اهل دل را از سراپردهٔ جان باید جست
عاشقان را ز خرابات مغان باید جست
دل به دست غم آن جان جهان باید داد
وانگهے شادے از آن جام جهان باید جست
اگر از باد صبا خاک درش مے جوئی
همچو غنچه به هوا جامه دران باید جست
دم به دم خون دل از دیده روان باید ساخت
اصل دیده در آن آب روان باید جست
ساقیا ساغر و پیمانهٔ مے سوے من آر
ڪه از آن هر دو مراد دل و جان باید جست
در خرابات اگر گوشه بیابے سید
خونش از غمزهٔ غماز فلان باید جست
🌹شاه نعمتالله ولے
🍃💐
گفتند : "با ما از عشق سخن بگوی."
پیامبر سر برآورد و..
نگاهی به مردم انداخت و سکوت و آرامش مردم رافرا گرفته بود.
سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هرزمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید،
هر چند راه اوسخت و ناهموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق
شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید، هر چند که
تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق
با شما سخن گوید او را باور کنید،. هر چند دعوت او رویاهای شما را
چون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را
تاج بر سر مینهد به صلیب نیز
میکشد.
و چنانکه شما را میرویاند شاخ و برگ شما را هرس میکند.
و چنانکه تا بلندای درختِ وجودتان بالا میرود و ...
ظریف ترین شاخههای شما را که در آفتاب میرقصند و
نوازش میکند .
همچنین تا عمیق ترین ریشههای شما پایین میرود و
آنها را که به زمین چسبیده اند تکان میدهد.
عشق شما را چون خوشههای گندم دسته میکند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون میآورد و
سپس به غربال باد دانه را از کاه میرهاند و
به گردش آسیاب میسپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر میکند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.
و بعد از آن شما را بر آتش مینهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها میکند
تا به اسرار قلب خود معرفت یابید و بدین معرفت با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از او شوید.
#جبران خلیل جبران
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
#مولوی دیوان شمس
🍃💐
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟
که تشنه مانده دلم،درهوای زمزمه هایت
#حسین_منزوی
🍃🌸
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
#شیخ_بهایی
🍃🍃🍃
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
#سعدی 🍃