو پشیمانم به جان تو
#مولوی
🍁🍂
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
هزار تیر بلا از تو خوردم و نرمیدم
#خواجوی_کرمانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
کاری ندارم
کجائی چه می کنی
بی عشق سر مکن
که دلت پير می شود
#قیصر_امین_پور
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
عاشق شٖده ام بر تو تدبیر چه فرمایی؟
از راه صلاح آیـم یـا از ره رسـوایی؟
#نظامی
🍃💐
همه را در خود بینی، از موسی و عیسی و ابراهیم و نوح و آدم و حوا و ایسیه و دجّال و خضر و الیاس، در اندرون خود بینی. تو عالَمِ بی کرانی، چه جای آسمانهاست وزمین؟ در آسمانها نیابی مرا، بر عرش نیابی.
مجموعه مقالات #شمس تبریزی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH