🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃
🔆کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
🔆تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
صبر. مانند کوه. تشبیه
کوه مثل. موم. نرم شد. تشبیه
آب مجاز از،اشک
آتش استعاره از عشق
حافظ،عاشق معشوق ازلی
خود را به شمعی تشبیه کرده است
که در اشک خودش،غوطه ور است و در عین حال در آتش عشق او مثل شمع می سوزد
خواجه
صبر را به مانند کوهی خوانده
که
در دست غم به مانند موم نرم میشود
توگویی
سنگی سنگ در غم عشق پنبه است
منظومه خسرو و شیرین
عاشق با وفا ، صبور کوه کن ، مشهور خوبان
فرهاد است ،،
صبروبُردباریم که مانندِ کوه محکم و سخت بودبه دستانِ پرتوانِ غم تو، مانند، موم نرم شد. آن کوهِ سخت ومقاوم،تبدیل به مومِ شمعی شده وآن هم در آتشِ عشق تـو در حالِ سوختن و گداختن وکاسته شدن است. تازمانیکه که درمیان سیلاب اشک وآتش اشتیاق توگرفتارم حال وروزمن همین است.
ازمن اکنون طمع صبر ودل وهوش مَدار
کان تحمّل که تودیدی همه برباد آمد
کوه را باصبوری نرم کرده
ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم
که لاله میدمد از خون دیده فرهاد ،،،
کدام شیرین ،
نه فقط شیرین
لب شیرین
گفتار ...
میفرماید
کوه صبرم نرم شد
یعنی در حقیقت
صبر را برای کوه اول شبیح کرده
و
سپس نرم شدن اون رو بولد کرده
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃
🔆همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
🔆چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
شاعر خود را مانند شمع جان افشان می داند
به صبحی می مانم که درواپسین نفس،در انتظار طلوعِ خورشید است.
ای محبوب( ای آفتاب) رُخ بنما تابادیدارتو،من چون شمعی، جانِ خودرا فدایِ توکنم.
دیگه شمع داره خاموش میشه
هم به صبح نزدیک شده
وهم به آخر غزل
ی نفس باقی مانده
چهره بنما دلبرا
معشوق را مایه ی روشنی شمع می داند
تشبیه تفضیل
صبح
صبح صادق مدت. زمان روشنایی قبل از طلوع
دیشب سراسر در هجر تو گداختم ...
همچو صبح یکنفس از من و شب باقیست ...
آرزویم برآورده کن
بر آی ،،!
بر افشان نور تا من جان برافشانم ...
یک نگاه ،،، تبسمی ،،،
تبسمی کن وجان بین که چون همی سپرم ،،
مصداق عینی این عشق:
مادری دم مرگ ...
منتظر فرزندی در راه هست .... تا او برسد ....
به زور و با بیشترین توان ،
نفس های آخرین را تداوم میدهد ، تا او برسد ،
با آخرین دیدار آرام میگیرد ، تسلیم میشود .....
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃
🔆سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
🔆تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
شعله ی شمع که در اثر حرکت هوا بالا می رود را سربلندی شمع می داند و برای خودش مایه ی سرفرازی
نازنین خواجه که بوده؟
اگر از دید عرفانی نگاه کنیم
معشوق ازلی
ای معشوق نازنین من با وصال خودت مرا سربلند کن
تا از ملاقات با تو مثل ایوان که از نور شمع منور می شود من هم منور و تابناک شوم و کدورت ها و آلودگی های قلبم پاک شود....
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃
🔆آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
🔆آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
باز خودش را به شمع تشبیه کرده است
وجه شبه اینجا
آتش در دل داشتن و آب بر سر داشتن(اشک و ذوب شدن شمع)
حافظ بسیار زیرک است ...
هیچوقت حرفی نزده است که کسی اورا متهم کند یا اسرارش را فاش کند
باید یه جوری حاضرش کنیم ازش بپرسیم😉😁
آب و آتش تضاده
من هرگز نمی توانم با وجود اشکم آتش دلم را خاموش کنم
آتش در سر شمع است (بالای فتیله)
و اشک شمع پایین تر است. و اشک قادر نیست (دستش نمیرسد) که آتش شمع را خاموش کند.
آن کشیدم زتوای آتش هجران چون شمع
جزفنای خودم ازدست توتدبیرنبود
آتشِ مهر ومحبتِ توراحافظ بارغبت واشتیاق پذیرفته وبسان شمع ازصمیمِ جان بردل نشانده است....
این آتش هرگز بااشک چشم خاموش شدنی نیست چنانکه آتش شمع نیزبااشکی که می ریزد خاموش نمی شود....
دانه های آتشین اشک ... آتش دل را (چون قطرات مواد آتش افزا )
شعله ور تر میکند ..
راه گریزی نیست...!
جز قبول فنا در معشوق
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🌼🌼
نمی دانم، من سایه توام یا توسایه منی
لیک می دانم که من و تو هر دو سایه اوییم
گفت صاحب اختیار این وجود باش
منتظرباش
تا عشق وعاشقی رابرایت نشان دهم تا بدانی عشق چیست
🌼🌼🌼
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃💐
خدایا.
آنگونه زندهام بدار
که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه بمیرانم
که کسی به وجد نیاید از نبودنم...
خداوندا
تو را ستایش میکنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم
فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی
خدایا رحمت و محبت تو دائمی است
آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد
خداوندا
راهت را به من نشان بده ،
راستی خودت را
به من تعلیم بده و
مرا هدایت فرما ،
زیرا تو تنها مدد کننده من هستی و من همیشه به تو امیدوارم.
آمیـن یارب العالمین🙏
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان
بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم
کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد
میباید این نصیحت کردن به دلستانان
دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان
روشن روان عاشق از تیره شب ننالد
داند که روز گردد روزی شب شبانان
باور مکن که من دست از دامنت بدارم
شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان
چشم از تو برنگیرم ور میکشد رقیبم
مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان
من اختیار خود را تسلیم عشق کردم
همچون زمام اشتر بر دست ساربانان
شکرفروش مصری حال مگس چه داند
این دست شوق بر سر وان آستین فشانان
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان
#سعدی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
.
اندر این تمهید،عالم عشق را خواهیم گسترانید .
هر چند که میکوشم که از عشق درگذرم،
عشق مرا شیفته و سرگردان میدارد و با این همه او غالب میشود و من مغلوب.
با عشق کی توانم کوشید؟
"هر زمان گویم که بُگریزم ز عشق
عشق پیش از من به منزل میشود"
#عینالقضات همدانی
#تمهیدات
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست؟
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خود نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
ز خود نرفتن و پیمانهای نپیمودن
رهی که گمرهی اش در پی است نسپردن
دری که فتنهاش اندر پس است نگشودن
# پروین اعتصامی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبهام اشکست کجاست؟
و آنک جانها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببردهست کجاست؟
جان جانست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا میطلبد در تن ما هست کجاست؟
غمزه چشم بهانهست و زان سو هوسیست
و آنک او در پس غمزهست دل خست کجاست؟
پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست؟
عقل تا مست نشد چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد از چون و چرا رست کجاست؟
#مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✅ هر كه جز ماهی ، ز آبش سير شد
هر كه بی روزی است ، روزش دير شد
🐠 بجز ماهی هر کس از آب سیر میشود .
زیرا حیات ماهی فقط در آب میسر است.
همینطور عاشق صادق نیز بدون عشق
و طلب حضرت معشوق(خدا) نمی تواند زندگی بکند .
و مایه حیات عاشق ، عشق است
و هر کس که از آب عشق و عرفان ،
بی نصیب باشد روحی افسرده و پژمرده دارد .
یعنی هرگاه کسی دچار دل سیری و ملال گردد
معلوم می شود که از عشق و معرفت بی بهره است .
مولانا به کرات عاشق صادق را
به ماهی تشبیه کرده است
که مایه حیات و بقایش عشق است .
#شرح_مثنوی_معنوی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
#حضرت_حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔰هدی و رحمة للمحسنین🔰
عابدان را هدایت و رحمت است
و عارفان را دلیل و حجت ،
هر که را قرآن طبیب است ،
خداوند او را حبیب است ،
هر که قرآن او را انیس است ،
خداوند او را جلیس است ،
هر که قرآن را رفیق باشد ،
خداوند او را توفیق قرین کند .
بدانکه : آدمیان دو گروهند :
آشنایان و بیگانگان ،
قرآن سبب هدایت آشنایان
و سبب ضلالت بیگانگان است .
بیگانگان چون قرآن شنوند ،
پشت بدان کنند و گردن کشند و
آشنایان چو قرآن بشنوند بنده وار به سجده روند
و با دلی زنده در زارند ،
آنگاه هر دو گروه در قیامت پاداش ببینند
که دشمن را عقوبت در دوزخ
و دوستان را بشارت به بهشت دهند .
#کشف_الاسرار
#تفسیر_عرفانی_سوره_لقمان
🍃💐
قَسَمَت را باور کنم یا دم خروس را؟
می گویند :مردی خروسی دزدید چون می خواست به راه خود رود صاحب خروس سر رسید و دزد ، خروس را در زیر قبای خود پنهان کرد .
اما دم آن بیرون ماند.
پس از آن او در برابر پرسش های صاحب خروس قسم می خورد که
خروس او را ، او ندزیده است.
صاحب خروس که دم خروس خود را از زیر قبای او دید به او گفت: قسمت را باور کنم یا دم خروس را؟ ..😉😅
این جمله برای کسی به کار می رود که جرمی و گناهی مرتکب می شود و با وجود اینکه آثار جرم نزد او پیداست باز قسم می خورد و انکار می کند که او مرتکب جرم نشده است.
چرندوپرند_#دهخدا"
https://eitaa.com/TAMASHAGAH