فرمود که هر که محبوب است خوب است و لایَنْعَکِس [به عکس نمی شود] ، لازم نیست که هر که خوب باشد محبوب باشد .
خوبی جزوِ محبوبی است و محبوبی اَصل است .
چون محبوبی باشد ، البتّه خوبی باشد جزوِ چیزی از کُلّاش ، جُدا نباشد و مُلازمِ کُلّ باشد .
نه در زمان مجنون ، خوبان بودند از لَیلی خوبتر؟
امّا محبوبِ مجنون نبودند.
#فیه ما فیه
شرح استاد کریم زمانی : هر کس که زیبا باشد ، الزاماً نمیتواند معشوق و محبوب دیگری گردد .
افلاطون بر این باور بود که عشق ؛ نیازمند زیبایی است .
یعنی تا زیبایی نباشد عشقی هم در کار نیست .
(به مجموعۀ آثار افلاطون ، رسالۀ ضیافت ، ص ۴۵۱ رجوع شود) ... امّا مولانا قطعیت این نظریه را رد کرده است و میگوید این عشق است که همه چیز را زیبا میکند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش باش که خوشْ نهاد باشدصوفی
از باطن خویشْ شاد باشد صوفی
صوفی صاف است غم بَرو نَنشیند
کیخُسرو و کیقُباد باشد صوفی
#مولانای جان
او نگفت
دوستت دارم.
اما نامه اش را اینگونه تمام کرد...
بال تو را میبوسم
پرنده ی کوچک قلبم!
#فرانتسکافکا
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا تو ، همه جا تو ، همه جا تو!
#محمدعلی_بهمنی
من ز وصلت چون به هجران می روم
در بیابان مغیلان می روم
من به خود کی رفتمی او می کشد
تا نپنداری که خواهان می روم
چشم نرگس خیره در من ماندهست
کز میان باغ و بستان می روم
عقل هم انگشت خود را می گزد
زانک جان این جاست و بیجان می روم
دست ناپیدا گریبان می کشد
من پی دست و گریبان می روم
این چنین پیدا و پنهان دست کیست
تا که من پیدا و پنهان می روم
این همان دست است کاول او مرا
جمع کرد و من پریشان می روم
در تماشای چنین دست عجب
من شدم از دست و حیران می روم
من چو از دریای عمان قطرهام
قطره قطره سوی عمان می روم
من چو از کان معانی یک جوم
همچنین جو جو بدان کان می روم
من چو از خورشید کیوان ذرهام
ذره ذره سوی کیوان می روم
#مولانای جان
دعوی عشق مطلق مشنو ز نسلِ انسان
کانجا که شیر عشق است انسان چه کار دارد؟!...
هر چه بینی جمال اوست، پس همه جمیل باشد، لاجرم همه را دوست دارد، و چون در نگری خود را دوست داشته باشد؛
هر عاشقی که بینی جز خود او را دوست ندارد، زیرا که در آینه ز روی معشوقی جز خود را نبیند، لاجرم جز خود را دوست نگیرد؛
" المومن مرآت المومن، والله المومن "
تو دیده به دست آر که هر ذره ز خاک
جامی ست جهان نمای چون در نگری
اینکه بینی که محب در آئینه ی ذات خود محبوب بیند، آن محبوب باشد که صورت خود را در آینه ی محب می بیند ، زیرا که شهود محب به بصر بُوَد، و بصرِ او به مقتضای : کنت سمعه و بصره و یده و لسانه، عین محبوب است؛
پس هر چند عاشق بیند و داند و گوید و شنود، همه عین محبوب آمد؛
لباس محب و محبوب و طالب و مطلوب و مستمع و سمیع و مطاع و مطیع از روی ظهور همه یکی آمد، اما فهم هر کس کجا رسد !!؟
هر گدایی مرد سلطان کی شود ؟
پشّه ای آخر سلیمان کی شود
نی عجب این است کان مرد گدا
چونکه سلطان است، سلطان کی شود!؟
بوالعجب کاری ست، بس نادر رهی
کاین چو عین او بود، آن کی شود!!؟
#لمعات_لمعه_هفتم
#فخرالدین_عراقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ندیدم بیدی...!!!
سایهاش را بفروشد به زمین
رایگان میبخشد...
نارون شاخهی خود را به کلاغ...!!
هر کجا برگی هست
شوق من میشکفد
تا بخواهی خورشید...؛
تا بخواهی پیوند،
تا بخواهی" تکثیر"
زندگی رسم خوشایندی است
پرشی دارد اندازهی عشق ...!!
#سهراب_سپهری
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتوِ کاشانه تویی تو
در میکده و دِیر که جـانانه تویی تو
مقصـود من از کعبه و بتخانه تویی تو
"مقصــــــود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه"
#شیخ بهایی
هوالعزیز💐
خدایا درپذیر این نعره ی مستانه ما را
مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد
به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را
زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را
تو کز خون شیر و نوش از نیش و گل از خار می سازی
به چشم خلق شیرین ساز تلخ افسانه ما را
اگر چه بحر رحمت بی نیازست از حباب ما
به باد آستین مشکن دل پیمانه ما را
در آن شورش که نه گردون کف خاکستری گردد
ز برق بی نیازی حفظ کن کاشانه ما را
ز بیم گفتگوی حشر فارغ دار دل "صائب"
شفاعت می کند عشقش دل دیوانه ما را
دل گم کرده در این شهر نه من میجویم
هیچ کس نیست که مطلوب مرا جویان نیست
آن پریزادهی مهپاره که دلبند من است
کس ندانم که به جان در طلبش پویان نیست..
عیب سعدی مکن ای خواجه اگر آدمیی
کآدمی نیست که میلش به پری رویان نیست
#سعدی🍃
نظر آوردم و بردم که وجودی به تو ماند
همه اسمند و تو جسمی
همه جسمند و تو جانی
#سعدی
نجوای عشق
عشق می گوید به گوشم پَست پَست
صید بودن خوشتر از صیادی است
#مثنوی
در نهاد آدمی عشقی هست به آفریدگار خویش و شوقی هست به بازگشت به حضور بهشت آفرین او. این شوق از آثار همان جرعه ای است که ساقی ازل بر خاک ریخته و آدمی به بوی این شراب از خاک به جانب افلاک سیر می کند:
به بوی جرعه ای کو ریخت بر خاک
برآمد آدمی تا شد بر افلاک
#گلشن_راز
آثار این شوق به جلوه های گوناگون در اطوار و گفتار آدمیان آشکار می شود، و هر زمان که به تعبیر مولانا آتش دل تیز می شود و شیر هجران آشفته و خونریز می گردد و یاد و خاطره ایام وصال در دل جان می گیرد، زیر لب برای تسلّای دل خویش آواز می خواند و این آغاز موسیقی است، یا کلماتی را گرد می آورد تا شرح درد اشتیاق و تریاق فراق باشد و این آغاز شعر است، یا خطی به یاد روی آن معشوق ازل بر صفحه عالم می کشد و این آغاز نقاشی است.
برگرفته از کتاب "کیمیا "
به قلم حسین الهی قمشه ای
تا نِی در نیزار است و برگ دارد بِدان که بینوا است؛ تا وقتی که اسقاط برگ نکند، لاغر و ضعیف و زرد و بیدست و پای نشود نوایی نخواهد داشت.
#عین القضات همدانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🖊 نظر مولانا درباره حجاب
🔹"هر چند زن را امر کنی که پنهان شود، او را دغذغهی خود را نمودن بیشتر شود و خلق را از نهان شدن او رغبت به او بیش گردد.
پس تو نشسته ای و رغبت را از دو طرف زیادت کنی، و پنداری که اصلاح می کنی.
🔹 آن، خود عین فساد است.
اگر او را گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند، اگر منع کنی یا نکنی او بر طبع نیک و سرشت پاک خود خواهد رفت و اگر بهعکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن.
منع، جز رغبت افزون نمیکند."
✍️ #مولانای جان
📗فیه ما فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آتشی بودی و هروقت تو را می دیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن می ترسید
خیره بودم به تو و جرات لبخند نبود
هرچه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله؛ تقصیر تو هر چند نبود
شدم از درس گریزان و به عشقت مشغول
بین این دو چه کنم نقطه ی پیوند نبود
مدرسه جای کسی بود که یک دغدغه داشت
جای آنها که به دنبال تو بودند نبود
بعد از آن هر که تورا دید رقیبم شد و بعد
اتفاقی که رقم خورد خوشایند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته!
کاش نقاش تو این قدر هنرمند نبود
#کاظم بهمنی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرمی نیست
وگرنه که خبر بسیار است!
رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است!
#حامد_عسکری
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
علت بی بنیادی و سرگردانی انسان این است که هستی خود را بر الفاظ و صورت ها نهاده است .
هستی خود را روی مرداب بنا کرده است ...
با پیر بلخ #محمدجعفر مصفا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالمحبوب💐
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد
به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد
اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد
چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد
کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد
نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش
بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد
بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره
برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد
بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را
وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد
چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم
امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد
منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم
چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد
زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر
زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد
یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت
بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد
سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم
مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد
سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی
تو خامش تا زبانها خود چو دل جنبان من باشد
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کن نظری که تشٖنه ام بهر وصال عشق تو
مـن نکنم نظــر به کس ،جـز رخ دلربای تو
#مولانای جان✨🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH