eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
226 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
6.2هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 😌 🍃 💚 گوشه ی که گیر کند به این ... یا زخمی می شوی...🤕 یا می سوزی و آتش می گیری... زندگی با جگرپاره شده... سختِ سختِ سخت است... اما چاره چیست؟ التیام از کجاست؟ جز آنکه باید دست دل را گرفت و ...🚶 در این شهر شلوغ و هزار رنگ و فریب باید همپای دل بروی و ببینی که کجا او را آرام می یابی...😌 همراهش که می روی می بینی تو را به محضر می برد... می برد تا را بگویی... از از و بن بست های به مصلحتی... می بردت تا بگویی به آن ها که دنیا چقدر سخت است😥 می بردت تا بخواهی از آن ها که نشانت دهند یعنی چه؟!! اصلا را یادت می دهند...😇 کافیست دل بدهی به حرف هایشان!! سکوتشان ، فضای ملکوتی و بی آلایش مرقدهایشان... برای توی ،هزار هزار حرف دارد... به قول سید، ، اما کو محرمی که این حضور را دریابد... این قطعه بی نشانیتان هزار هزار نشان است تا بفهماندمان که همه ی خوبی ها در بی نشانی هاست ، تا آن جا که مقدور است بی نشان بمان ! بی نشانی پر از است اما حیف ✋ جز آنان که چشیده اند کسی نمی داند یعنی چه... حال بنگر لحظه ای در کنار پلاک بودن چه دارد ، تصور حضور در محضرشان...😍 آسمانی شدن به این سبک هم که بماند... 🌺🌺🌺
هدایت شده از علوم کاربردی
💚آیت الله آملی در موردشب " لیله الرغائب" 🍃رغائب به معنای نیست ... بلکه به معنای گرایش و میل و مجذوب شدن است، که مؤمنین به تجری یا به حق ترغیب دارند.... 💚چرا مفهوم بلند رغائب را به آرزوها کرده و-طول آرزو- را در چنین فرصتی تبلیغ میکنند؟؟ 💚آفتی که پیامبر از آن بر ما میترسیدند... 💚شب رغبت ها است. از بخواهید رغبتهای یکسال شما رو و اصلاح کنه. رغبت به رو بگیره. فاستبقوالخیرات بشیم که بالاترین زمینه سازی ظهور مولاست که باید به سمتش بگیریم. 💚السلام علیک یا بقیة الله... 💚ای شیعه مخور تو صاحب داری 🍃آیینه ی مظهرالعجائب داری 💚یادت نرود کنی مهدی را 🍃امشب که تو لیله الرغائب داری 💚اًللّهُمَ عَجِلْ لِوَلِیکَ الْفَرَج
کلاس درسی ست... که باید پای نگاه هایشان بنشینیم وبیاموزیم! که چگونه میشود... تا این حد در نظر به بیفتد! 🌺🌺🌺
: بچه‌ها! به خودتون سخت بگیرید که اون بهتون سخت نگیرن؛ به خودتون سخت بگیرید که خدا راحت بگیره! 🌹🌹🌹
هدایت شده از کانال توبه
📜؟ ✍🏻 اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: خير من صحبت من ولهك بالاخرى ، وزهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعه ؛ ✍🏻 بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آن كس كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از دنيا گرداند. شرح: ✍🏻 علامه حسن زاده آملی: رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آن است كه به روح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند و به علم معرفت انسان بيافزايد و گرد و زنگار را كه منشاء هر خطا و شقاوت است و باطبع همه مردم عارى مشتاق آن اند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم را كه اغلب مردم از آن تا دم غافل اند در آينه دل منعكس گرداند، چنان كس به حقيقت رفيق انسان است ، اين گونه رفيق است كه فرمود: الرفيق ، ثم الطريق حافظ فرمايد: 👈🏻 دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم 👈🏻 كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق 📚منبع:سیره‌چهارده‌معصوم در آثار علامه حسن زاده آملی @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
┄═﷽═┄ فقیه عارف حضرت آیت الله شیخ محمد صالح کمیلی خراسانی حفظه الله ✍🏻 بر چهار قسم است 👈🏻 اول: خاطرات الهی➖ خاطره‌ای که انسان را از خود منصرف و به خدا متوجه کند 👈🏻 دوم: شیطانی ➖خاطره‌ای که صاحبش را از خدا غافل کند و رذائل نفسانی از قبیل غضب ،کینه، حرص و حسد را در دل او بپروراند. 👈🏻 سوم: خاطرات ملکوتی➖ خاطره‌ای ‌که انسان را به ،عبادت و تقوا رهبری می‌کند. 👈🏻 چهارم :خاطرات نفسانی➖ خاطره‌ای که انسان را به زینت‌های و شهوات دعوت کند . 📚کتاب چلچراغ سلوک
هدایت شده از کانال توبه
﷽؛ علیه‌السلام « ألدُّنیا سُوقٌ رَبحَ فیها قَومٌ وَ خَسِرَ اَخَرُونَ بازاری است که پاره‌ای از مردم در آن سود برند و پاره‌ای دیگر زیان کنند » . صَلِّ عَلی وَ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌹
هدایت شده از کانال توبه
بسم الله الرحمن الرحیم 📋 دو نقش آفرینی بزرگ حق تعالی در عالم خلقت؛ این دو نقش آفرینی خود نشانه ای بر وجود پروردگار متعال و همچنین عظمت و بی همتایی اش می باشد. مورد نخست آفرینش این جهان با عظمت است و مورد دوم نظام بخشیدن به آن. اعم از نظاماتی که بر منظومه های ستارگان و اجرام آسمانی حاکم است تا نظاماتی که در آفرینش های پیچیده ای مانند بدن انسان و یا سایر جانداران وجود دارد و همچنین قوانین علوم تجربی حاکم بر جهان. 🔷 آیه روز الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى ( اعلی / آیه ۲ ) 🔶 ترجمه همان (خداوندى ) كه آفرید و منظم كرد. ، ، ، 🌹 تعجیل در فرج مجاری فیض و نظم الهی ارواح العالمین له الفداه صلوات 🌹
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۱ و ۲ ✍مقدمه تقدیم به از جان گذشتگانی که این سرزمین شدند. آنان که دنیا را جا گذاشته و خدا را در گریه‌های کودکان و زنان بی‌دفاع می‌دیدند. ✨تقدیم به مردان سبز پوش سرزمینم✨ امروز که درگیر و دار نبردِ بی‌سرانجام ِ قدرت است،... امروز که دست در دست اشرار داده و قاره‌ی کهن را در خطر انداخته است،.... امروز که برای خواب آسوده‌ی کودکانمان هشت سال زیر گلوله‌ باران همان قدرت‌ها سپری کردیم و امنیت را در جای جای این خاک نقش زدیم،... و برای همین ، همین آرامش، همین خنده‌ها، مردانی را فدا میکنیم که کودکانشان هنوز عطر تن پدر را به جان نکشیده‌اند... ««آیه»»قصه‌ی زنان به جا مانده از مردانی است که جان دادند و تن به خفّت ندادند؛ ««آیه»»قصه‌ی کودکانی است که پدر ندیده‌اند، که پدر میخواهند؛ ««آیه»» قصه‌ی زنان و کودکان سرزمینی است که در طی هشت سال یتیم‌های بسیاری برایش ماند. قصه ی مردانی که هویت گم کرده‌اند.... قصه‌ی زنانی که بالِ پروازِ مردانشان می‌شوند و... بهشت همین نزدیکی‌‌هاست..... بسم الله الرحمن الرحیم برف آنقدر بارید تا تمام جاده را سپید پوش کرد و راهها را بست. جاده چالوس در میان انبوهی از برف فرو رفت و خودروهای زیادی در میان آن زمینگیر شدند. در راه ماندگان، به هر نحوی سعی در گرم کردن خود و خانواده هایشان داشتند. جوان بلند قامتی به موتور سیکلت عظیم‌الجثهاش تکیه داده و کاپشن موتور سواری‌اش را بیشتر به خود می‌فشرد تا گرم شود، کسی به او توجهی نداشت؛ انگار سرما در دلشان نشسته بود که نسبت به همنوعی که از سرما در حال یخ زدن بود بی‌تفاوت بودند. با خود اندیشید: "کاش به حرف «مسیح» گوش داده بودم و با موتور پا در این جاده نمی‌گذاشتم!" مرد شصت ساله‌ای از خودروی خود پیاده شد. بارش برف با باد شدیدی که می‌وزید سرها را در گریبان فرو برده بود. صندوق عقب را باز کرد و مشغول انتقال وسایلی به درون خودرو شد. سایه‌ای توجهش را جلب کرد و باعث شد سرش را کمی بالا بگیرد و به جوان در خود فرو رفته نگاه بیندازد؛ لختی تامل کرد و بعد به سمت جوان رفت. _سلام؛ با موتور اومدی تو جاده؟! +سلام؛ نمیدونستم هوا اینجوری میشه. _هوا سرده، بیا تو ماشین من تا راه باز بشه! جوان چشمان متعجبش را به مرد روبه‌رویش دوخت و تکرار کرد: +بیام تو ماشین شما؟! _خب آره! و دست پسر را گرفت و با خود به سمت خودرو برد: _زود بیا که یخ کردیم؛ بشین جلو! خودش هم در سمت راننده را باز کرد و نشست. وقتی در را بست، متوجه زن جوانی شد که روی صندلی عقب نشسته. آرام سلام کرد و گفت: _ببخشید مزاحم شدم. جوابی از دختر نشنید. آنقدر سردش بود که توجهی نکرد. مرد پتویی به دستش داد و گفت: _اسمم علیِ... «حاج علی» صدام میکنن؛ اسم تو چیه پسرم؟ طعم شیرینی داشت این پسرم گفتن حاج علی؛ طعم دهانش که شیرین شد، قلبش را گرم کرد. _«ارمیا» هستم... «ارمیا پارسا» حاج علی: _فضولی نباشه کجا میرفتی؟ ارمیا: _راستش داشتم برمیگشتم تهران؛ برای تفریح رفته بودم جواهرده. حاج علی: _توی این برف و سرما؟! ما هم میرفتیم تهران. ارمیا: _اینجور وقتا خلوته؛ تهرانی هستید؟ صدای زمزمه مانند دختر را شنید: _جواهر ده رو دوست داره، روزایی که خلوته رو خیلی دوست داره. حاج علی با چشمان غمگینش به زن نگاه کرد: _هنوز که چیزی معلوم نیست عزیز بابا، بذار معلوم بشه چی شده بعد با خودت اینجوری کن! «آیه» در خاطراتش غرق شده بود.... و صدایی نمی‌شنید.صدای صحبت‌های ارمیا و حاج علی محو و محوتر می‌شد و صدای مردی در گوشش زنگ میزد: 🕊_وای آیه... انگار اینجا خود بهشته! آیه با لبخند به مردش نگاه کرد و با شیطنت گفت: _شما که تا دیروز میگفتی هرجا که من باشم برات بهشته، نظرت عوض شد؟ 🕊_نه بانو؛ اینجا با حضور تو بهشته، نباشی بهشت خدا هم خود جهنمه! آیه مستانه خندید به این اخم و جدیّتِ صدای مَردش...‌. صدای حاج علی او را از خاطرات به بیرون پرتاب کرد: _آیه جان... بابا! بیا این آب‌جوش رو بخور گرمت کنه! به لیوان میان دستان پدر نگاه کرد. لیوان را گرفت و بخارش را نفس کشید و گفت: _لذت خوردن یه چایی خوب، به اینه که اول عطرشو نفس بکشی.مخصوصًا وقتی چای زنجبیل باشه! استکان را به بینی‌اش نزدیک کرد و نفس عمیقی کشید و با لذت چشمانش را بست. حاج علی لیوان چای را به سمت ارمیا گرفت: _بفرمایید، چای دارچینه، بخور گرم شی! لیوان را گرفت و تشکر کوتاهی کرد. نگاهی به اطراف انداخت. بارش برف قطع شده بود..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃