eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
228 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
6هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
▪این پیام را در گروه های خود ! ✖ درحال انتشار دعوتنامه برای (آتش افروزی) سراسری در ایران هستند. لطفا در همه گروهها اطلاع رسانی کنید تا انسانهای ساده اندیش فریب نخورند. ظاهر قضیه اعتراض به و اوضاع جاری کشور است. اما پس از تجمع ، منافقین و فریب خورده ها کنترل تجمع را بدست می گیرند و با شعار هنجار شکن و تخریب و آتش سوزی به مقابله با و پرداخته و نیت شوم و پلید خود را پیگیری می کنند به هوش باشیم 💥 بدانیم که کشور حاصل خون هزاران شهید به خون خفته است. 🇮🇷🇮🇷 زنده باد ایران مرگ بر دشمنان خارجی و داخلی مرگ بر اختلاسگران مرگ بر نکبت زاده ها مرگ بر عاملان گرانی مرگ بر منافقين فقط ! 🌺🌺🌺
بهم ریختگی ،به تلاطم افتادن و عصبانیت دشمنان جمهوری اسلامی را از اجرای طرح عفاف و حجاب ببینید.... 🔊مذهبی های صورتی؟! آقایان مسئول در نهادها و شوراهای فرهنگی بیدارید؟همین فراخوان شون ثابت می‌کنه که ماجرای یک اقدام و در با است..... ❓کجای دنیااااا؟؟؟؟جواب یک مقابله سیاسی و امنیتی را با میدهند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ‌🇮🇷کانال دختران انقلاب را دنبال کنید https://eitaa.com/joinchat/3435003923C863f1fbcfc
هدایت شده از کانال توبه
✨بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد ✅سلام علیکم جمیعا عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان 🔴یواش یواش داریم به و ماه نزدیک میشیم 🔴و هر چه بیشتر به و ٢٢ بهمن نزدیک میشیم دشمن هم داره میگیره 🔴هر روز حدود ده دارن وارد میکنند 🔴دلیلش چیه؟ اونیکه امروز حضرت فرمودن : کردن مردم از کشور مسئله ای که بارها و بارها بنده حقیر در کنفرانسها بهش اشاره کردم 🔴 از میترسه هر جا مردم و پای و ایستادن ، شده 🔴بنده شک ندارم به حول و قوه الهی ٢٢ بهمن از همه سالها برگزار خواهد شد 🔴و در روز هم مشت محکمی بر دهان دشمنان خواهند زد ان شاءالله 🔴الان زمان اینه که رو کنیم 🔴 خواست و ندای هر کس در هر و هر مردم رو از آینده کشور کنه بلاشک سیلی خواهد خورد هم از هم از 🔴مواظب باشید با دو تا و چهار تا ته دلت رو خالی نکنند 🔴یهو خیال نکنی دیگه هیچکس پشت نیست برعکس بیشتر از هر زمانی الان فدایی داره رو دیدید؟ اینها مبگفتن مردم با و کردن مجالس ا ماه رو دیدید؟ اینها میگفتن مردم از روی شدن مجالس و رو دیدید؟ اینها میگفتند مردم دیگه نمیرن پس چی شد؟ امسال که از همه سالها برگزار شد 🔴خیلی ها زود چهار تا و اونطرفی رو میخورند فکر میکنند کل همین چند تا و لاابالی هستند نه رفیق محسن ها و حمید ها و این همه شهدای جوان ، مال همین منتهی ها دادن خودشونند ولی ها 🔴تا ٢٢ بهمن میشه اینها میان بیرون اونوقت میبینی هیچکدوم از اون و لاابالی دیگه دیده هم نمیشن جماعت و در و و زمان میان بیرون و رو میگذارند 🔴حتی اگر ۴۵ سال راه کج رفته باشیم باید کنیم تا کار رو به تا بشه 🔴بنده برمیگردم به حرف چهار سال پیش خودم که عرض کردم : کار به زودی به دست میفته که اونا رو آدم حساب نمیکنه 🔴و ما با همین نسل ان شاءالله در سپاه و در امام زمان عج خواهیم جنگید و ان شاءالله عاقبتمون ختم به خواهد شد 🔴رفقا هیچوقت نشید ناامیدی خواست ، خواست باید و رو ناکام گذاشت 🔴مواظب باشید تو دشمن نیفتید 🔴دقایق پایانی این بازی است و داور به زودی سوت پایان بازی رو خواهد کشید و به سر خواهد آمد 🔴به امید آنروز ✅والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللهم عجل لولیک الفرج🤲 @Tobeh_Channel
هدایت شده از کانال توبه
بسم الله الرحمن الرحیم 📋 دو نقش آفرینی بزرگ حق تعالی در عالم خلقت؛ این دو نقش آفرینی خود نشانه ای بر وجود پروردگار متعال و همچنین عظمت و بی همتایی اش می باشد. مورد نخست آفرینش این جهان با عظمت است و مورد دوم نظام بخشیدن به آن. اعم از نظاماتی که بر منظومه های ستارگان و اجرام آسمانی حاکم است تا نظاماتی که در آفرینش های پیچیده ای مانند بدن انسان و یا سایر جانداران وجود دارد و همچنین قوانین علوم تجربی حاکم بر جهان. 🔷 آیه روز الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى ( اعلی / آیه ۲ ) 🔶 ترجمه همان (خداوندى ) كه آفرید و منظم كرد. ، ، ، 🌹 تعجیل در فرج مجاری فیض و نظم الهی ارواح العالمین له الفداه صلوات 🌹
✍️ 💠 ساعت از یک بامداد می‌گذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی، خانه کوچک‌مان از همیشه دیدنی‌تر بود. روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی ساده‌ای چیده بودم و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگر نبود دلم می‌خواست حداقل به اینهمه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند. 💠 باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی‌اش را می‌دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد. می‌دانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی‌اش کلافه شدم که تا کنارم نشست، گوشی را از دستش کشیدم. با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی‌اش همیشه خلع سلاحم می‌کرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم :«هر چی خوندی، بسه!» 💠 به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد :«شماها که آخر حریف نظام نشدید، شاید ما حریف نظام شدیم!» لحن محکم وقتی در لطافت کلمات می‌نشست، شنیدنی‌تر می‌شد که برای چند لحظه نیم‌رخ صورت زیبایش را تماشا کردم تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد. 💠 به صفحه گوشی نگاه کردم، سایت باز بود و ردیف اخبار که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :«با این می‌خوای کنی؟» و نقشه‌ای دیگر به سرش افتاده بود که با لبخندی مرموز پاسخ داد :«می‌خوام با دلستر انقلاب کنم!» نفهمیدم چه می‌گوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی‌مقدمه پرسید :«دلستر می‌خوری؟» می‌دانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال زندگی مشترک، هنوز رمزگشایی از جملاتش برایم دشوار بود که به جای جواب، کردم :«اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمی‌خوام!» 💠 دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه می‌رفت، صدا رساند :«مجبوری بخوری!» اسم انقلاب، هیاهوی سال ۸۸ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم و با دلخوری از اینهمه بی‌نتیجه، نجوا کردم :«هر چی ما سال ۸۸ به جایی رسیدیم، شما هم می‌رسید!» با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه‌ها را روی میز نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :«نازنین جان! انقلاب با بچه‌بازی فرق داره!» 💠 خیره نگاهش کردم و او به خوبی می‌دانست چه می‌گوید که با لحنی مهربان دلیل آورد :«ما سال ۸۸ بچه‌بازی می‌کردیم! فکر می‌کنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟» و من بابت همان چند ماه، مدال مبارز را به خودم داده بودم که صدایم سینه سپر کرد :«ما با همون کارها خیلی به ضربه زدیم!» در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :«آره خب! کلی شیشه شکستیم! کلی کلاس‌ها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و درافتادیم!» 💠 سپس با کف دست روی پیشانی‌اش کوبید و با حالتی هیجان‌زده ادامه داد :«از همه مهمتر! این پسر سوریه‌ای یه دختر شرّ ایرانی شد!» و از خاطرات خیال‌انگیز آن روز‌ها چشمانش درخشید و به رویم خندید :«نازنین! نمی‌دونی وقتی می‌دیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی می‌شدم! برا من که عاشق بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!» در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :«خب تشنمه!» و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :«منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!» 💠 تیزی صدایش خماری را از سرم بُرد، دستم را رها نمی‌کرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :«نازنین! تو یه بار به خاطر قید خونواده‌ات رو زدی!» و این منصفانه نبود که بین حرفش پریدم :«من به خاطر تو ترک‌شون کردم!» مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :«زینب خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟» از طعنه تلخش دلم گرفت و او بی‌توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :« هم به‌خاطر من گذاشتی کنار؟ اون روزی که لیدر دانشکده بودی که اصلاً منو ندیده بودی!»... ✍️نویسنده: 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃