🍃💐
آوردهاند که پادشاهیْ مجنون را حاضر کرد و ..
گفت: که تو را چه بوده است و چه افتاده است؟
خود را رسوا کردی و از خانومان برآمدی و خراب و فنا گشتی.
لیلی چه باشد و چه خوبی دارد؟
بیا تو را خوبان و نغزان نمایم، و فدای تو کنم و به تو بخشم.
چون حاضر کردند مجنون را، و خوبان در جلوه آمدند، مجنون سر فرو افکنده بود و پیش خود مینگریست.
پادشاه فرمود:
«آخر، سر برگیر و نظر کن.»
گفت: «میترسم.
عشق لیلی شمشیر کشیده است، اگر سر بردارم سرم را بیندازد.»
(جلالالدین محمد #مولوی. اسطرلاب حق: گزیدهی فیهمافیه. انتخاب و توضیح #محمدعلی_موحد. تهران: ماهی، ۱۳۹۶، چ ۱، ص ۸۳)
🍃💐
پیلی را آوردند برسرِ چشمهای که آب خورَد.
خود را در آب میدید و میرمید.
او میپنداشت که از دیگری میرمد، نمیدانست که از خود میرمد.
همهی اخلاقِ بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر، چون در تو است نمیرنجی، چون آن را در دیگری میبینی میرمی و میرنجی.
(جلالالدین محمد #مولوی. اسطرلاب حق: گزیدهی فیه ما فیه. انتخاب و توضیح #محمدعلی_موحد. تهران: ماهی، ۱۳۹۶، چاپ ۱، صفحهی ۵۲)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کسی میخواستم از جنس خودم که او را قبله سازم، و روی بدو آرم که از خود ملول شده بودم ــ تا تو چه فهم کنی از این سخن که میگویم از خود ملول شده بودم؟ ــ اکنون چون قبله ساختم، آنچه من میگویم فهم کند و دریابد.
(محمد #شمس_تبریزی. خُمی از شراب ربّانی: گزیدهی مقالات شمس. انتخاب و توضیح #محمدعلی_موحد. تهران: ماهی، ١٣٩٧، چ ١، ص ۲۰۵)
@TAMASHAGAH