eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
" نظام پادشاهی " " حافظ " " شاه شجاع " " فلسفی" خداوند خالق وپادشاه جهان هستی است . این سخن از خداوند است همه موجودات از لحاظ حاکمیتی وصل هستند به حاکمیت خداوند. یک سرپرست خانواده از لحاظ حاکمیتی وصل است به حاکمیت خداوند یک رئیش محله و رئیس یک کشورازلحاظ حاکمیتی وصل است به حاکمیت خداوند بشرطی که هدف ونیتش،وعملکردش راستی و درستی ورضایتمندی همگان باشد. درآن صورت عشق ، آگاهی وقدرت لایزال شهریاری به حاکمان بخشیده میشود وتحت حفاظت موجودات آسمانی قرارمیگرند . هرحاکمیتی نیاز به سازمان و سلسله مراتب دارد وهمه آنانی که درسلسله مراتب درخدمت عموم مردم هستند تحت حفاظت نیروی آسمانی قرارمیگیرند وازآگاهی خاص وآرامش برخوردارمیشوند . و علاوه بر موجودات آسمانی ، مردم نیزازعملکرد آنان خشنود و رضایتمند میشوند . " اجتماعی " دراجتماعی کنونی بشری، قانون مالکیت بردست آورد بشری تعیین کننده حاکمان است. که متاسفانه دراین وضعیت، ارتباط بین ضمایردرونی ، آسمانی و زمینی را بهم می ریزد . از اینرو پادشاهان برای حاکمیت به زور و حیله و سیاست روی می آورند. " عرفانی " پادشاه حقیقی کسی است که درتقدیروسرنوشت وی شان ومقامش پادشاهی باشد که دراینصورت به وی آگاهی، انگیزه و عشق حاکمیتی بخشیده میشود. وتحت حفاظت موجودات آسمانی قرارمیگیرند. " حافظ " حافظ گرچه درتقدیرش، شان ومقامش پادشاهی است ولی نظام بشری اجازه تحقق آن را نداده است درنظر داشته باشیم که حافظ آگاهی حاکمیتی را درشناخت وعرفان کسب کرده است نه در دربارپادشاهان. حافظ با " رندی خاص " و " استادانه" حاکم و پادشاه وقت " شاه شجاع " را آموزش میدهد تا بتواند به حاکمیت خداوند وصل کند. حافظ از طرفی، مواظب توطئه درباریان شاه نیز میباشد که با سخنان قاطع خویش، همه توطئه ها و برداشت های نادرست را خنثی میکند. بنابراین تعریف وتمجید حافظ از شاه شجاع بخاطر بهره مندی ازپست ومقام ویا منافع مادی شخصی نمی باشد. بلکه خدمت به عموم مردم و نیزایجاد آرامش برای درباریان و رضایتمندی خود( حافظ ) و خداوند و صاحب زمان ( درود برمحضرش باد ) میباشد...
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴ "از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع 🔆شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع نکته ها ،،، ۱- وفا داری از صفات اولیه عشقورزی است ۲-مشهور در میان خوبان ،! که به بی وفایی مشهورند ! ۳-شب نشین و سرباز ی از صفات شمع است کوی ،، چرا نمیگوید جمع ، محفل ، بزم ،، ؟ شب نشین ،،؟ چرا نمیگوید ،، روشنی بخش ،، ٤-در میان اهل ایثار و صداقت خود را نا چیز میبیند هر دو از همه چیز می گذرند سرباز از سر و هستی اش رند هم از تعلقات وجه تناسب رندان و سربازان اخلاصشون در عشق اینکه هر دو پاکباز هستند و خود خواسته هرچه دارند(از جان و مال و آبرو و...) در راه عشق و برای معشوق در طبق اخلاص گذاشتن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان 🔆روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست 🔆بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع روز فراق دوستان بس که نشسته در دلم قرار وخواب ز حافظ طمع مدار ای دوست شمع نماد بیقرار ی و رسوایی هست ناسفته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سوراخ  ناکرده . سوراخ ناشده . درست و بی رخنه . از مصدر سفتن برای تراش الماس و سنگهای زینتی این واژه استفاده میشه کلام خواجه رو هم میشه الماس گرفت در سوز و گدازم چون شمع🌹 غم پرست ... پرستیدن، پرستش، پرستنده... پرستار... پرستیدن لزوماً به معنی عبادت کردن نیست. پرستار بیمارش را عبادت نمی‌کند. بندگی بیمارش را نمی‌کند. و غم پرست کسی نیست که غم را عبادت می‌کند. پرستیدن به معنی دور چیزی گشتن است. خودش را مانند شمع می داند از بس اشک می ریزد شمع آنقدر اشک می ریزد تا کاملاً فانی می شود و از طرفی مثل شمع است چون در مجلس زیبا رویان است و بیدار است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد 🔆همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع عشق است و آتش و خون داغ است و درد دوری کی میتوان نگفتن کی میتوان صبوری با اینکه از شدت غمت صبرم بسر رسیده اما همچنان در حال سوز و گداز عشق توام یعنی همچنان هستم و دارم مثل شمعی که در عین تمام شدن باز سو سو میزند..میسوزم و میسازم گویا در قدیم ارزش و اندازه ی شمع خیلی بیشتر از این دوران‌ها بوده نوک ِ رشته (به قول امروزی‌ها فتیله) ی شمع را با مقراض (به قول امروزی‌ها قیچی) می‌بُرند تا بهتر (بیشتر) بسوزد. غم معشوق را مثل مقراض دانسته که هم می بُرد و هم تازه و شعله‌ور تر می‌کند. شخصیت شمع حالت عرفانی داردچون جانسوز است از طرفی ادم رو به یاد زبان بریدن هم میندازه به طوری که در سکوت و بی زبانی فقط بسوزی و بسازی 🍃از آن مرد دانا دهان دوختست 🍃چوبیند که شمع از زبان سوختست همیشه معنی قیچی نمیدهد گویی هر چیز تیز ولی چون در دکان پارچه فروشی ها بیشتر مورد استفاده قرار گرفته مقراض را قیچی گرفته اند چرا رشته ،،،! انگار پله های صبر ،در رشته ایی و سر رشته بجایی است ! جامه صبر ، پیراهن صبر ، کوه صبر ،، فهم آسان‌تری دارد تا رشته صبر رشته صبر رشته نخ درون شمع ،، فتیله ، ! رشته پایداری شمع است پایداری شمع در سوختن مشروط به این رشته است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو 🔆کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع ترسم که اشک در غم ما پرده در شود کمیت و گلگون هر دو اسب گلگون نام اسب شیرین کمیت اسب سرخ ایجاز سخن در این بیت مثال زدنیست اشک هم گرم است با اینکه از شدت غمت صبرم بسر رسیده اما همچنان در حال سوز و گداز عشق توام یعنی همچنان هستم و دارم مثل شمعی که در عین تمام شدن باز سو سو میزند..میسوزم و میسازم شمع که مظهری از روشنایی و حقیقت است کمیتِ گرم رو اسب وقتی مدام در حالِ تاختن باشه بدنش گرم میشه مثل ماشین که در حال حرکت باشه گرم کار میکنه اما اگه کنار خوابیده باشه سرده خیلی حساب شده از کمیت که اسب سرخ رنگ هست استفاده کرده چون صورت و چشم ادم وقتی زیاد گریه کنه سرخ میشه گرم رو یعنی گرم رفتن ، بدون وفقه رفتن، بی وقفه گریستن انقدر که چشم و صورتم سرخ شده و من رو رسوا کرده اینجا شاید این وجه تابلو بودن شمع بیشتر مد نظر باشه البته این نور هم باز ناشی از همون سوز و گداز و بی قراری هست کمیت ما لنگ شده هم یک ضرب المثل معروف است به معنی لنگ شدن در کار https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست 🔆این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع نزار. لاغر اشکم اینقدر زیاد و به سرعت می ریزد که هرچقدر عشقم را پنهان کنم اشکم مرا مانند نور شمع رسوا می کند دل. تشخیص دل ناتوانش مثل شمع آنقدر اشک ریخته است که ناتوان و لاغر شده است شب تا صبح با نور شمع پیشینیان سر میکردند وجه روشنایی و پاک باخته گی شمع براشون خیلی مهم بوده گویی شمع با نورش. رسواست https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست 🔆ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع پروانه به معنی اجازه گرفتن است الان هم داریم دیگه پروانه و اجازه کسب و کار در شب هجران پروانه و اجازه وصلی برای من بفرست وگرنه در دردت هجران تو جهان را به اتش میکشم دراین بیت ایهام تناسب زیبایی وجود داره با واژه های شمع و پروانه چنان به ذهن متبادر میشود که پروانه همان حشره عاشق پروانه است اما اینجا منظور از پروانه همان مجوز است همان که میگوییم (پروانه کسب)ای معشوق برای من در شب هجران اجازه وصل و حضوری صادر فرمایید اگر این پروانه وصل صادر نشود مانند شمع دنیا را به آتش میکشم البته شمع نماد رسوایی هم هست که باحالت و زاری دنیا را از این غم باخبر میسازد.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است 🔆با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع عالم آرا را شاید بتوانیم خورشید هم بگیریم چرا مصرع دوم با وجود داشتن کمال خواجه خود را در عین نقصان دانسته یعنی صفت شمع رو بر خودش پر رنگ و برگزیده؟ در مقایسه با عشق تو من کاملا ناقص هستم مانند شمع در برابر اصل نور(خورشید) بي جمال عالم آرای تو ای محبوب ،،! (روز )خورشید در چشمان من نوری ندارد من از روشنایی تو میبینم نه از خورشید زیبایی معشوق ارایش دهنده ی عالم است و از خورشید برتر است و با وجود کمالات تو من در برابر تو مثل شمع در برابر خورشید در عین نقصان هستم روز و روزگارش را به شب تشبیه کرده است روزگارش بی وجود معشوق سیاهه .. کنایه از بدبختی در شب هجران، پروانه ی عاشقی را بفرست که وصال حاصل شود https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت 🔆تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع صبر. مانند کوه. تشبیه کوه مثل. موم. نرم شد. تشبیه آب مجاز از،اشک آتش استعاره از عشق حافظ،عاشق معشوق ازلی خود را به شمعی تشبیه کرده است که در اشک خودش،غوطه ور است و در عین حال در آتش عشق او مثل شمع می سوزد خواجه صبر را به مانند کوهی خوانده که در دست غم به مانند موم نرم میشود توگویی سنگی سنگ در غم عشق پنبه است منظومه خسرو و شیرین عاشق با وفا ، صبور کوه کن ، مشهور خوبان فرهاد است ،، صبروبُردباریم که مانندِ کوه محکم و سخت بودبه دستانِ پرتوانِ غم تو، مانند، موم نرم شد. آن کوهِ سخت ومقاوم،تبدیل به مومِ شمعی شده وآن هم در آتشِ عشق تـو در حالِ سوختن و گداختن وکاسته شدن است. تازمانیکه که درمیان سیلاب اشک وآتش اشتیاق توگرفتارم حال وروزمن همین است. ازمن اکنون طمع صبر ودل وهوش مَدار کان تحمّل که تودیدی همه برباد آمد کوه را باصبوری نرم کرده ز حسرت لب شیرین هنوز میبینم که لاله میدمد از خون دیده فرهاد ،،، کدام شیرین ، نه فقط شیرین لب شیرین گفتار ... میفرماید کوه صبرم نرم شد یعنی در حقیقت صبر را برای کوه اول شبیح کرده و سپس نرم شدن اون رو بولد کرده https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو 🔆چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع شاعر خود را مانند شمع جان افشان می داند به صبحی می مانم که درواپسین نفس،در انتظار طلوعِ خورشید است. ای محبوب( ای آفتاب) رُخ بنما تابادیدارتو،من چون شمعی، جانِ خودرا فدایِ توکنم. دیگه شمع داره خاموش میشه هم به صبح نزدیک شده وهم به آخر غزل ی نفس باقی مانده چهره بنما دلبرا معشوق را مایه ی روشنی شمع می داند تشبیه تفضیل صبح صبح صادق مدت. زمان روشنایی قبل از طلوع دیشب سراسر در هجر تو گداختم ... همچو صبح یک‌نفس از من و شب باقیست ... آرزویم برآورده کن بر آی ،،! بر افشان نور تا من جان برافشانم ...‌ یک نگاه ،،، تبسمی ،،، تبسمی کن و‌جان بین که چون همی سپرم ،، مصداق عینی این عشق: مادری دم مرگ ... منتظر فرزندی در راه هست .... تا او برسد .... به زور و با بیشترین توان ، نفس های آخرین را تداوم می‌دهد ، تا او برسد ، با آخرین دیدار آرام می‌گیرد ، تسلیم می‌شود .‌.... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین 🔆تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع شعله ی شمع که در اثر حرکت هوا بالا می رود را سربلندی شمع می داند و برای خودش مایه ی سرفرازی نازنین خواجه که بوده؟ اگر از دید عرفانی نگاه کنیم معشوق ازلی ای معشوق نازنین من با وصال خودت مرا سربلند کن تا از ملاقات با تو مثل ایوان که از نور شمع منور می شود من هم منور و تابناک شوم و کدورت ها و آلودگی های قلبم پاک شود.... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🍃شرح و تفسیر غزل ۲۹۴" از دیوان خواجه شیراز حافظ جان🍃 🔆آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت 🔆آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع باز خودش را به شمع تشبیه کرده است وجه شبه اینجا آتش در دل داشتن و آب بر سر داشتن(اشک و ذوب شدن شمع) حافظ بسیار زیرک است ... هیچوقت حرفی نزده است که کسی اورا متهم کند یا اسرارش را فاش کند باید یه جوری حاضرش کنیم ازش بپرسیم😉😁 آب و آتش تضاده من هرگز نمی توانم با وجود اشکم آتش دلم را خاموش کنم آتش در سر شمع است (بالای فتیله) و اشک شمع پایین تر است. و اشک قادر نیست (دستش نمی‌رسد) که آتش شمع را خاموش کند. آن کشیدم زتوای آتش هجران چون شمع جزفنای خودم ازدست توتدبیرنبود آتشِ مهر ومحبتِ توراحافظ بارغبت واشتیاق پذیرفته وبسان شمع ازصمیمِ جان بردل نشانده است.... این آتش هرگز بااشک چشم خاموش شدنی نیست چنانکه آتش شمع نیزبااشکی که می ریزد خاموش نمی شود.... دانه های آتشین اشک ... آتش دل را (چون قطرات مواد آتش افزا ) شعله ور تر می‌کند .. راه گریزی نیست...! جز قبول فنا در معشوق https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍀🍀🍀🍀
🌼🌼🌼 نمی دانم، من سایه توام یا توسایه منی لیک می دانم که من و تو هر دو سایه اوییم گفت صاحب اختیار این وجود باش منتظرباش تا عشق وعاشقی رابرایت نشان دهم تا بدانی عشق چیست 🌼🌼🌼 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💐 خدایا. آنگونه زنده‌ام بدار که نشکند دلی از زنده ‌بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم... خداوندا تو را ستایش می‌کنم زیرا وقتی در تنگنا بودم و تو را طلبیدم فریاد برآوردم و از تو کمک خواستم تو به دادم رسیدی خدایا رحمت و محبت تو دائمی است آنانی که به تو امیدوارند هرگز سرافکنده نخواهند شد خداوندا راهت را به من نشان بده ، راستی خودت را به من تعلیم بده و مرا هدایت فرما ، زیرا تو تنها مدد کننده من هستی و من همیشه به تو امیدوارم. آمیـن یارب العالمین🙏 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی گر در غمش بگریم کاین کارهای مشکل افتد به کاردانان دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان من ترک مهر اینان در خود نمی‌شناسم بگذار تا بیاید بر من جفای آنان روشن روان عاشق از تیره شب ننالد داند که روز گردد روزی شب شبانان باور مکن که من دست از دامنت بدارم شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان چشم از تو برنگیرم ور می‌کشد رقیبم مشتاق گل بسازد با خوی باغبانان من اختیار خود را تسلیم عشق کردم همچون زمام اشتر بر دست ساربانان شکرفروش مصری حال مگس چه داند این دست شوق بر سر وان آستین فشانان شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شکردهانان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا