#نادر_نادرپور
با طیف های نیلی و نارنجی و کبود
نقشی به دلربایی فرش آفریده بود
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
شب در آفاق تاریک مغرب
خیمهاش را شتابان برافراشت
آسمانها همه قیرگون بود
برف در تیرگی دانه میکاشت
من هراسان در آن راه باریک
با غریو درختان تنها
میدویدم چو مرغان وحشی
برسر بوتهها و گونها
گاهی آهنگ پای سواری
میرسید از افقهای خاموش
بادی آشفته میآمد از دور
تا مگر گیرد او را در آغوش
من زمانی نمیماندم از راه
گویی از چابکی میپریدم
بوتهها، سایهها، کوهساران
میدویدند و من میدویدم
در دل تیرگی کلبهای بود
دود آن رفته بر آسمانها
پای تنها چراغی که میسوخت
در دلش رازگویان شبانها
لختی از شیشه دیدم درون را
خواستم حلقه بر در بکوبم
ناگهان تکچراغی که میسوخت
مرد و تاریکتر شد غروبم
لحظهای ایستادم بهتردید
گفتم این خانهی مردگان است
گویی آندم کسی در دلم گفت:
«فکر شب کن که ره بیکران است»
در زدم، در گشودند و ناگاه
دشنهای در سیاهی درخشید
شیون ناشناسی که جان داد
کلبه را وحشتی تازه بخشید
کورمالان قدم پس نهادم
چشم من با سیاهی نمیساخت
تا به خود آمدم ضربتی چند
در دل کلبه از پایم انداخت
خود ندانم کی از خواب جستم
لیک دانم که صبحی سیه بود
درکنارم سری نوبریده
غرق خون بود و چشمش به ره بود
تهران، ٢۵ آبانماه ١٣٣١
#سالمرگ_شاعر
( #نادر_نادرپور. برگزیدهی اشعار ۱۳۲۶-۱۳۴۱. «چشمها و دستها». تهران: سازمان کتابهای جیبی، ١٣۴۶، چ ٢، صص ۴٣-۴۵)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🤍
از کوچههای خاطرهی من
امشب، صدای پای تو میآید،
آه ای عزیزِ دور!
آیا به شهرِ غربتِ من پانهادهای؟
#نادر_نادرپور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼
ایا بهار! الا ای مسیح تازهنفس!
که مردگانِ نباتی را
به یُمن معجزهای رشکِ زندگان کردی؛
نهال لاغر بیمار را شفا دادی
درخت پیر زمینگیر را جوان کردی،
مرا به وادی سرسبز خردسالی بر
مرا به خامی آغاز زندگی بسپار
ایا بهار! الا ای بشیر تازۀ طور!
ایا بهار! الا ای مسیحِ سبز بهار...!
#نادر_نادرپور